eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.8هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
345 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، کوشک و قهدریجان درشهرستان های نجف آباد ، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین : 👇 eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
💫ادامه بخش شصتم💫 به زهرا گفتم:تو ماشین بگیر من میام دوباره برگشتم،پیرمرد کمی آرام شده بود،انگار دیگر برایش مسلم شده بود پسرشان از دستشان رفته ولی چیزی نمی گفت.پیرزن همچنان خودش را می زد.مویه میکرد و می گفت: همه امیدم رفت.همه زندگیم رفت.این را می گفت ولی باز با التماس از من می خواست پسرش را نگاه کنم و ببینم هنوز زنده است، یا نه،این حالت ها بیشتر مرا داغان می کرد. با اینکه ظهر بود و آفتاب با تمام گرمی اش همه جا پخش شده بود،ولی همه چیز و همه جا را غبار آلود می دیدم.شاید دودی که از شرکت نفت بلند می شد،باعث شده بود همه جا را تار ببینم،چند بار تا سر جاده رفتم و برگشتم،پیرزن که متوجه دویدن های من شده بوده پرسید:چه کار می خوای بکنی؟ گفتم:می خوایم ماشین بیاریم پسرتون رو ببریم بیمارستان گفت:هرجا می بریدش من هم میام.پسرم رو تنها نبرید.من و باباش باهاش می آییم گفتم:نمیشه گفت:چرا نمیشه؟پسرم زنده اس من میخوام باهاش بیام.حالم دگرگون شده بود،بهتر دیدم تکلیف شان را یکسره کنم،چشم هایشان که نمیدید به فاجعه ای اتفاق افتاده،بلاخره هم که باید می فهمیدند،دل به دریا زدم و گفتم:مادر من دکتر نیستم ولی ظاهرا پسرتون تموم کرده، پسرتون شهید شده،این را که گفتم،هر دویشان با شدت بیشتری خودشان را زدند و شیون کردند.نایستادم.دوباره سر جاده دویدم.راننده ای را متقاعد کردیم که برای انتقال جنازه به کمک مان بیاید.راننده دنده عقب گرفت و تا جایی که می توانست ماشین را نزدیک خانه آورد بعد پیاده شد و با هم سراغ جنازه رفتیم.نمی دانستم چطور باید او را با این وضع بر می داشتیم.با هر حرکتی اعضایش از هم می پاشید.پرسیدم پتو ندارین،بذاریم زیر سرش؟این طوری نمیشه بلندش کنیم.پیرزن به شوهرش گفت:من نمیتونم پاشم،تو برو بیار.پیرمرد گفت:تو اتاق هست خودتون برید بردارید.زهرا رفت و پتو آورد،آن را پهن کردیم و با کمک راننده آهسته زیر جسد کشیدیم و بعد با همان پتو داخل ماشین گذاشتیم.پدر و مادر پسر که کورمال کورمال دنبال مان آمده بودند به ماشین دست می کشیدند.دنبال در ماشین میگشتند تا سوار شوند.راننده به من گفت:اینا رو برای چی می خواین بیارین اون ور آب.همه رو دارند از اونجا می آورند این ور اینها بیایند اون طرف، آواره بشن که چی؟باز اینجا یکی میاد به دادشون برسه.اون طرف خطر زیادتره. حق با راننده بود.اگر پیرزن و پیر مرد با ما می آمدند،نهایت باید آنها را به مسجد جامع می سپردم که آنجا هم شرایط خوبی نداشت. اگر خانه خودشان می ماندند،احتمال زنده ماندن و رسیدگی شان بیشتر بود.با اینکه همه دلایل می گفت که ماندن آنها بهتر است،ولی دلم نمی آمد رهایشان کنم.راننده به فارسی می گفت: شما بمونین چرا می خواین بیاین؟به عربی گفتم:مادر شما بمونین همین جا ما پسرتون رو می بریم بیمارستان شما هم اگه تونستین بعدا بیاین.منظورم این بود که کسی آنها را به بیمارستان بیاورد و برگرداند.تا از سرنوشت پسرشان مطلع شوند آنها گریه و زاری می کردند که ما می خواهیم بیاییم.پسرمان را کجا میبرید.ما هم می خواهیم همراهش باشیم.بگذارید ما هم کشته شویم.جان ما که عزیزتر از جان پسر مان نیست.دیگر ماندن ما فایده ای ندارد. امیدمان از دست رفته.ما برای چی بمانیم. به زهرا اشاره کردم،هر دو سوار شدیم.ماشین که راه افتاده پیرزن و پیرمرد که به ماشین چسبیده بودند،به زمین افتادند.راننده به حرکتش ادامه داد.پیرزن چهار دست و پا راه افتاد.بعد بلند شد،می خواست خودش را به ما برساند ولی دوباره زمین خورد.