کاش وقتی حال طرف مقابل واقعا برامون مهم نیست بعد از هر سلام دیگه نپرسیم "خوبی؟" مستقیم بریم سر اصل مطلب و قدر و ارزش کلمات رو پایین نیاریم.
حساب کتاب ما با چرتکهای که اوستا کریم میندازه تومنی صنّار توفیر داره.
یه جایی که باورت نمیشه بهت چشمک میزنه که "پاشو بابا، من تو رو سختجون تر این حرفا آفریدم"
اصلا دوست دارم ناخونای کوتاهمو نا مرتب لاک بزنم، یهو برم جلوی آینه و موهام رو کوتاه کنم، موقع دوچرخهسواری بلند بلند آهنگ بخونم، غذاهای مندرآوردی درست کنم، جملات کتاب رو هایلایت کنم و گوشه صفحات رو تا بزنم، هر جا آینه دیدم عکس بگیرم و به آدمای رندوم لبخند بزنم.
زندگی چیه جز همین بودنها، ناقص بودنها و پر رنگ بودنها؟