سالن ورزشی پایگاه شهید قاسمی کهریزسنگ
آماده همکاری با مربیان ورزشهای رزمی خصوصا دررشته ورزشی کیگ بوکسینگ می باشد .
با توجه به تشکیل فدراسیون موی تای در سطح کشور اولین سالن ورزشی شهرستان در شهر کهریزسنگ آماده خدمت به شما عزیزان همشهری است.
سالن ورزشی پایگاه شهید قاسمی کهریزسنگ
هدایت شده از روابط عمومی شهرداری اصغرآباد
30.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید:
#وعده_صادق
🔰 گزیدهای از #جشن_اقتدار مردم اصغرآباد به پاس قدردانی از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و تنبیه رژیم صهیونیستی
🔻فروردین ماه ۱۴۰۳
🔺میدان امام خمینی(ره)
➖➖➖➖
👈 روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی اصغرآباد
@asgharabadshahr
هدایت شده از دارالقرآن شهید عباسعلی قربانی
🎺🎺🎺🎺
قابل توجه دانش آموزان پایه سوم دبستان: کلاس رفع اشکال ریاضی روزهای چهارشنبه ساعت ۴ و نیم به صورت رایگان
برگزار میشود اولین جلسه امسال، ۲۹ فروردین، و در همین هفته برگزار میشود این فرصت را از دست ندهید
آدرس؛ خیابان ولیعصر، کوجه۹ دارالقران شهید قربانی ✳️✳️✳️✳️✳️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴طنز زیبای پایان اسرائیل😂
مجید و امید قادری واقعا دمتون گرم چی ساختید 🙃🙃🙃
ببینید و لذت ببرید😍😍😍
✅ بمب الکترومغناطیسی چیست و چگونه عمل میکند؟
"آیا تهدید اسرائیل جدی است؟"
💥مهمترین تأثیر جانبی یک بمب مغناطیسی میتواند عامل روانی باشد، یک حمله کامل و سطح بالای الکترومغناطیسی در یک کشور پیشرفته در مدت زمان اندک میتواند زندگی مدرن را به یک وقفه آزار دهنده تبدیل کند. همه زنده میمانند اما خود را در دنیایی کاملا متفاوت مییابند، دنیایی بدون برق و الکتریسیته...
🔸جزئیات در "اینجا"
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🎥جواد خیابانی: مصاحبه مارادونا بعد از مرگ من منتشر میشود
🔹نود و سه دقیقه به صورت فیلم وصیتنامهام را ساختم.
🔹به مارادونا قول دادم حرف هایش بعد از مرگ من و او منتشر شود.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🎥 سخنگوی سازمان تعزیرات حکومتی:
اسنپ و تپسی با استناد بر اینکه حذف گزینه عجله دارم به ضرر راننده است تمایل به حذف این گزینه نداشتند، اگر نگران راننده هستند کمیسیون ۱۵ درصدی خود را کمتر کنند.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
📸 هشدار سطح نارنجی اداره کل هواشناسی استان اصفهان در مورد فعالیت سامانه بارشی در برخی از نقاط استان از روز سه شنبه ۲۸ فروردین
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🔺 چرا وزارت بهداشت بر سبوسدار کردن «نان» تاکید دارد؟
مدیرکل دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت:
🔹۶۰ درصد کالری دریافتی مردم از کربوهیدراتهاست که از غلات سبوسدار تامین نمیشوند.
🔹سیاست وزارت بهداشت آن است که بر سبوسدار کردن غلات بهویژه نان توجه داشته باشد.
🔹غنیسازی آرد با ویتامین «دی» در ۲ استان خراسان جنوبی و یزد به صورت آزمایشی اجرا میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹تناقض در سخنان ضد ایرانی وزیر امورخارجه انگلیس
▫️کامرون: کار ایران در حمله به اسرائیل بیملاحظه و خطرناک بود.
🔹مجری: اگر کسی کنسولگری بریتانیا را بمباران کند، ما چه کار میکنیم؟
▫️وزیر: خب، ما یک واکنش خیلی شدید نشان میدهیم.
🔹مجری: ایران میگوید این همان کاری است که ما کردیم.
▫️وزیر: هوم، حملهای که آنها کردند خیلی مقیاسهاش بزرگ بود، بزرگتر از چیزی که توقع می رفت! اگر جلوی آن موشک ها گرفته نمی شد هزاران نفر می مردند!