انگار این بار دیگر توان بلند شدن نداشت.خودش را روی زمین می کشید،منظره رقت باری بود.از خودم بدم می آمد،دیگر نمی دانستم چه کسی را لعنت کنم. تا به بالای پل برسیم چشم از آنها بر نداشتم. می دیدم چطور گریه و زاری می کنند.پیرزن سینه می زد،به عربی چیزهایی می گفت و تند و تند می آمد.ولی وقتی پیرمرد که دست هایش را در هوا تکان می داد و پشت سرش می آمد،روی زمین افتاد،ایستاد.او را بلند کرد و دیگر من چیزی ندیدم.چند لحظه بعد جلوی بیمارستان مصدق بودیم.راننده پیاده شد و چند نفر را صدا زد.پتو را پایین کشیدند.من هم سر آن را گرفتم و پایین آمدم.پرستاری که جلوی در اورژانس جسدها را کنترل می کرد، گفت:همان موقع اصابت به شهادت رسیده. به پرستار گفتم:اسمش عبدالرسوله.از اون ور پل آوردیمش، خونه شون تو محرزی یه پدر و مادرش نابینا بودن،پرستار تمام اطلاعات را با ماژیک روی لباس شهید نوشت بعد او را به سردخانه بردیم و آن را کف سردخانه که دیگر حالت انبار پیدا کرده بود،خواباندیم.خیلی ناراحت بودم.به زحمت قدم بر می داشتم. انگار صدها کیلو بار روی شانه هایم سنگینی می کرد.چهره عبدالرسول که شبیه پدرش بود با آن دو جوان موتورسوار جلوی چشمانم می آمد.موهای لخت مجروحی که ترکش توی گلویش خورده بود،توی پیشانی اش پخش شده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ به ۱نفر نیروی خانم با تجربه و توانمند جهت فروشندگی در فروشگاه پلاسکو در کوشک با روابط عمومی بالا نیازمندیم‌ 👌محیطی مناسب برای خانم ها 💰حقوق توافقی 👈ساعت کاری 🕗 صبح ساعت ۹-۱۴ عصر۱۶:۳۰-۲۱ (محیط کار امن و کار سبک) محل فروشگاه کوشک جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید: ۰۹۰۱۴۱۴۵۲۵۲
من در رقابت با کسی نیستم من مایل نیستم در بازیِ برتر بودن از کسی شرکت کنم من فقط در تلاشم از کسی که دیروز بودم بهتر باشم 🚴🚴🚴🚴🚴🚴🚴🚴 همایش دوچرخه سواری به مناسبت ایام الله دهه فجر 🕊️🇮🇷 زمان جمعه ۲۰بهمن ساعت شروع ۸:۳۰ مکان از پارکینگ گلستان شهدا باهمکاری پایگاه شهید قاسمی,شهرداری و شورای اسلامی شهر کهریزسنگ « ڪَِــاَِنَِاَِلَِ خَِبَِرَِیَِ ڪَِــهَِرَِیَِزَِسَِــَِنَِگَِــ. » @kanal_kahrizsang_young_reporters
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊 گالری پوشاک آذین 🎊 عرضه ی انواع لباس های زنانه👚 مردانه👔 و بچگانه🩳 ادرس:گلدشت _ خیابان بهشتی _ کوچه ی نهم _ ساختمان تامین اجتماعی سابق(پاساژ هشت بهشت) جهت ارتباط با مدیر فروشگاه👇 @Azinpoosh00 ⬅️ گلدشت ، خیابان شهید بهشتی ، پاساژ تامین اجتماعی سابق(پاساژ هشت بهشت) 🔰 کانال فروشگاه در ایتا🔰 @pooshakazin00 ارتباط با مدیر09137853139
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 : ۲۲ شب... ✍ قرائت دسته‌جمعی و همزمان برای تعجیل در فرج حضرت صاحب‌الزمان عجل الله فرجه الشریف و علیه‌السلام ✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ... ❤️ علیه‌السلام فرمودند: در تعجيل بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست. 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ میلادی: Friday - 02 February 2024 قمری: الجمعة، 21 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نقل ابن عیاش 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️5 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️6 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️11 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️12 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
﷽ سلام امام زمانم السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ... سلام صبح آدینتون بخیر😊 ‌✍️⁩ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🕊• ↷ اول صبح فداے را عشق است.. غزلے ناب براےتو شدن را عشق است...💗