عبد و عبیدِ انسانهایی هستم که یکرو و صادقن، اگه ازت بدشون میاد چشماشون رو با شوق تصنعی، مزین نمیکنن و اگه دوستت دارن نمیذارن این چایِ دوست داشتن سرد بشه و فاصلهها رو بهانه نمیکنن.
غم مختص شب نیست اما شبها گلوگیر تره چرا که آدم وقتی تنها باشه بیشتر جرئت ابراز داره وگرنه که غمِ آخر شب همونیه که موقع سالاد درست کردن، کتاب خوندن، فوت کردن شمع تولدت و هزار جای دیگه میاد سراغت.
این درموندگی مردم غزه و ساکت موندن مردم دنیا، آدم رو یادِ فریاد بیجواب پسر پیامبر میندازه که "هل من ناصر ینصرنی؟"
هیچکس دوستِ تو نیست و صرفا تا یه جایی با هم اهداف مشترک داشتید و کنار هم بودید و در ادامه قطعا راهتون جدا میشه، همین.
روزی که شهامت اینو داشته باشی آهنگی که پر از خاطراته رو دوباره گوش بدی و غفلت اینو داشته باشی که چیزی یادت نیاد، باید به خودت تبریک بگی.
میدونم میگذره، میدونم بعدا میفهمم چقدر نمیارزید، اما "الان" بابتش غمگینم، میتونیم کاریش بکنیم؟ نه. بعدا، بعدا میاد.
این روزا دایرة المعارف زندگی آدما شده "غم، تنهایی، رخوت" هر نویسنده ای هم باشه نمیتونه خوب بنویسه، ایراد نداره عزیزم، بعضی چیزا دست ما نیست.