هدایت شده از کافهـشعـروموسیقۍ
🌹من به جا ماندن از این قافله عادت کردم
🌹و شما را فقط از دور ، زیارت کردم
🌹نوش جانش بشود هر که حرم رفت ، حسین
🌹خودمانیم ، ولی ، گاه ، حسادت کردم
@kafemoosighi
۷ شهریور ۱۴۰۲
سلام صبح بخیر ❤️
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال تست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنی ست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو
@kafemoosighi
۸ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از کافهـشعـروموسیقۍ
دل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمیشود
جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمیکند
#حافظ
@kafemoosighi
۸ شهریور ۱۴۰۲
چشمِ تو را اگر چه خمار آفریدهاند
آمیزهای ز شور و شرار آفریدهاند
از سرخیِ لبان تو ای خونِ آتشین!
نار آفریدهاند، انار آفریدهاند
یکقطره بوی زلفِ تَرَت را چکاندهاند
در عطردانِ ذوق و بهار آفریدهاند
زندانی است روی تو در بندِ موی تو
ماهی اسیر در شبِ تار آفریدهاند
مانندِ تو که پاکترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریدهاند
سعید_بیابانکی
@kafemoosighi
۸ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از کافهـشعـروموسیقۍ
🌸
خوش آن زمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شکوه به یک بوسه مختصر میشد!
👤 #سجاد_سامانی
@kafemoosighii
۸ شهریور ۱۴۰۲
چه حالَتَست من خسته را؟
نمیدانم!
که هر چه جز دل خود میخورم زیان دارد...
#صائب_تبریزی
۸ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از کافهـشعـروموسیقۍ
چنان به موی تو آشفتهام بهبوی تو مست
که نیستم خبر از هرچه در دو عالم هست.
۸ شهریور ۱۴۰۲
۸ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از کافهـشعـروموسیقۍ
برای پنجره ی خانه ماه کم دارم
کنار من بنشین ، تکیه گاه کم دارم
بخند ! یاد تو را در دلم ذخیره کنم
برای روز مبادا پناه کم دارم
برای درد دلم لمس شانه ات کافیست
برای حرف دلم اصطلاح کم دارم
میان این همه افسوس آرزو کم نیست
میان این همه بن بست ، راه کم دارم
تو از وصال و زمانش سوال می پرسی
و در جواب تو صد سینه آه کم دارم
حساب اشک من و روزگار جای خودش
برای عدل خدا دادگاه کم دارم
علی_صفری
۸ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از کافهـشعـروموسیقۍ
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمیبینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز میگردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میلهها ماندم
تمام هستیام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر میگشتم از امروز میدیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه میماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
۸ شهریور ۱۴۰۲
من امیدی را در خود بارور ساختهام
تار و پودش را با عشق تو پرداختهام
👤فریدون مشیری 🍁
۸ شهریور ۱۴۰۲
۸ شهریور ۱۴۰۲