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
سیانان: شورای جنگ اسرائیل در حال بررسی حمله به تاسیسات ایران به عنوان یک پیام است اما از ایجاد تلفات جلوگیری میکند.
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این نوشیدنی هرشب حتی تو خواب هم چربیسوزی داشته باش
هدایت شده از خبرهای پایگاه ام ابیها ...
✨بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحیم✨
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ
یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
به مناسبت اجرای طرح نور
و پر کردن شهر از نمای چادر و برای قوت قلب برادران نیروی انتظامی در مصاف با پدیده شوم بی حجابی
پایگاه ام ابیها(س) برگزار میکند:
پیاده روی بانوان به سمت امامزاده سید محسن تیرانچی و
🕊ختم گروهی سوره مبارکه یاسین
زمان
🌸چهارشنبه ۲۹ فروردین
💐 ساعت ۷:۳۰ صبح
🛑به ساعت شروع پیاده روی دقت کنید.⏰️
دعای امام زمان بدرقه ی زندگیتان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج✨
#چهارشنبہهاۍامامرضایـے✨
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
#پیام_شهروندی
باسلام......
به نظرتون اینقدر مردم شهر ما درهمه صحنه ها پای کار هستند نباید جشنی کوچک ویا نور افشانی حتی برای این پیروزی وقدردانی از زحمات دلاورمردان رزمنده وسپاهی در شهرمون برپا میکردیم وهنوز هم ادامه دارد بر پا کنیم .که حتی بسیاری از همین دلاورمردان هم شاید از شهر خودمون باشند.وحتی در شهرهای اطراف ما هم جشن پیروزی وقدردانی گرفته بشه ولی شهرمانه........میشه وحتما هم میشه این کار کوچک رو برپا کرد.تشکر فراوان داریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنگوی وزارت خارجه: ما قبلاز اقدام نظامی هشدارهای دیپلماتیک را داده بودیم و پساز اتمامحجت مقتدرانه عمل کردیم
کنعانی: توصیهٔ ما به همهٔ حامیان رژیم صهیونیستی این است که قدردان اقدام مسئولانهٔ ایران باشند و بهجای انتخاب الفاظ نامتناسب دربارهٔ ایران، رژیم صهیونیستی را از شرارت بیشتر که تبعات غیرقابل محاسبهای برای این رژيم خواهد داشت، دور کنند.
اخبار فوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ی قدرت از آن خداست
واشنگتن پست: نتانیاهو از ارتش خواسته تا در پاسخ به حمله ایران گزینه هایی را برای اهداف ارائه دهد.
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
وبسایت اکسیوس گزارش داد که وزیر جنگ اسرائیل در تماس تلفنی با وزیر دفاع آمریکا گفته است که اسرائیل هیچ چارهای جز پاسخ دادن به حمله جمهوری اسلامی ندارد.
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
هدایت شده از ابوالفضل ابوترابی نماینده نجف آباد و تیران و کرون
💠انتقاد #ابوالفضل_ابوترابی از بروکراسی اداری و تفرقه
🔸نماینده مردم نجفآباد و تیران و کرون در مجلس شورای اسلامی از بروکراسی سخت اداری و تفرقه بین گروه های سیاسی و احزاب انتقاد کرد و چنین مسائلی را مانع پیشرفت مملکت دانست.
🔹#ابوالفضل_ابوترابی در نخستین جلسه شورای اداری نجف آباد خطاب به مدیران کشور و خصوصاً حوزه انتخابیه خود گفت: از تفرقه، تصمیم گیری سلیقه ای، سخت گیری در فرآیند اداری و آنچه انگیزه سرمایه گذاری را از بین می برد باید خودداری کرد.
🔸وی معتقد است باید برای مشارکت مردم در اقتصاد موانع را از جلوی راه برداشت.
🌐مشروح توصیه ها و تاکیدات این نماینده مجلس را در خبرگزاری ایسنا بخوانید:isna.ir/xdQNTv
📌کانال اطلاع رسانی دفتر آقای ابوترابی:👇
🆔 @abotoraby
سلام .بیزحمت اعلام کنید یه کارت سوخت پیدا شده ..فلکه کهریزسنگ..از هرکی هست بیاد بگیره..پلاسکو سپاهان.ابراهیمی
💫بخش صد و نوزده💫
بعدها از دوستانم شنیدم در اثر همان ترکش به شهادت رسیده است.
در تهران فکر کار در بیمارستان های آبادان و خدمت به مجروحین رهایم نکرد.درصدد بودم یک دوره آموزشی امدادگری را بگذرانم تا با مدرک آن بتوانم به منطقه برگردم یا در بیمارستان های تهران مشغول به کار شوم. به هلال احمر مراجعه کردم.نتیجه نگرفتم. آنها میگفتند:جزوه های آموزشی اصطلاحات
انگلیسی دارد و کسانی می توانند سر کلاس حاضر شوند که زبان انگلیسی بدانند.من هم که تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم،از زبان چیزی نمیدانستم.هرچه به مسئول آموزش اصرار کردم که سر کلاس اصطلاحات را یاد میگیرم،قبول نکرد.یک بار دکتر کماری زاده همراه گروهی به ساختمان کوشک آمدند.گروه دکتر کماری زاده به خانواده های جنگزده سرکشی میکردند.دکتر از جمله پزشکان اعزامی به درمانگاه کمپ بود و مرا از آنجا میشناخت.او را که پیرمرد خوب و متعهدی بود به اتاقمان دعوت کردم.وقتی داخل اتاق آمد،از آنجا که خیلی به نظافت و بهداشت اهمیت میداد،خیلی از اتاق ما تعریف کرد.کف اتاق را موکت کهنه ای پهن کرده بودیم و از بس جارو زده بودیم،کرک هایش از بین رفته بود.دکتر گفت:عین
درمانگاهی که تمیز میکردید اینجا را هم خوب تمیز کرده اید.گفتم:خب اینجا محل زندگی ماست.بعد او اصرار کرد با شناختی که از من دارد،بروم در مطبش کار کنم.دکتر میگفت: منشی مطب از هواداران منافقین است ودائم با بیمارانش بحث میکند.به همین خاطر دکتر میخواست عذرش را بخواهد و منشی دیگری استخدام کند.یک روز رفتم مطب دکتر را در شهر ری دیدم.راهش برایم خیلی دور به نظر میرسید نمی توانستم هر روز این مسیر را رفت و آمد کنم.از طرفی چون مطب خصوصی بود،مرا قانع نمیکرد.دوست داشتم در بیمارستان با مجروحان سر و کار داشته باشم.به همین خاطر از دکتر عذرخواهی کردم.با تمام برنامه ها و کارهایی که در درمانگاه کوشک داشتم،خیلی وقت ها تحمل تهران را نداشتم،وضعیت و حال و هوای این شهر چنان برایم غیر قابل تحمل میشد که به حد انفجار میرسیدم.ناچار به سربندر یا مالوی میرفتم.در سفر به مالوی بچه ها راهم همراه خودم بردم،چون مدرسه نمی رفتند،وقتشان آزاد بود.وقتی ما تهران آمدیم دی ماه بود و
امتحانات ثلت اول را برگزار کرده بودند.به همین خاطر،بچه ها از درس خواندن بین سال عقب ماندند من از ترس اینکه در این شهر بزرگ و درندشت اغفال شوند یا بلایی سرشان بیاید آنها را با خودم میبردم،اما سربندر را تنها میرفتم،چون بمباران شدید شده بود و جاده ماهشهر به دست عراقی ها افتاده بود.در سربندر به خانه خانم براتی میرفتم.او پرستار بود،زمانی که در کمپ زندگی میکردیم،چند بار به خانه شان رفته بودم.شوهرش در شرکت پتروشیمی کار می کرد و آنها در خانه های شرکتی زندگی می کردند.وقتی به درمانگاه کمپ رفتم از بچه هایی که قبلا با هم کار میکردیم،کسی را ندیدم.حتی مردم کمپ دیگر برایم آنقدر آشنا نبودند.خیلی از خانواده ها به شیراز یا بهبهان رفته یا در ماهشهر سربندر خانه اجاره کرده بودند،فقط چند تا از همسایه ها را که به امید بازگشت به آبادان در کمپ مانده بودند،دیدم. وقتی به مالوی با سربندر می آمدم،خیالم از بابت دا راحت بود،دایی حسینی و دایی علی به خاطر وضعیت کارشان به تهران منتقل شده بودند،پیش ما زندگی میکردند هر دو، سه هفته یکبار به خانواده هایشان در خرم آباد سر میزدند.خرم آباد را هم مرتب هواپیما های عراقی بمباران میکردند.یکی،دو بارنزدیک خانه دایی حسینی به شدت بمباران شد. طوری که هر بار دایی خانه اش را عوض می کرد.حضور دایی ها در تهران برایم امنیت خاطری بود.ولی با این همه دا دیگر خودش هم مرد زندگی شده بود و هم زن زندگی همه مسئولیت ها به گردن او بود.ما باید زندگی را با حقوق موقت و ناچیزی که بنیاد تعیین کرده بود،می گذراندیم و به غذا و لباس بچه ها میرسیدیم.محسن با اینکه از من بزرگتر بود ولی هنوز به حدی نرسیده بود که احساس مسئولیت کند.ضمن اینکه افتادن از پشت بام هم روی حافظه اش تا اندازه زیادی تاثیر گذاشته بود.محسن دوست داشت سر کار برود همیشه سخت ترین کارها را انتخاب میکرد.روی همین حساب وقتی کار جواب دادن به تلفن های ساختمان کوشک را به او سپردند،چندان دوام نیاورد.میگفت:پشت میز نشستن و دائم تلفن جواب دادن کار من نیست،آنقدر پافشاری کرد تا بلاخره دا رضایت داد محسن به جای بابا در شهرداری خرمشهر مشغول کار شود.شهرداری خرمشهر به خاطر اشغال شهر به منطقه جنوبی شهر کوت شیخ،منتقل شده بود،آنها با وجود اینکه بابا سابقه چندانی در شهرداری نداشت،حاضر شدند محسن را استخدام کنند.کار محسن
با عده ای از آتش نشانان این بود که آتش سوزی ناشی از بمبارانها را مهار کنند.دا اول به خاطر خطرات این کار راضی نمیشد محسن برود.میترسید او هم طوریش بشود ولی بلاخره محسن رفت.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_نوزده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش صد و نوزده💫
هنوز وضعیت جنگ مشخص نبود.ما فکر نمی کردیم جنگ اینقدر طولانی شود و بخاطر همین،وضعیت خانواده های شهدا و جنگزده چندان مشخص نبود.به تدریج که جنگ طولانی شد،بنیاد شهید هم برنامه و قوانین خاصی تصویب و برای خانواده های شهدا حقوقی تعیین کرد.دو،سه سال بعدشهرداری، خانواده شهدای کارمند و کارگر خودش را زیر پوشش گرفت و خانواده ما از حمایت مالی بنیاد خارج شد.برای تعیین حقوق زندگیمان باید کارشناسی میشد.اول رفتیم کلانتری محل و فرم پر کردیم.بعد چند نفر از کلانتری آمدند اتاق مان را دیدند تا وسایل خانه را به اصطلاح صورتجلسه کنند.هر چه گفتیم ما جنگزده ایم و از خرمشهر چیزی با خودمان نیاورده ایم،این چند تکه وسایل را هم اینجا تهیه کرده ایم به خرجشان نرفت و کار خودشان را کردند.از وسایل اتاق که چند تا پتو،متکا یک چراغ خوراکپزی،یک عدد پیک نیک و چند تا کاسه بشقاب بود آمار گرفتند و فرمی تنظیم کردن،فرم را دادند و گفتند: بهشت زهرا باید فوت پدرتان را تایید کند. گواهی بیاورید،کارتان انجام شود.روزی که می خواستم به بهشت زهرا برویم،سیدعباس، شوهر خاله سلیمه،همراهمان آمد.مسیر را بلد نبودیم.توی مسیر خیلی معطل شدیم، وسط هفته بود.کنار اتوبان ایستادیم تا بلاخره سوار ماشینی شدیم و به دفتر بهشت زهرا رفتیم.ساعت یک،دو بعد از ظهر بود.داشتند دفتر را تعطیل میکردند،دا را بیرون دفتر نشاندم و خودم و سید عباسی داخل رفتیم مردی که پشت میز نشسته بود،دفتر جلد مشکی بزرگی را باز کرد،شناسنامه علی و بابا را گرفت و مشخصات آنها را در دفتر نوشت، نور آفتاب از پنجره بزرگ شیشه ای اتاق به روی دفتر می تابید،مرد صفحات آخر شناسنامه ها را باز کرد و مهر ابطال آنها را زد و شناسنامه ها را به طرفم دراز کرد.