eitaa logo
جرعه ناب
655 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
210 ویدیو
25 فایل
علی گلایری سطح چهار(دکتری),استاد حوزه و دانشگاه. نویسنده @Aligelayeri #جرعه_ناب ؛جرعه ای از چشمه جوشان نهج‌البلاغه و معارف اهل بیت علیهم السلام #جرعه_ناب توسط ادمین اداره می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
اوقاتی که مربوط به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است مرحوم طبرسی درکتاب نجم الثاقب اوقاتی که مربوط به حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را اینگونه نام می برد «اول شب قدر؛ هر سه شب مردد، دوم روز جمعه، سوم روز عاشورا، چهارم از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن در هر روز، پنجم عصر دوشنبه، ششم عصر پنجشنبه، هفتم شب و روز نيمه شعبان، هشتم روز نوروز» نجم الثاقب ص۸۰۵ https://eitaa.com/jorenab
الهی ؛ از « أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِين‏ » دانستم عاقبت به خیر کسی است که تسلیم تو باشد «فاجعلنی من المسلمین » بقره : ۱۳۱ https://eitaa.com/jorenab
۹-وَ لَا رِبحَ كَالثّوَابِ هیج سودی مانند پاداش الهی نیست زیرا سود های معمولی ممکن است باقی بمانند ویا نابود شوند اما پاداش الهی سودی است دائمی که امکان نابود شدنش نیست پس سودی که بوسیله ثواب به انسان میرسد با سودهای دیگر قابل مقایسه نیست وانسانی که بوسیله عمل صالح به سود وپاداش الهی دست می یابد در حقیقت به یهترین شکل ممکن از سرمایه خویش یعنی عمر بهره برده است. ۱۰-وَ لَا وَرَعَ كَالوُقُوفِ عِندَ الشّبهَةِ وهیج پارسائی چون توقف در برابر شبهات نیست شبهه یعنی چیزی که شبیه به حق است وامکان اینکه انسان به این تصور که فعل درستی را انجام میدهد دچار خطا و اشتباه بشود هست لذا فرمود بهترین پارسائی توقف درشبهات است زیرا انسانی که با احتمال حرام آنرا مرتکب نمیشود بطریق اولی حرام بین و روشن را انجام نمیدهد. ۱۱-وَ لَا زُهدَ كَالزّهدِ فِي الحَرَامِ هیج زهدی مانند زهد در حرام نیست ازآنجا که زهد به معنای بی رغبتی است هرگاه انسان نسبت به حرام بی رغبت باشد و به آن اعتنا نکند مانند آن است که خانه را از آلوده شدن حفظ کند درین صورت خانه تمییز میماند دل نیز از تاریکی و گناه مصون میشود درین صورت واجبات اثرخویش را خواهد داشت در حالی که اگربه گناه میل داشته باشد مانند آتشی که در نیزار افتد نیکی و خوبی هارا نابود می سازدَ. https://eitaa.com/jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
« وَ قَالَ ع‏ مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوب‏» (نهج البلاغه حکمت ۲۴) توضیح : کلمه« كَفَّارَاتِ » جمع « كَفَّارة » « فَعَّالَة »برای مبالغة یعنی پنهان کننده گویا بوسیله آن گناه پوشانده می شود ومحو  می گردد ([1]) کلمه «ذُّنُوبِ» به معنای گناه ، جرم و معصیت است ([2]) کلمه « إِغَاثَةُ »از ریشه « غوث‏ » وگفته شده تنها اسمی است که در اصوات به فتح آمده زیرا بقیه یا به ضم هست مثل« بُكا »و« دُّعاء »و یه به کسر است مثل « نِّداء » و« غوث » به معنای فریاد است ([3]) کلمه «مَلْهُوفِ»از ریشه «لهف‏» به معنای حزن وتحسر است ([4]) کلمه « تَّنْفِيسُ »از « نَفَّس‏ » وعلت آنکه فریادرسی از گرفتاری را « تَّنْفِيسُ » می گویند الف- از« نَفَس الهواء » یعنی همانطور که نفس کشیدن موجب می شود حرارت درون بدن دفع شود  واحساس خنکی  می کند چنین انسانی نیز به راحتی می رسد ب-یا از « نَفَس الريح‏ » است یعنی همانطور که نسیم  انسان را خنک می کند فریادرسی موجب آرامش وخنکی فرد گرفتار می شود ج- از« نَفَس الروضة » یعنی همانطور که با خوشبو بودن حالت خوشی به انسان دست می د هد چنین