••••••••• برای کیان ایران •••••••••
•|باز هم بوی شهادت به هوا پیچیده|•
کودکی در وسط کوچه به خون غلطیده
•|بازهم حرملهای که وسط میدان است|•
مستُ و خوشحال از این ظلم، و لبش خندان است
•|بازهم حادثههایی که سراسر غم بود|•
چشمهایی که در آغوش کمی شبنم بود
•|باز هم روضه و ماتم باز هم گریه و آه|•
باز لا یوم کیومک ؛ یا ابا عبدالله
•|بازهم شعرِ منِ غمزده وَ باز جنون|•
دستِ آن کودک نُه ساله که شد غرقه به خون
•|باز داغی که به دل ماند و دلی باز شکست|•
بر سر جسم پسر مادری افتاد و نشست
•|باز هم بوی غریبی ، باز هم کرب و بلا|•
العجل مهدی موعود کجایی آقا؟؟|•
#شاعرِدا
#مریم_صفری
#کیان
#ایران_تسلیت
#انتقام_سخت
#لبیک_یا_خامنه_ای
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
تبلیغ نوین
🌷در لالهزار کریمان🌷 #قسمت_دوم 💠این روزها بیشتر از قبل، معنای انتظار و چشم به راهی را میفهمیدم. ن
🌷در لالهزار کریمان🌷
#قسمت_سوم
عمه نمیخواست باور کند احمد مفقودالاثر شده است، همه امیدش این بود که زخمی در بیمارستان یکی از شهرها بستریست؛ برای همین به عالم و آدم متوسل میشد تا بروند و شهرهایی که زخمیها را اعزام میکنند، برای یافتن احمد بگردند، شاید خبری به دست آورند...
〰️〰️🍃🌸🍃🌸🍃〰️〰️
بابا پاسدار بود، همسر عمه هم همینطور. چند باری به منطقه رفتند و با کمک دوستانشان، منطقه را کاملاً رصد کردند ولی هیچ اثری از احمد نبود. طبق شنیدههای همرزمان احمد به یقین رسیده بودند که او زخمی شده است اما اینکه اسیر شده بود یا شهید، هیچکس نمیدانست!
〰️〰️🍃🌸🍃🌸🍃〰️〰️
علاوه بر عمه، دختر عمه احمد که شیرینی خورده او بود و قرارومدار عقد را برای بعد از برگشت احمد گذاشته بودند خیلی بیتابی میکرد. شوهر عمه نمیتوانست این چشم انتظاریهای عمه و دختر خواهرش را ببیند.
برای همین از مناطق جنگی ناامید و روانه بیمارستانها شدند اما همچنان مغموم و دست خالی برمیگشتند.
کمکم عمه آماده میشد تا هر خبری را پذیرا باشد؛ هر خبری!💔
✍️🏻زهرهالسادات میرزاده (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
#توزیع_گران
مجموعه پوسترهای #دیکتاتور_کیست؟
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane