eitaa logo
خادم الشهدای شهرستان مقدس پیشوا
222 دنبال‌کننده
364 عکس
437 ویدیو
18 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ایجاد شده آیدی برای ارتباط خادم الشهدا شهرستان مقدس پیشوا ۰۹۱۲۵۸۵۶۳۳۷ @m_shebni
مشاهده در ایتا
دانلود
درخواست ابطال حکم انتصاب غیرقانونی آقای ظریف https://asle8.24on.ir/n/108
لطفا در این پویش شرکت کنید☝️☝️
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجــایید آی بزدل‌هـا، دلیر معـــرکه ماییـــــم که ما مثل شما مخفی نمی‌گردیم، اینجایـیم اگـر دنیا هم آید پشت‌تان ما پنــج‌تن داریـــم شما سنگر شکـن دارید ما خیبر شکـن داریـم بخوان تاریـخ را تا بنگری پیروز خیبر کیست برو‌صهیون‌بپرس‌ازقبراجدادت‌که‌حیدر کیست
🍂 به قول شهید آوینی این سفره‌ها نماد قناعت بود و شبیه به سفره‌‌هایی که کشاورزان سَرِ زمین‌های زراعت خود پهن می‌کردند! حالا رزمندگان به آن "سفره حضرت زَهـۜرا " می‌گفتند و بعداز قرائت دعای فرج، می‌گفتند: اَللَّهُمَّ ارْزُقنا رِزْقاً حَلاَلاً طَیِّباً... وبعد دست به نان‌های داخل سفره می‌بُردند.. ‌‌‍‌‎‌🍃๑🌺๑🍃
16.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 بانویی که در شیراز به دنیا آمد و در لبنان شهید شد، بهتر بشناسیم 🔹خانم معصومه کرباسی دو روز پیش توسط رژیم صهیونی به همراه همسرش در لبنان ترور شد. وداع با پیکر مطهر شهیده راه قدس ⏰امروز سه شنبه 📍معراج شهدای مرکز
روایت فرزند شهیده کرباسی از آنچه که در روز ترور گذشت مهتدی مطمئن بود که یک روز می‌آید که پدر از خانه بیرون می‌رود و دیگر برنمی‌گردد. هر بار که به پدرش و رفتار‌هایش نگاه می‌کرد مطمئن‌تر می‌شد این مرد برای زمین نیست و بوی آسمان می‌دهد. اما فکرش را نمی‌کرد مادر هم یک روز برود و دست در دست هم شهید شوند. گروه زندگی: «مهتدی عواضه» پسر دوم شهیده کرباسی و شهید رضا عواضه است، پسر 14 ساله‌ای که دو روز پیش پهپاد اسرائیلی در چشم برهم‌زدنی، پدر و مادرش را از او گرفت و عزادارش کرد. وقتی از ایران روی خط لبنانی‌اش برای مصاحبه پیام گذاشتم، اصلاً انتظارش را نداشتم در آن شرایط پیامم را باز کند یا بخواند. اما خواند. وقت مصاحبه را که مقرر کردیم، شرمنده بودم از اینکه تماس بگیرم، به‌هرحال داغ سنگینی بود و فرد پشت خط عزیزترین دارایی‌هایش را ازدست‌داده بود. اولین بارم نبود که چند ساعت بعد از حادثه‌ای با خانواده شهدا صحبت می‌کردم اما این، بار اولی بود که می‌خواستم با پسر نوجوانی حرف بزنم که در یک ثانیه، هم پدرش و هم مادرش شهید شده بودند. اصلاً چه باید می‌پرسیدم؟! اگر سؤالی پریشانش می‌کرد چطور باید آرامش می‌کردم؟! بعد از چند بوق آزاد، صدای پر از آرامش و باصلابت مهتدی روی خط نشست و باید اعتراف کنم از صلابت و مقاومتش جا خوردم. چند دقیقه بعد میان صحبت‌هایش راز این همه صبوری را برایم فاش می‌کند. این مقاومت و صلابت ارثیه پدر و مادر برای آنهاست، حتی خواهر و برادر کوچک ترش، زهرای ۱۰ساله و محمدِ ۷ساله هم در سوگی که به جانشان نشسته همین‌قدر صبور و آرام هستند. خانم کرباسی و آقای عواضه کجا می‌رفتند؟! بعد از ویدئوی تعقیب خودرو خانم کرباسی و همسرش توسط پهپاد، اولین سؤالی که در ذهنم نشست این بود که شهید و شهیده کجا می‌رفتند؟! مسیرشان به کجا ختم می‌شد که ناتمام ماند؟! سؤالم را از مهتدی می‌پرسم و او با کلمات فارسی‌ شمرده، شمرده که با لهجه لبنانی عجین شده است جوابم را می‌دهد: « ۲۰ روزی می‌شد که ما خانه‌مان را در بیروت ترک کرده بودیم و در یکی از هتل‌های جونیه زندگی می‌کردیم. یک اتاق دو خوابه که خانواده ۷ نفرهٔ ما و خانواده پدری‌ام در آن می‌ماندیم. پدرم طبق معمول آن روز نماز صبحش را خواند، قهوه‌اش را با مادر خورد و برای رفتن به سرکار آماده شد، مادرم هم همراهشان رفت تا سری به خانه بزند و لباس‌های ما را بشوید. تقریباً ۱ ساعت بعد از آن که از خانه رفتند شهید شدند.» جوابم را که می‌دهد، این جمله را هم پیوست می‌کند به حرف‌هایش: «البته مادر هیچ‌وقت راضی نبود خانه‌مان را در بیروت ترک کنیم.» ساختمانشان خالی شده بود، تقریباً همه همسایه‌های دور و اطراف از ترس بمباران‌های بی‌امان صهیونیست‌ها رفته بودند. آقای عواضه نگران خانواده‌اش بود، به محل کار که می‌رفت دلش آرام و قرار نداشت. چندباری به معصومه خانم گفته بود مثل همسایه‌ها این چند وقت خانه را خالی کنند و به جونیه بروند اما بی‌فایده بود. معصومه خانم می‌خواست در خانه بماند. می‌خواست پیامش را به صهیونیست‌ها مخابره کند؛ هر چقدر هم بمب‌ و موشک‌هایتان را روی سرمان بریزید باز هم اینجا خانه ماست. در خانه‌مان می‌مانیم و زندگی می‌کنیم. تا آخرین روزها هم ماندند. صهیونیست‌ها تهدید کرده بودند که نقطه‌ای نزدیک خانه‌شان را قرار است بمباران کنند، معصومه خانم همچنان می‌خواست بماند، درست مثل جنگ 33 روزه که در خانه ماند. دست آخر هم نه از ترس صهیونیست‌ها بلکه به به‌خاطر وحشت فاطمه ۲ساله از صدای انفجار به جونیه رفتند. موشک‌هایی که هیچ‌وقت خانم کرباسی را نترساند! لباس‌هایی که مادر آن روز با خودش برد هیچ‌وقت شسته نشد، خونی و خاکی شد. البته این اولین باری نبود که معصومه خانم به خانه‌شان در بیروت باز می‌گشت. در این بیست و چند روزی که به جونیه آمده بودند، تقریباً سومین باری می‌شد که معصومه خانم بهانه‌ای پیدا می‌کرد تا به خانه‌شان برگردد و چراغ‌خانه را روشن نگه دارد. خاطراتش را از پشت تلفن از لبنان به ایران صادر می‌کند و می‌گوید: « اولین‌بار مادر با پدرم به خانه برگشت اما دومین بار تنها به خانه رفت تا سری به خانه بزند و لباس‌ها را بشوید. مادرم آن‌قدر زن شجاعی بود که اصلاً نمی‌ترسید چندساعتی را در خانه بماند و موشک‌های اسرائیلی ناغافل سراغ او و خانه‌مان را بگیرند.» آن روز وقتی معصومه خانم رسیده بود خانه، آب ساختمان قطع شده بود. وقتی به همسرش اطلاع داد که خانه آب ندارد، آقای عواضه انتظار داشت معصومه خانم به جونیه برگردد و روز دیگری برای شستن لباس‌ها برگردند اما چند دقیقه بعد معصومه خانم دوباره به او از پشت‌بام زنگ زد. آچار به دست شده بود و از آقای عواضه می‌خواست راهنمایی‌اش کند چطور قطعی آب را برطرف کند. همان موقع بود که پهپاد اسرائیلی MQ از بالای سر معصومه خانم رد شد و صدایش تا آن طرف خط هم رفت، آقای عواضه حسابی نگران شده بود.
هرچه به معصومه خانم گفت خطرناک است و باید برگردد بی‌اثر بود، معصومه خانم خنده‌ای تحویلش داد و جواب داد: «حالا ولش کن، پهپاد رد شد و رفت، بگو این آب را چطور تعمیر کنم؟!» مادری به سبک مادران مقاومت مادرها همه جای دنیا مراقب، محافظ و همیشه نگران فرزندانشان هستند. مخصوصاً اینکه پای جنگ و آوارگی هم در میان باشد. اما مادران مقاومت فرق می‌کنند هرچقدر هم که عاشق باشند باز فرزندانشان را به دل حادثه‌ها می‌سپارند تا از وطن و خانه‌شان دفاع کنند. مادرهای مقاومت شجاع‌اند و شجاعت را هم نسل به نسل از خودشان به جا می‌گذارند، معصومه خانم هم همین‌طور بود. صدای پرصلابت مهتدی از آن‌سوی تلفن دوباره با توصیفی از مادر شگفت‌زده‌ام می‌کند: «برادر بزرگ‌ترم مهدی از ابتدای جنگ به تشویق مادرم همراه گروه‌های جهادی در مناطق جنگ‌زده حاضر شد و به آواره‌ها کمک کرد. این اواخر پدر خیلی دوست داشت برادرم به جونیه بیاید و او را ببیند اما مادر موافق نبود می‌گفت بگذارد در کنار مردمی باشد که به کمک او احتیاج دارند.» روایت آخرین دیدار و تلاش سابقه‌دار اسرائیل برای ترور آقای عواضه مهتدی مطمئن بود که یک روز می‌آید که پدر از خانه بیرون می‌رود و دیگر برنمی‌گردد. هر بار که به پدرش و رفتار‌هایش نگاه می‌کرد مطمئن‌تر می‌شد این مرد برای زمین نیست و بوی آسمان می‌دهد، چهره همیشه خندان و مهربان پدر، آرامش کلامش و نماز شب‌های همیشگی‌اش مهتدی را مطمئن‌تر می‌کرد. اما فکرش نمی‌کرد مادر و پدر دست در دست هم شهید شوند. مهتدی آخرین دیدار را به‌خوبی یادش مانده است. صبح که برای نماز بیدار شد، برخلاف همیشه جانماز مادر وسط خانه پهن نبود. فکر کرد شاید مادرش هنوز بیدار نشده اما در رختخواب هم نبود. نگران شد. خوب که خانه را گشت متوجه شد مادر جانمازش را در بالکن پهن کرده و زیر آسمان نماز صبحش را می‌خواند. مهتدی ایستاد و چند لحظه‌ای مادر را تماشا کرد و تصویر آخرین نماز مادر هیچ‌وقت از ذهنش پاک نخواهد شد. از لحظه شنیدن خبر که می‌پرسم تردید ندارم، آرامش صدای مهتدی جرئت این را به من می‌دهد که از یک نوجوان ۱۴ساله از لحظهٔ دردناکی بپرسم که خبر شهادت مادر و پدرش را شنیده است. با زبان فارسی دست‌وپا شکسته‌ای که یادگار مادر است می‌گوید:«ما خبر شهادت را خیلی دیر متوجه شدیم، پدر آن روز با ماشین مادربزرگم به محل کار رفت، چون متوجه شده بود که ماشین خودش تحت تعقیب است. حتی صهیونیست‌ها نفوذ کرده بودند به تلفن مادر و پدرم و جاسوسی خانواده را می‌کردند. پدر و مادرم با ماشین مادربزرگ رفتند اما بااین‌حال ماشین را شناسایی و آنها را ترور کردند، پدربزرگم اولین نفر متوجه شد و بعد به ما اطلاع دادند.» ساعتی قبل از تشییع مهتدی یادش نمی‌آید پدرش یا مادرش سر او یا خواهر و برادرانش داد کشیده باشند، ‌ همیشه بهترین رفیقشان پدر و مادر بودند حتی وقتی اشتباهی هم می‌کردند پدر کنارشان می‌نشست و در کمال آرامش آگاهشان می‌کرد. از وقتی آمده بودند به جونیه مادر مدام سفارش می‌کرد سوره طه را بخوانند می‌گفت برای تسلی و آرامش قلبشان خوب است. اصلاً میان مهتدی و مادر برای حفظ سوره طه مسابقه بود، مسابقه‌ای که به سرانجام نرسید. مسابقه مهتدی با مادر آخرین کلماتی است که بین‌مان ردوبدل می‌شود، میان حرف‌هایش متوجه می‌شوم کمتر از دو ساعت دیگر مراسم تشییع و خاکسپاری پدرش دکتر رضا عواضه است و باید برود. کلمات را ردیف می‌کنم برای ابراز شرمندگی اما با کمال تواضع رفتار می‌کند، آخرین سؤالم از او تاریخ تشییع مادرش است، می‌گوید: «مادر را به‌زودی به ایران می‌آوریم و آنجا به خاک سپرده می‌شوند.» نیاز نیست مهتدی بیش از این برایم از پدر و مادرش بگوید. همین‌ که ساعتی قبل از تشییع پدرش و در سوگ مادرش آن‌قدر مقاوم و صبور است، همین که بزرگ‌ترین دارایی‌هایشان را در راه مقاومت فدا کرده‌اند و خم به ابرو نمی‌آورند، کافی است تا خانم کرباسی و همسرش را بشناسم. کافی است تا بدانم همان‌هایی هستند که سوره حجرات درباره‌شان فرموده است:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ مؤمنان، تنها كسانى هستند كه به خدا ورسولش ايمان آورده و دچار ترديد نشدند و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد كردند. اينانند كه (در ادّعاى ايمان) راست‌گویان‌اند.» https://eitaa.com/kadmo_shohda_pishva
14.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 دعایی که همان لحظه بدون برو برگرد مستجابه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ 🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرحهم 🆔https://eitaa.com/Mahdaviat_pishva
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای اینکه یک قدم به این نزدیک بشیم و یاد امام زمان رو در کل شهر جاری کنیم، قرار بگذاریم ظهر هر غذایی که داشتیم، حداقل به اندازه دو نفر بیشتر پخت کنیم. ⚜زحمت پخت از شما پخشش از ما با این کار ساده هم خانه های ما و هم کل شهر و محله ها معطر ب عطر امام زمان عجل الله میشود و ان شاءلله همه برای نزدیک کردن لحظه ظهور یک دل میشویم.💚💚💚💚 برای ثبت نام در طرح مرام مهدوی عدد 2 را به سرشماره 500030313 ارسال کنید. پیامک ثبت نام براتون ارسال میشه . لطفا با دقت پیام رو کامل کنین. 🛑توجه: حتما ثبت نام در محل پخت غذا صورت گیرد. هر هفته پیامک یادآوری به شما ارسال میشه . در صورت تمایل برای پخت عدد1 رو ب سر شماره ارسال میکنید. درصورتی که امکان پخت براتون وجود نداره میتونین با ارسال عدد 3 وجه نقدی واریز کنین ک‌ در این صورت شماره کارت مرام مهدوی برای شما ارسال خواهد شد. 🆔https://eitaa.com/maramma
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وداع با شهیده معصومه کرباسی در حرم امام رضا 🔹مراسم وداع با پیکر اولین بانوی ایرانی شهیده محور مقاومت شهیده «معصومه کرباسی» در حرم مطهر رضوی برگزار شد. https://eitaa.com/kadmo_shohda_pishva