فردی با یاری دیگران به حال خوشی می رسد ([5]) کلمه «مَكْرُوب»از ریشه «كَرْب‏» به معنای حزن واندوهی است که در نفس پیدا می شود([6]) حضرت می فرماید « مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوب‏» از جمله کفاره گناهان بزرگ فریاد رسی از درماندگان و اندوهگین هاست آنچه حضرت در این حکمت بیان می کند دو نکته است الف- گناهان هرچه بزرگ باشد  امید به بخشش آن است همانگونه که خداوند می فرماید از رحمت الهی مأیوس نشوید زیرا خداوند تمام گناهان را می بخشد « قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم‏»([7]) ب-   گناه موجب سختی وقساوت قلب می شود و بنا به تعبیر قرآن کریم گاهی از سنگ هم سخت تر می گردد« ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة» ودر باره علت این سخت تر بو دن می فرماید ا-برخی از  سنگها شکافته می شوند وآب از آنها جاری می شود « وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهار » 2- برخی از سنگها شکافی در دل آنها ایجاد می شود که اب از آن بیرون می آید « وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ » 3-بعضی از سنگها از ترس الهی هبوط وسقوط می کنند« ُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ »([8]) اما انسانی که مرتکب گناه شده است دلش در برابر چیزی کرنش نمی کند ونرم نمی شود پس برای آنکه نجات یابد اول باید قساوت را از دل بیرون کند تا دل در برابر حق نرم شود وراه نرم نمودن دل سر کشی از گرفتاران وکمک به آنان است . پس ازآنجا که گناه مرکز فرماندهی یعنی قلب وروح را نشانه می گیرد وآنرا قَسی وسخت می کند، هرگاه انسان گناهی مرتکب شد برای مقابله با آن باید جلوی سخت شدن دل را بگیرد و راه آن طبق بیان حضرت کمک به بیچارگان ودرماندگان است والحمد لله رب العالمین -لسان العرب ج 5 ص 149   ماده :ک ف ر[1] -لسان العرب ج 1 ص 389  ماده ذ ن ب [2] -لسان العرب ج 2 ص 174 ماده : غ و ث [3] -لسان العرب ج 9 ص 321  ماده ل ه ف [4] -لسا ن العرب ج 6 ص 236 ماده ن ف س [5] -لسان العرب ج 1 ص 711 ماده ک ر ب  [6] -زمر :53[7] -بقره:74[8] @jorenab
« وَ قَالَ ع‏ مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُه‏» (نهج البلاغه حکمت ۲۳) توضیح :بحث عمل یکی از مباحث مهم در حوزه تربیت اسلامی است بدین بیان که آنچه انسان را به بالندگی می رساند عمل فرد است وهمینطور فرد را به سقوط می کشاند نیز عمل است زیرا انسان به دنیا آمد تا بوسیله عمل خود را تربیت نماید وبدین وسیله مورد آزمایش قرار گیرد «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه‏»([1]) اگر عمل زشت وبد بود انسان را به حیوانیت حتی پایینتر ازآن سوق می دهد«إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا» ([2])  واگر عمل درست  باشد انسان را به  تعالی وکمال رهنمون می شود.« الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب‏»([3]) حضرت می فرماید« مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُه » کسی که عملش اورا به کندی حرکت دهد  نسبش اورا به تندی نمی برد . نکته ای که توجه به آن لازم است اینکه معیار صحت وسقم عمل چیست و کندی وتندی که در کلام حضرت است مربوط به چیست؟ از منظر قرآن کریم از آنجا   که کل هستی  برای خداوند است ،به سوی خداوند در حرکت است «اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُور»([4])واین حرکت به دو صورت است 1- یا در صراط مستقیم است یعنی همان راهی است که انسانرا به سوی خداوند رهنمون می شود که خود دو گونه است الف- این راه به تندی وبا سرعت طی  می شود ب- با کندی وبه آرامی طی می شود 2-غیر مستقیم راهی که موجب گمراهی وتباهی است  خداوند متعال برای آنکه انسانها  بدرستی راه به سوی اورا بروند پیامبرانی فرستاد ودستوراتی را از طریق آنان به مردم گوشزد نمود که این دستورات به پنج دسته تقسیم می شود اول: بودن آنها الزامی است بگونه ای که نبود آنها موجب  گم کردن مسیر می گردد از آن به «وا جبات» یاد می شود دوم: نبود آنها ضروری است بگونه  که بودن آنها موجب تاریک نمودن راه واز دست دادن فرصت برای رفتن می شود که از آن به «محرمات» یاد می شود سوم :بودن آن می تواند کمک شایانی برای رسیدن به مقصد بکند مانند  اینکه کسی مسیری را می رود داشتن نقشه الزامیست ولی اگر نقشه خوانی هم بهمراه فرد باشد تا اورا در پیدا کردن راه یاری نماید با خیال راحت تری مسیر را می رود که از آن به «مستحبات »  یاد می شود چهارم : نبود آنها می تواند برای رفتن  کمک  کند مانند نبود گرد وغبار که  را ه را بهتر نشان می دهد ویا نبود گرما که راه رفتن را سخت می کند و ازآن به «مکروهات» یاد می شود پنجم  فی نفسه امر خوبی است  که از آن می شود در جهت بهتر رفتن ویا بدتر رفتن بهره برد مانند غذا که اگر باندازه خورده شود می تواند برای رفتن وتجدید قوا مؤثر باشدواگر کسی پرخوری کند خود را اذیت می کند ودر رفتن به زحمت می افتد که از آ« به «مباح » یاد می شود  و هرگاه انسان به دستورات الهی که توسط رسول گرامی اسلام ( صلی الله علیه وآله وسلم ) آورده شده است وبوسیله اهل بیت عصمت وطهارت ( علیهم السلام) تبیین وتفسیر واجرا می شود عمل کند  به راحتی این مسیر را طی می کند  وکندی وتندی رفتن این مسیر بستگی به مقدار عمل به دستورات الهی دارد.. پس انسان به سوی خداوند در حرکت است وراه رفتن پیروی از دستورات دینی است ووسرعت ویا کندی حرکت بمقدار عمل به این دستورات بستگی دارد -انسان : 2[1] -فرقان :42[2] -رعد:29[3] -شوری "53[4] https://eitaa.com/jorenab
1-لغوی: هر چیزی و هرکسی که به او اقتدا شود امام گویند و جمع آن ائمه است خواه حق باشد خواه باطل؛ و گفته‌شده امام آن است که از وی پیروی شود خواه انسان باشد یا کتاب.([1]) 2-اصطلاحی شیعه: امامت استمرار وظایف رسالت است نه خود رسالت، (با رحلت پیامبر (ص) نبوت و پیامبری ختم شد)، روشن است رسیدن به چنین مقامی نیازمند صلاحیت‌های بالایی است که تنها تحت عنایت ویژه‌ی الهی ممکن است به دست آید. اهل سنت: امامت را به‌عنوان رئیس دولت نگاه می­کنند که مردم یا نمایندگان مردم، آن‌ها را انتخاب می‌کنند در چنین حاکمی تنها برخی از صفات لازم است (بلوغ، عقل، شناخت دین و اموری از این قبیل). وظیفه نبی: اخذ وحی و حفظ وحی  این دو فقط مختص نبی است. ابلاغ وحی شیعه معتقد است که امام مانند نبی ابلاغ وحی را انجام می‌دهد. وظیفه امام: تبیین وحی و تفسیر وحی و اجرای وحی.([2]) اختلاف مبنایی شیعه و سنی 1-علم کلام از ذات و افعال الهی بحث می­کند، اما علم فقه درباره افعال مکلف بحث می­کند. 2- اگر امامت را از افعال الهی و امامت را استمرار نبوت دانستیم از مباحث کلامی خواهد شد لذا جزء اعتقادات محسوب می‌شود در این صورت تحت افعال الهی بحث می‌شود و اگر امامت را صرف ریاست بر مردم دانستیم تعیین آن از افعال مکلف به‌حساب آمده از مباحث فقهی خواهد شد. - معیار اصلی و فرعی بودن امامت چیست؟ اگر امامت را فعل الهی و استمرار نبوت دانستیم از مباحث کلامی و جزء اصول دین می‌شود و اگر امامت را فعل مکلف و صرف ریاست بر مردم دانستیم از مباحث فقهی و مسئله فرعی خواهد بود. چرائی ضرورت بحث از امامت ازآنجاکه دین پیامبر اکرم (ص) برای همیشه و تا قیامت ادامه دارد سؤال این است برای اخذ دین حقیقی به چه کسی باید رجوع نمود؟ فرق امامت و خلافت طبق بیان مرحوم طبرسی امام و خلیفه به یک معنا است و فقط ازنظر لغوی اختلاف دارند یعنی خلیفه به کسی گفته می‌شود که جانشین فرد دیگری است و امام به کسی گفته می‌شود که به او اقتدا می­کنند.([3]) نظریه اهل سنت درباره خلافت 1- ازنظر اهل سنت خلافت یعنی حکومت و خلیفه یعنی کسی که زعامت حکومت را بر عهده دارد و قوام خلافت برداشتن قدرت و سلطه سیاسی استوار است. 2- ازآنجایی‌که خلیفه به حاکم سیاسی اطلاق می‌شود پس زمانی که اجتماع باشد خلیفه معنی دارد و بدون جامعه و حکومت خلافت بی‌معنا است. 3- ازآنجاکه معیار بودن خلیفه، حاکمیت در اجتماع است چگونه به دست آوردن آن مهم نیست لذا اگر کسی به‌زور و قهر حکومت را به دست آورد، خلیفه محسوب می‌شود. 4- کسی که خلیفه می‌شود جانشین نبی در مسائل دینی و دنیوی می­گردد پس باید توسط همگان مورداحترام قرار گیرد حتی اگر ظالم و فاسق باشد و افرادی مانند مارودی معتقدند غاصب اگر طبق دین عمل کند واجب الاتباع است لذا می­گویند اگر قاضی فاسق باشد عزل می‌شود ولی امام فاسق باشد عزل نمی­شود. 5- اساس خلافت بنابر نظریه اهل سنت شورای اهل حل و عقد و اجماع صحابه است. چون معتقد هستند که اصحاب رسول خدا (ص) خطا نمی­کنند بنابراین وقتی در سقیفه، اجماع کردند و کسی را به­عنوان خلیفه برگزیدند، بر همه لازم است که از او تبعیت کنند. 6- در نظر بعضی از اهل سنت نظیر باقلانی، عدالت در خلیفه شرط نیست و خلیفه می­تواند مفضول باشد و ابن ابی الحدید می‌گوید الحمدلله الذی قدّم المفضول علی الأفضل. 7- عمده تلاش اهل سنت، تطبیق نظریه خلافت بر حاکمان مختلفی که سرکار می‌آمدند است لذا گروهی از آن‌ها از حاکمانی مانند عباسیان دفاع می‌کردند مانند مارودی از علمای قرن پنجم در دفاع از عباسیان کتاب مستقلی نوشت؛ اما عده­ای آن‌ها را باطل می­دانستند. 8- ازنظر مارودی، خلافت، عقد قرارداد بین حاکم و مردم است 9- گروهی از اهل سنت مانند غزالی حتی اجتهاد را برای امام شرط نمی‌دانند و معتقد است که خلیفه توسط شخصی که قدرت را در دست دارد انتخاب می‌شود. 10- معتقدند اگر زمانی امام وجود نداشت و فردی که واجد شرایط نیست اما از راه قدرت نظامی بدون اخذ بیعتی یا تعیین از طرف حاکم قبلی به حکومت رسید باید از او اطاعت کرد و اگر کسی او را به قهر مغلوب کرد از فرد غالب باید اطاعت نمود شیخ انصاری: اجماع ریشه اهل سنت است و اهل سنت ریشه اجماع می­باشند (هو اصل لهم وهم اصل له). خلاصه نظریه اهل سنت در باب خلافت: الف. امر خلافت از فروع دین است. ب. خلیفه توسط مردم انتخاب می‌شود. ج. خلافت به‌وسیله اجماع و شورای اهل حل و عقد منعقد می­گردد. هر کس حکومت بر عهده داشت حتی اگر با قهر و زور آن را به دست آورده باشد باید از او اطاعت کرد.([4]) [1] -التحقیق فی کلمات قرآن الکریم [2] -اعتقادات صدوق 1414 [3] -مجمع البیان بقره :30 [4] -الاقتصاد فی الاعتقاد الاحکام السلطانیه دانشنامه بزرگ اسلامی ج 10 شرح اصول خمسه https://eitaa.com/jorenab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ورزش و نشاط دینی در کلام مقام معظم رهبری وقتی می‌ گوییم جوان ها، معنایش این نیست که ورزش مخصوص جوان هاست. نخیر؛ همان‌ طور که ورزش برای جوان ها لازم است، برای مسن‌ ترها هم لازم است. بلکه می‌ شود گفت برای جوان ها لازم است، برای مسن‌ ها واجب مؤکّد است. توجّه کردید؟ چون اگر کسانی که پا به سن گذاشته ‌اند، ورزش نکنند، پیری زودرس به سراغشان خواهد آمد و قطعاً دچار عوارض پیری خواهند شد و از کار خواهند افتاد. چرا کسی که می‌ تواند کار و تلاش کند و عمر خود را ده، بیست سال با ورزش، بر حسب روال طبیعی استمرار بخشد، این کار را نکند؟ من حرفم این است. از این رو توصیه می‌ کنم همه ورزش کنند؛ هم جوان ها، هم پیرها، هم میان ‌سال ها، هم مردها و هم زنها. ۱۳۷۵/۰۶/۰۲ https://eitaa.com/jorenab