⭕️ جَدیدترین روش تَرک اعتیاد با ایجاد بی میلی شدید نسبت به مواد در ابتدای شروع دوره درمان ❗️
✅ ترک قطعی انواع مخدرهای سنتی ، صنعتی و سیگار
✅ با تاییدیه رسمی ایرانی و بینالمللی
✅ بدون درد و خماری و بدون نیاز به بستری و غیبت از محل کار
دریافت مشاوره رایگان:👇
https://eitaa.com/joinchat/3175416304C76e3258ce8
هدایت شده از کانون فرهنگی ریحانه النبی مسجدالزهرا(س) کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جاهلیت مدرن #ظریف:اگر مرد باشید برای وزارت امتیاز نمی گیرید، اگر زن باشید ۱۰ امتیاز می گیرید! اگر از ادیان و مذاهب رسمی غیر از اسلام باشید امتیاز می گیرید، ولی اگر مسلمان شیعه باشید امتیازی نمی گیرید!
📌 پی نوشت:
🔹ظریف امشب در تلویزیون درباره نامزدهای تصدی وزارت گفت:
🔻«از مذاهب و ادیان رسمی باشید امتیاز می گیرید، شیعه باشید امتیاز نمی گیرید (!)
🔻اگر ۵۰ سال داشته باشید هیچ امتیازی نمیگیرید؛ از زیر ۵۰ هر چه جوانتر باشید امتیاز بالاتر است. اگر مرد باشید هیچ امتیاز نمیگیرید، زن باشید ۱۰ امتیاز میگیرید. اگر سابقه وزارت داشته باشید، امتیاز منفی میگیرید».
🔹ظریفی در واکنش به این سخنان ظریف نوشت: یک دختر جوان ۲۰ ساله یهودی و بدون سابقه وزارت، می تواند بالاترین امتیازات را کسب کند!
🔹اما از این طنز تلخ که بگذریم، ظریف چگونه فردای عاشورای حسینی به خود اجازه می دهد در مملکت اهل بیت علیهم السلام، شیعه بودن را عامل امتیاز منفی برای وزارت معرفی می کند و داشتن دین و مذهبی دیگر را عامل رجحان بداند؟ و اصلا چرا اصرار دارد به اختلافات مذهبی دامن بزند و در این میان، اکثریت را کنار بگذارد؟!
محمد ایمانی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
کانال کهریزسنگ
#پیام_شهروندی سلام عزاداریهاتون قبول باشه خواهش میکنم پیام منو تو کانالتون بزارید تابه چشم مسئولی
#پیام_شهروندی
سلام خدا خیرتون بده که صدای مردم به گوش مسولین میرسونید ۲تا مطلب داشتم که میخوام بگم
اولا تشکراز همه کسانی که هرکدوم به نوعی کمک کردن زحمت کشیدن برای هرچه بهتر شدن عزاداری امام حسین علیه السلام ، خدا به همشون سلامتی و عمرباعزت عنایت کنه که هرسال بتونن بهتراز قبل خدمت کنن
دوم تشکر بخاطر پخش دعای فرج که آخر مجلس پخش میکردن و همه مردم به احترام آقا امام زمان(عج) می ایستادن ودعا میکردن مخصوصا بچههای کوچیک که می دیدم دستاشون بالا بردن ودعا می خوندن این يه فرهنگ سازی عالی بود.
مطلب آخر اینکه درسته در اختیارات شورا و شهرداری نیس که به کار اتباع برسن ولی مردم عزیز توروخدا بخاطر پول این کارو نکنید چون خیلی ها ناراضی هستن واین پول براتون برکت نداره یا لااقل به افغانی خونه اجاره بدید که حجاب درستی داشته باشه واقعا جای تأسف که با سرووضع ناجور میان راحت توی شهر و باعث گناه برای مردم میشن توروخدا تجدید نظر کنید. 🙏 مطمئن باشید ضررش به خونواده خودتونم میرسه.
کانال کهریزسنگ
💫بخش سی و یک💫 الهه خودش را توی بغلم جا داد و سرش را روی شانه ام گذاشت.دستانم سست شده بود و به سختی
💫بخش سی و دو💫
چند روزی میشد که برای پنجره اتاق رجب پرده زده بودم.نزدیک ظهر به اتاقش رفتم. توی رختخوابش دراز کشیده و به سقف چشم دوخته بود.هنوز هم طاقت نگاه کردن به صورتش را نداشتم.همین که چشمم به او می افتاد گریه ام میگرفت.دو طرف پرده را تا وسط جمع کردم که آفتاب به اتاق بتابد.حس کردم ناله میکند.دیدم بازوهایش را روی فرش میکشید.کنارش نشستم و گفتم:چی شده رجب؟گفت:زخمای بازوم بدجوری میخاره. دیدم آستینش خونیه،گفتم:فکر کنم از زخمات داره خون میاد.تا پیراهنش را در آوردم و نگاهم به زخم های خون آلودبازویش افتاد،اشک هایم ریخت.تقریبا جای سالم روی بازویش نبود.در بیمارستان برای ترمیم صورتش از گوشت بازویش پیوند زده بودند و حالا بیشتر قسمت ها زخم شده بود.خیلی آرام ناله میکرد،طوری که گاهی شک میکردم صدایی که میشنوم صدای ناله های رجب باشد. عجیب لاغر شده بود.انگار هیچ گوشتی روی استخوان هایش نبود.صدای مادر را از پشت در شنیدم :طوبی،برای تلوزیون اومدن بیا پایین.بلافاصله از جا بلند شدم و در را کمی باز کردم که رجب دیده نشود و گفتم: الان میام.باید پیراهنش عوض بشه،زخماش خونی شده. مادر مستقیم توی چشمانم نگاه کرد.اشک هایم را با گوشه روسری پاک کردم و گفتم:مامان وضع زخماش خیلی خرابه،چی بزنم که خوب بشه؟ وقتی پشت سرم را نگاه کردم،دیدم پیراهنش را پوشیده،در را باز کردم مادر وارد اتاق رجب شد و کنار رختخواب رجب نشست و گفت:کربلایی رجب،زخمات میخاره؟ رجب گفت:خیلی،هم خارش داره هم سوزش. بعضی وقتا اونقدر سوزشش زیاد میشه که بی تاب میشم.گفتم:روی بازوشه مامان،نگاه کن.رجب آستینش را بالا زد.نگاهم به صورت مادر بود که در هم کشیده شد.چند لحظه ای به دست رجب خیره شد و بعد بلند شد و گفت:من میرم عطاری شاید یه روغنی، دارویی،چیزی داشته باشه.چادرم را از دور کمرم باز کردم و گفتم:خودم میرم.مادر گفت: نه،تو برو اون بنده خدا معطله.رجب پرسید: تلوزیون خراب شده؟ گفتم: نه میز تلوزیون کوتاهه،ممکنه بچه ها تلوزیون رو بندازن پایین.بابا نجار آورده تا یه تخته ضخیم روی دیوار پیچ کنه تا تلوزیون رو بذاریم روش. از اتاق که بیرون میرفتم پرسیدم:چیزی لازم نداری؟گفت:نه فقط میخوام برم دستشویی. هر وقت حیاط خلوت شد صدام کن. گفتم اگه سختته،میخوای همین جا...گفت:نه برم بیرون بهتره،وقتی میتونم راه برم چرا باید تو رو به زحمت بندازم؟ آفتاب تا وسط ایوان پهن شده بود.صدای محمدرضا که با جواد حرف میزد توی حیاط پیچیده بود.محمدرضا میگفت: جواد فکر کن میخوای سوار موتور بشی،بشین روی نرده بعد سر بخور و بیا پایین. جواد پایش را با احتیاط بلند کرد و روی نرده نشست.مریم و الهه هم روی پله ها نشسته بودند و به جواد نگاه میکردند.از کنار مریم که رد شدم گفتم:الهه رو نذارین روی نرده ها،خطرناکه. مریم گفت:باشه مامان حواسم هست. از پله ها که پایین آمدم صدای دریل را شنیدم،کار نجار که تمام شد جارو و خاک انداز را برداشتم و مشغول نظافت اتاق شدم.ناگهان متوجه مادر شدم که جلوی در با چند زن و مرد حرف میزد.حس کردم صدایشان از حد معمول بلند تر است. یکی از مردان که خیلی قوی هیکل بود،گاهی دستش را در هوا تکان میداد و از بقیه تندتر حرف میزد.چادر سر کردم و توی حیاط رفتم. بچه ها روی پله ها نشسته بودند و نگاهشان به سمت در کوچه بود.صدای مرد جوان را شنیدم که میگفت:حاج خانوم،داماد شما که بیرون میاد زن وبچه مردم میترسن.ما ازصبح تا شب دنبال یه لقمه نونیم.شب میخوایم کپه مرگمون رو بذاریم.حوصله نداریم بچه ها بخاطر اینکه خواب کربلایی رجب رو دیدن از خواب بپرن و گریه کنن. حرف هایش سر تا پایم را سوزاند.بلافاصله به بچه ها نگاه کردم که به در خیره شده بودند.به طرف مادر دویدم و آهسته گفتم:چی شده مامان؟مادر هم بغض کرده بود.سرش را پایین انداخت و حرفی نزد.همه به من زل زده بودند.داشتم زیر نگاهشان له میشدم.یکی از خانم ها که دست دختر بچه اش را گرفته بود گفت:طوبی خانوم،همه محله که نمیتونن عذاب بکشن به خاطر یه نفر.تو که میدونی وضعیت شوهرت چیه.خب نذار بیاد بیرون. از حرف هایشان سر در نمی آوردم .روزی که رجب را به حمام فرستادم.طوری خودش را پوشانده بود که من هم شک کردم خودش باشد. خانمی که سن و سالش از بقیه بیشتر به نظر میرسید با لحن آرامی گفت:ببین دخترم،نیم ساعت پیش که شوهرت و پسرت تا سرکوچه رفتن،بچه های ما داشتن اونجا بازی میکردن. سرم را چرخاندم و به محمدرضا نگاه کردم، قبل از اینکه حرفی بزنم گفت:بابا دلش می خواست بره توی کوچه،با جواد رفتن بیرون. دست و پاهایم میلرزید،سرم درد میکرد و باز هم تپش قلب گرفته بودم.مادر دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت:برو توی خونه دخترم. صدای خانم جوانی آمد که:امروز میخواسته بره توی کوچه،فردا شاید هوس کنه بره نونوایی و مغازه. ما به خاطر کربلایی رجب باید خونه هامون رو بفروشیم و از این محله بریم.
#قصه_شب
#بخش_سی_و_دو
#رمان_بابا_رجب
#کتاب_بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #38_روز تا #اربعین
ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست.
اینجا؛ تماشایی ترین منظومه ی دنیاست.
مهر خروج، اذن دخول جاده ی عشق است.
راهی که چشم انداز آن تا مسجد الاقصاست.
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الاربعین💚
✍️رسانه مردمی کهریزسنگی هادرایتا:👇
🖤𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌷🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌷🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وزیر نیرو: ۲ هفته بسیار گرم پیش روی داریم؛ مردم در مصرف برق صرفهجویی کنند.
🔹افرادی که صرفهجویی میکنند پاداش خواهند گرفت.
🔹 در تابستان امسال ۴۰ درصد افراد مشمول پاداش صرفهجویی شدهاند.
🏴@kahrizsang
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