برای اولین بار بعد از شهادت بابا در حضور دیگران زدم زیر گریه.برایم خیلی سخت بود شاهد چنین صحنه ای باشم.ببینم تنها و آخرین چیزی که از بابا و علی باقیمانده،باطل شود، باور کنم آنها دیگر وجود ندارند.انگار این شناسنامه ها تا آن موقع افسانه ای از امید من به حضور آنها بود.ولی وقتی مهر باطل شد،روی آخرین یادگاری بابا و على خورد، احساس کردم واقعا همه چیز تمام شد.موقع برگشت من و دا و شوهرخاله ام ساکت بودیم.از صبح به خاطر این کار کلی دوندگی کردیم و عجله به خرج دادیم.و حالا که کار انجام شده بود،بی حوصله،بدون هیچ عجله ای سرمان را پایین انداخته بودیم و آرام از بهشت زهرا بیرون می رفتیم بعد از آن هر وقت به زیارت مزار شهیدان جهان آرا،غیور و حسین حمزه ای بهشت زهرا میروم،دیدن آن دفتر،خاطره آن روز را برای من زنده و مجسم میکند.
وضعیت تهران چندان از نظر سیاسی آرام نبود.منافقین هر روز یکجا بساط پهن می کردند و میتینگ راه می انداختند و بحث و جدل میکردند.چون حرفهایشان براساس منطق نبود،با مخالفین خود درگیر میشدند، میزدند و لت و پار میکردند.یکی از جاهایی که هر روز منافقین جمع میشدند،پارک الله اکبر بود.معمولا بعد از هر بحثی هم درگیری پیش می آمد.من سعی میکردم در بحث هایشان شرکت کنم بلکه بتوانم با استدلال هایم پوچی حرفهایشان را ثابت کنم و نگذارم یکه تاز میدان باشند.آن روزها منافقین کمین می کردند و بچه های انقلابی را در کوچه های خلوت گیر می انداختند و به قصد کشت می زدند.به خیال خودشان هم می گفتند ما دشمن را از پا درآوردیم.روز چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ که منافقین در سخنرانی بنی صدر،داد
و فریاد راه انداختند و شلوغ کردند من هم حضور داشتم.موقع برگشت به خانه احساس کردم مرا تعقیب میکنند سه نفر بودند.با ظاهری عجیب و غریب.دو نفرشان دختر و دیگری پسر بود.با خودم گفتم به من که کاری ندارند،ولی چند لحظه بعد یکی از دختر ها همین طور که من تند تند قدم برمیداشتم از پشت با آدیداس گنده ای که به پا داشت، محکم به ساق پایم کوبید.دیدم نمی شود با
اینها طرف شد،آنها سه نفرند و مجهز به همه چیز که کمترین شان تیغ موکت بری است و من تنها هستم و چیزی برای دفاع ندارم. شروع کردم به دویدن و به سرعت خودم را به خیابان اصلی رساندم و در بین جمعیت قرار گرفتم.آنها هم دیگر در آنجا جرات عرض اندام نداشتند.کمیته ای در خیابان فردوسی بود. آنها از حراست ساختمان کوشک خواسته بودند چند تا از خانم های مورد اعتماد را برای همکاری با آنان معرفی کند.حراست من ولیال را به آنها معرفی کرد.من چون زیاد تهران نمی ماندم،صباح وطنخواه را به جای خودم معرفی کردم آن زمان مصباح وطنخواه با خانواده اش در ساختمان کوشک ساکن شده بودند. دوستی ما از روزهای اول جنگ شکل گرفته بود،در آنجا ادامه پیدا میکرد.هر وقت برادران کمیته در درگیری ها و بمب گذاری ها زنان منافق را دستگیر میکردند سمت ما می فرستادند تا بازدید بدنی آنها را ما انجام بدهیم،اینجور افراد تا به کمیته برسند بعضی از وسایل شان را جایی می انداختند و سر به نیست می کردند.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_نوزده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
#اطلاعات_عمومی
🚀موشکهای کروز، بالستیک و هایپرسونیک چه تفاوتی باهم دارند؟!