سال ۶۹ هدیه ی خداوند به خانواده ی پسر دوست محله ی قدیمی تهران شد.
تک پسری لجباز و یک دنده که خانواده، دنیا را برایش زیر و رو می کرد و در رفاه کامل بزرگ شد😊
🌺🌿🌺◾️◾️◾️◾️🌺🌿🌺
#دختران_مشکات
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ @ka_meshkat
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنتهایش باشد😬
خواهر دومش عطیه که به دنیا آمد، مجید نمیدانست دختر است و علیرضا صدایش میکرد😁 ما هم به خاطر مجید، علیرضا صدایش میکردیم؛ اما نمیشد که اسم پسر روی بچه بماند. شاید باورتان نشود، مجید وقتی فهمید بچه دختر است دیگر مدرسه نرفت. همیشه هم به شوخی میگفت عطیه، تو را از پرورشگاه آوردند😂 ولی خیلی با هم جور بودند حتی گاهی داداش صدایش میزد. آخرش همکلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم.
بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان دوم راهنمایی با او به مدرسه رفتم و در حیاط مینشستم تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً خجالت میکشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛ اما ذهنش خیلی خوب بود. هیچ شمارهای درگوشی ذخیره نکرده بود. شماره هرکسی را میخواست از حفظ میگرفت👌
🌺🌿🌺◾️◾️◾️◾️🌺🌿🌺
#دختران_مشکات
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ @ka_meshkat
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
سَرِ نترسی داشت
قلدر و لات محله بود 💪
با دوست های مختلفی که داشت، به قهوه خانه می رفت و قلیان میکشید.
اما دلی داشت به وسعت آسمان💗
بعد از رها کردن مدرسه و سربازی رفتن، با نیسان کار می کرد (نیسانی که شب ها قفلش نمی کرد و هیچکس جرأت نزدیک شدن به آن را نداشت😂)
و عصرها به نانوایی بربری دائی پدرش می رفت، و بعد از آنجا نان بربری با خودش میبرد و بین نیازمندان تقسیم میکرد😊 به همین دلیل هم مشهور شد به مجید بربری😂
🌺🌿🌺◾️◾️◾️◾️🌺🌿🌺
#دختران_مشکات
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ @ka_meshkat
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
مادرش می گوید هشت روز قبل از اربعین ۹۳ یه دفعه ساعت ۱۱ شب آمد خانه و گفت وسایل هایم را جمع کنید که با دوست هام، دارم میرم کربلا 😳 همیشه کاراش دقیقه نودی بود
تا برسن مرز مهران کارشان فقط بگو بخند بود، صدای آهنگ ماشین تا کجاها که نمیرفت
اما همینکه از مرز مهران گذشتند، مجید شدید آروم و کم حرف شد ...
همانجا به امام حسین علیه السلام گفته بود که
منو آدم کن ...
منو عوض کن و زندگیمو تغییر بده ...
دستم رو بگیر و از این راهی که میرم، برم گردون
🌺🌿🌺◾️◾️◾️◾️🌺🌿🌺
#دختران_مشکات
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ @ka_meshkat
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
#حُرّ_مدافعان_حرم
از وقتی که از کربلا برمیگرده، خیلی عوض میشه
دیگه لب به قلیان نزد✅
یه شب رفقاش میگن میای بریم هیئت
میگه آره
وقتی میره هیئت، آقای مرتضی کریمی که از فرمانده هاشون بوده،
اونجا روضه ی حضرت زینب سلام الله علیها رو میخونه
مجید حالش بد میشه، بی هوش میشه وقتی به هوش میاد، میگه مگه من مُردم که حرم حضرت زینب سلام الله علیها به خطر بیوفته
و از همونجا پیگیر رفتن به سوریه میشه
🌺🌿🌺◾️◾️◾️◾️🌺🌿🌺
#دختران_مشکات
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ @ka_meshkat
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16