🥀🥀
#تازهداماد_سه_روزه....💍
#حجتالاسلام_مصطفی_ردانیپور
🍁ماشین آمده بود دم در، دنبالش. پوتین هایش را واکس زده بودم.
ساکش را بسته بودم.
تازه سه روز بود که مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک میکردم.
مادر آمد.
گریه میکرد.
_مادر حالا زود نبود بری؟
آخه تازه روز سومه.
🍁علی آقا گوشهی حیاط گریه میکرد. خودش هم گریهش گرفته بود.
دستم را گذاشت توی دست مادر، نگاهش را دزدید.
سرش را انداخت پایین و گفت: «دلم میخواد دختر خوبی برای مادرم باشی.»
🍁....دستم را کشید، برد گوشهی حیاط، گفت: «این پاکت ها را به آدرس هایی که روشون نوشتهم برسون.
وقت نشد خودم برسونمشون زحمتش میافته گردن تو.»
پول هایی که برای کادوی عروسیش جمع شده بود، تقسیم کرده بود.
هر پاکت برای یک خانوادهی شهید....
راوی: همسر شهید 🎙.
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
✨✨✨
ما لشگر امام حسینیم،
حسین وار هم باید بجنگیم،
اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم
کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: "اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد"
شهیدحسینخرازی🌹
🍃مجلسشهدا🍃
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
امروز ملت ایران قویتر از هر زمان دیگر است و در مقابل ، دشمنان او ، ضعیف تر و منفورتر از هر زمانی هستند
اما هیچ گاه نباید از كید و طراحی دشمن غافل شد.
رهبرمعظمانقلاب
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-شهادتتمبارڪ..'(:
خاطره ای بی نظیر از معلم شهید محمدعلی رجایی :
یکی از شاگردان قدیم شهیدرجایی نقل می کند: به هفته آخر ماه اسفند نزدیک می شدیم. دانش آموزان می خواستند هر طوری شده، اون هفته رو تعطیل کنند! بچه ها برای هر معلمی نقشه ای کشیدند... این معلم که حاضره تعطیل کنه... اون معلم که کتاب رو تدریس و تموم کرده... دیگری هم حضور و غیاب نمی کنه و... اما مشکل اصلی، معلم ریاضی، آقای رجایی بود که یقین داشتیم نه تعطیل میکنه نه اجازه غیبت میده... بچه ها فکرهاشون رو سرِهم گذاشتند و تصمیم گرفتند بطور یکدست در کلاس حضور پیدا نکنند و آقا معلم رو در برابر عمل انجام شده قرار بدند... روزی که ما با آقای رجایی درس داشتیم، بچه ها به مدرسه نیامده بودند ولی من بطور اتفاقی کاری داشتم که رفتم مدرسه... از سر کنجکاوی در گوشه ای از مدرسه سرم رو با توپ گرم کردم تا ببینم برای کلاس ما چه اتفاقی می افته! چند دقیقه مانده به شروع کلاس، طبق معمول آقای رجایی با دفتر حضور و غیاب و کتاب درسی از دفتر مدیر بیرون آمد و رفت به طرف کلاس... دل در سینه ام نبود. حالا چی میشه؟! اگر آقا معلم ببینه بچه ها قالش گذاشتند، ناراحت میشه؟! با دلهره گام های معلم رو تعقیب کردم... آقای رجایی به کلاس رسید. در رو باز کرد. وارد شد و سپس در رو بست... یعنی چی؟!... حتماً بعضی از بچه ها ترسیدند و رفتند سر کلاس... نامردا... دیگه خودم هم جرأت نداشتم برم سرکلاس. به بقیه باید چه جوابی می دادم؟! برای اینکه ببینم چه کسانی عهدشکنی کردند و سرکلاس رفتند تو مدرسه موندم... شاید نیم ساعتی گذشته بود که آقا معلم با دست های گچی که حکایت از تدریس داشت از کلاس بیرون آمد و رفت بطرف دفتر مدرسه. با عجله به سمت کلاس رفتم... از آنچه دیدم دهانم باز موند... هیچ کس درکلاس نبود و آقای معلم تمام درس رو با دقت و توضیح کافی روی تابلو نوشته بود... پایین تابلو هم اضافه کرده بود: دانش آموزان عزیز! حسب وظیفه در کلاس حاضر شدم و انجام وظیفه کردم. عیدتون مبارک!
اولین روز بعد از تعطیلی با آقای رجایی درس داشتیم بچه ها بغض کرده و در حالی که گاهی نگاهی به تخته سیاه می انداختند، خاموش و بی صدا در خود فرو رفته بودند...
رجایی شاید تنها معلمی است که در کلاس خالی تدریس کرد...
شهید والا مقام محمدعلی رجایی
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada