eitaa logo
تبلیغ نوین
3.3هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
69 فایل
ارتباط با ادمین @novin_jz http://payamenashenas.ir/asemani لینک ناشناس جهت ارسال انتقادات و پیشنهادات https://eitaa.com/joinchat/2408186780C7829e5411b لینک دوره ها
مشاهده در ایتا
دانلود
تبلیغ نوین
عزیز خدا🌻 #قسمت_اول 💠قرار بود امشب برای عروسی برادر شوهرم برویم. از صبح داشتم بچه‌ها را آماده می‌ک
عزیز خدا🌻 💠باغ روی دامنه‌ی تپه قرار داشت. پدر مسیر جوی آب را باز کرد، رود باریکی از نهر، جدا و به سمت درخت‌های بادام و آلوی کنار باغ سرازیر شد. در ادامه به درخت قطور گردو رسید که شاخ‌وبرگ‌هایش سایبان بزرگی برای کل باغ بود و در نهایت درخت‌های آلبالو و گیلاس ته باغ را سیراب کرد. آفتاب از لابلای شاخ‌وبرگ درختان به باغ، سرک می‌کشید و صدای آواز پرندگان فضای دل‌نشینی را ایجاد کرده‌‌ بود. علف‌های هرز تا زانوان پدر، قد کشیده و او در حالی‌که داس به دست داشت مشغول چیدن شد. مادر از اول صبح تنور را روشن می‌کرد و مشغول پخت نان‌ می‌شد. همیشه این‌‌وقت روز بوی نان تازه از هر خانه‌ای به مشام می‌رسید. عزیزالله و رضا، چشم مادر را دور دیدند و به پشت‌بام رفتند. قرار بود چشم بسته روی پشت‌بام راه بروند. رضا زیرچشمی نگاهی به پایین پایش می‌کرد و قدم برمی‌داشت، به خیال خودش عزیز، متوجه نمی‌شود. نوبت به عزیزالله رسید، به‌ هیچ‌ وجه اهل کلک زدن و حقه‌بازی نبود؛ حتی در بازی‌های بچگانه‌‌اش هم می‌خواست صداقت داشته باشد. چشمانش را بست و شروع به راه رفتن کرد. رضا هم با شیطنت او را می‌پایید. عزیزالله مشغول قدم برداشتن بود که یک دفعه زیر پایش خالی شد و دیگر چیزی نفهمید... رضا با دلهره به حیاط دوید و مادر را خبر کرد. عزیزالله پرت شده بود داخل حیاط همسایه. مادر سراسیمه خودش را به آن‌جا رساند. می‌دانست آن‌وقت روز، مردی در خانه نیست، در را زد و وارد حیاط شد. عزیزالله فقط پاهاش زخمی شده بود، بدون هیچ آسیبی بر سر و صورتش؛ مادر او را در آغوش گرفت و به خانه آورد. انگار خدا نمی‌خواست به این زودی‌ها عزیزالله را ببرد، گویی برای مأموریت خاص و ویژه‌ای نگهش داشته بود... ✍️🏻کبری یزدانی (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖 مدرس: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدرس: سرکار خانم رضائی پور 🔅دوره محصول محور تایپو گرافی و اینفو گرافی با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت ⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیف نیست خواهرم؟! رسید به جوونی که.. کلی آرایش کرده بودُ اصلا پوششِ مناسبی نداشت.. نگاهش کردُ آروم آروم بهش نزدیک شدُ گفت: ماشاءالله ؛ مثل قرص ماه می‌مونی دخترم.. اگر پسرم هنوز پیشم بود عروس خودم میشدی🥰 یه لبخند ملیحی زد و گفت : مرسی؛اما مگه الان پسرتون کجان!؟😅 :مدافع حرم حضرت زینب سلام‌الله بود یه دو ساله که برنگشته! یکم خودشو جمعو جور کرد و صداشو یه طور که انگار داره صاف میکنه کرد و گفت: ببخشید نمیخواستم ناراحتتون کنم؛ خدا بیامرزه حتما الان خوشحالن که به آرزوشون رسیدنُ شهید شدن!:) زد و با یک نگاه مادرانه‌ دخترک رو نگاه کرد و دستش‌رو تو دست دخترک گذاشت وگفت: اره مادر؛ شهید شد.. تو وصیت‌نامش نوشته بود:من میرم تا از حریم خواهر اربابم حسین و از چادرِ دخترایِ خوبِ میهنم دفاع کنم..:) الان وقتی من تو خیابون قدم میزنم وقتی دخترایی رو میبینم که از رویِ سادگی و ناآگاهی خودشون رو خیلی راحت و آسون سپردن به دستِ چشم های ناپاک دلم‌میشکنه.. دلم میشکنه که چرا یه دختری که از زیبایی چیزی کم نداره اینطور ارزشِ خودشو بیاره پایین!؟ دختر فقط گوش میداد.. پشیمان شده بود که بااین نوعِ پوشش خود باعث غصه‌دار شدنِ یک مادری شده که بخاطر امنیتِ دختران سرزمینش جوونش رو از دست داده.. ـــــــــــــــــــــــــــ ــ از شهدا بشنو که میگویند: خواهرم حیف نیست !؟ طعمه‌ی نگاه های ناپاک باشی!؟ کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از تبار فاطمه هستم و همچون زینبم مثل کوهی استوارم .. همچو سروی پایدار حامیِ دین و ولایت هستمُ جانم به کف من مسلمانم حجابم چادر است، با افتخار کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلشوره.mp3
1.94M
💔دلشوره 📿دونه‌های تسبیح رو یکی‌یکی می‌چرخوندم و لبام به ذکر صلوات بود؛ یه نگاه به ساعت و یه نگاهم به پنجره بیرون. 🍀بدجوری دلشوره افتاده بود به جونم... گوشی رو برداشتم و برای صدمین بار شماره‌اش رو گرفتم. شروع به بوق زدن کرد اما بی‌جواب، تماس به پایان رسید.😢 اشک‌های سُر خورده از چشمم رو پاک کردم؛ نمی‌دونستم چه کاری باید انجام بدم. یه مرتبه صدای پیامک گوشیم اومد؛ با عجله گوشی رو برداشتم و نگاه کردم🥺 رضا بود... -لطفاً پیام بدهید. نگرانی‌ام بیشتر شد، چرا این مدلی پیام داده؟! فکرای عجیب‌غریب تو ذهنم اومد، باخود‌م گفتم: نکنه ضدانقلابی‌ها گرفتنش؟!😭 فوری بهش پیام دادم: -کجایی، چرا جواب نمی‌دی؟! -خوبم، علی تو اغتشاشات دستش زخمی شده، آوردمش بیمارستان. هزاران فکر ناجور تو ذهنم بلوا کرده بودند.حتماً خودش یه طوریش شده، از دوستش اين‌جوری به من می‌گه. -خودت چطوری؟طوریت نشده؟ -مامان باور کن، من طوریم نشده؛ تا یه ساعت دیگه میام خونه. امید توی دلم برق زد؛ خدا رو شکر کردم. اما پیام دادم: -ای بی‌انصاف! چرا خبر ندادی؟! من که از دلشوره مُردم، مادر... چند دقیقه تأخیر داشت، بالاخره جواب داد: -حالا جواب دلشوره‌های مامان مهدی رو کی می‌ده؟! -چی... ! -نامردا به ضرب تیر شهیدش کردن...😭😭😭 گوشی از دستم افتاد و پیامی برای قلب بی‌قرار مادر مهدی پیدا نکردم...💔 گوینده: ✍️🏻فاطمه ترقی‌خواه (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖 مدرس: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆اختتامیه دوره مقدماتی طلبه خبرنگار با حضور مدیر خبرگزاری فارس در قم 🔆چهارشنبه ٢۵ آبان ماه ١۴٠١ 🔆مکان :جامعة الزهراء سلام الله علیها مباحث مطرح شده در اختتامیه: 1⃣ساختار رسانه 2⃣عناصر اصلی خبر 3⃣دروازه بانی خبر 4⃣تاثیر خبر و خبرنگار بر هدایت اغتشاشات اخیر 5⃣انواع خبرگزاریها و ... این دوره درگام اول شامل ٨جلسه تئوری_کارگاهی بود که با سرفصل های زیر به صورت آنلاین تشکیل شد. ▫️ سازمان تحریریه ▫️مفهوم‌شناسی خبر ▫️ارزشهای خبری ▫️عناصر خبری ▫️لید ▫️تیتر ▫️سبک‌های خبری شایع و پراستفاده ✅ گام دوم دوره مقدماتی از هفته آینده با حضور استاد صدرایی( مدیرخبرگزاری حوزه) به صورت آنلاین برگزار می شود. کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا