فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای غم شما..❤️
باید از اندوه وحزن شماااا.... ناشی از غم مظلومین غزه
بمیریم 😔💔
✅ ارسالی همشهریان با تشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای شنیدنی | در ماجرای عبور از نیل تنها یک نفر از سپاهیان فرعون غرق نشد...
🔹 حضرت موسی از خدا پرسید چرا؟
دکتر شاهین فرهنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صحبتهای جالب دکتر عزیزی درباره روابط زن و شوهر در برنامه محفل شبکه سه 😍
#اعلام_مراسم
اللهم عجل لولیک الفرج
رمضان است ولی میل محرم داریم
روضه هفتگی
🏴هیئت قمربنی هاشم(علیه السلام)
,,,,,, ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
⬅️ زمـــــان: پنجشنبه۲۴اسفند
ساعت:۱۷الی افطار
همراه باسفره افطاری
—---------------------
⬅️ مکـــــان : خیابان ولیعصر کوی 22
زینبیه شهر کهریزسنگ
@ghamarebanihasha133
📊 #آمار و ارقام دربی
🔴 27 برد پرسپولیس
🤝 49 تساوی
🔵 26 برد استقلال
برترین گلزنان تاریخ دربی:
🔵 استقلال: علی جباری و غلامحسین مظلومی (5 گل)
🔴 پرسپولیس: صفر ایرانپاک (7 گل)
بیشترین کلینشیت:
🔵 استقلال: مهدی رحمتی (9 کلین شیت در 15 بازی)
🔴 پرسپولیس: علیرضا بیرانوند (6 کلین شیت در 11 بازی)
نتایج دربیهای اسفند ماه:
🔵 5 برد استقلال
🤝 4 تساوی
🔴 1 برد پرسپولیس
مجموع گلزنان:
🔵 استقلال: 56 بازیکن
🔴 پرسپولیس: 59 بازیکن
دربی اولیها:
🔵 استقلال: جلالالدین ماشاریپوف
🔴 پرسپولیس: عبدالکریم حسن، ابوالفضل بابایی، اوستون اورونوف و محمد خدابندهلو
نکات دربی:
🔵 2025 روز از آخرین برد استقلال برابر پرسپولیس میگذرد.
🔵 بر خلاف پرسپولیس، استقلال تنها در یکی از 5 دربی اخیر موفق به گلزنی نشده است.
🔵 استقلال در تمامی 9 بازی خانگی این فصل شکستناپذیر بوده است.
🔴 در 3 فصل اخیر پرسپولیس 2 بار در دیدار برگشت موفق به شکست استقلال شده که در هر 2 بار عیسی آلکثیر گلزنی کرده است.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
پوستر رسمی AFC برای صد و سومین شهرآورد سرخابیهای تهران
امشب ساعت 20
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🔴 شماتیک ترکیب پرسپولیس و استقلال امشب ساعت ۲۰ 😍
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
💫بخش نود💫
مسلما از توی اداره بندر و گمرک ما را زیر نظر داشتند،ساختمان های بندر و کانتینرهایی که توی محوطه اش روی هم گذاشته شده بود، به عراقی ها امکان تسلط روی ما را میداد.ما زمین گیر شده بودیم و مجال تکان خوردن نداشتیم.دقایق به کندی می گذشت و شرایط ما بهتر نمیشد همه نیروها نگران جوانی بودند که خودش را از بالا پرت کرد،میگفتند حماقت او بود که ما را به مخمصه انداخت. خودش را هم به کشتن داد کار او باعث شده عراقی ها متوجه ما بشوند و روی ما آتش بکشند،آنهایی که سرگروه بودند،با اشاره همه را به آرامش دعوت می کردند.بعضی ها با زمزمه میگفتن اینجا نمانیم.ولی آنها اصرار داشتند تا سبک شدن آتش،از جایمان جنب
نخوریم.روبه روی ما فضای خالی بود و با فاصله،خانه های مردم قرار داشت،دو ساعتی در آنجا خشکمان زد تا حجم آتش سبک شد، قصد حرکت داشتیم که صدایی شنیدیم،توی آن سکوت که غیر از صدای انفجار چیز دیگری نمی شنیدیم،این صدا عادی نبود.فکر کردیم شاید عراقی ها دارند به این طرف می آیند، یکی از پسرها از گوشه دیوار نگاه کرد و گفت: زنده است.بقیه پرسیدند:چی میگی؟کی زنده است؟گفت:اون که خودش رو از بالا پرت کرد. داره میاد،گوش تیز کردیم.انگار جوان نمی توانست درست راه برود.پایش را می کشید. دزدکی نگاه کردم.جوان سر تا پا پر از کاه شده بود و در حالی که نمی توانست یک پایش رابه راحتی زمین بگذارد،توی خاکی به سمت ما می آمد.زیر آتش،گاه می نشست یا چهار دست و پا راه میرفت.عراقی ها باز او را دیدند و گلوله های بیشتری نثارمان کردند،پسرها به آن جوان اشاره کردند که به سمت ما نیاید.به نظرم پایش شکسته بود و درد زیادی داشت، چون خیلی سخت راه می رفت و تا خودش را از آن فاصله کم به ما برساند،چند بار روی زمین خوابید و بلند شد،وقتی پشت دیوار رسید و نشست،ازش پرسیدند:چرا این کار رو کردی؟چطور سالم موندی؟گفت:فرصت پایین اومدن از پله ها رو نداشتم یه انبار کاه از بالا
دیدم،خودم رو پرت کردم توی کاه ها.داشتم توی کاه ها خفه میشدم.یک مقدار که آرام شد،به اعتراض بهش گفتند:اصلا کار درستی
نکردی.نزدیک بود بقیه رو هم با این کارت به کشتن بدی.ببین از کی تا حالا زمین گیر شدیم!جوان که خودش هم ناراحت بود، گفت:من وقتی دیدم اینا با خیال راحت ریختن تو بندر دارند جولان میدن،خیلی ناراحت شدم.نتونستم تحمل کنم.پسرها گفتند:ما شاید با صحنه های بدتر از این هم روبه رو بشیم،اگه قرار باشه تحمل نکنیم، بهتره اصلا پامون رو تو خطوط درگیری نذاریم. به خاطر خستگی نیروها و همین طور ضعیف شدن تصمیم بعضی ها،قرار شد به عقب برگردیم.فرمانده گفت:برمیگردیم،هم نمازمون رو میخونیم،هم تجدید قوا می کنیم و از یه مسیر دیگه برمی گردیم.کل مسیری را که با آن همه زحمت جلو رفته بودیم،برگشتیم. قارب پرست را توی آن سنگر ندیدم.ظاهرا آنها پیشروی کرده بودند.از ریل راه آهن دورشدیم. توی کوچه پس کوچه های محله مولوی،وارد مسجد کوچکی شدیم.حیاط مسجد خیلی شلوغ بود.انگار آنجا ستاد پشتیبانی نیروها بود.اکثر نیروهایی که آنجا بودند سرباز بودند و چند نفر از مردهای محله هم از این طرف و آن طرف بدو بدو می کردند.مواد غذایی و مهمات توی اتاق های روبروی شبستان گذاشته بودند.در شبستان و محل نماز بسته بود و همه توی حیاط چرخ می خوردند.یک
گوشه حیاط کلی وسایل روی هم گذاشته بودند روی شان را با چادرهای برزنتی پوشانده بودند.برای فهمیدن اینکه زیر برزنتها چیست کنجکاوی نکردم.حیاط پر از نیروهای نظامی بود و نمیتوانستم خیلی سروگوش آب بدهم.
سرویس های بهداشتی به خاطر قطع آب و استفاده آن همه آدم وضع بدی داشت و بوی آزاردهنده اش همه جا پیچیده بود،یک تانکر آب هم کنار توالت ها بود،نمی دانم آب داشت یا نه. با این وضع من،صباح و دختری که درست نمی دانم از کدام نقطه با ما همراه شده بود،از خیر دستشویی رفتن،گذشتیم. یک تکه ملحفه پیداکردیم و به حالت پرده آن را طوری گرفتیم تا حداقل بتوانیم از آب حوض وسط حیاط،وضو بگیریم.آب حوض هم از بس عوض نشده بود،بو گرفته و رنگش کمی تغییر کرده بود سه تایی در پناه وسایلی که گوشه حیاط بود،نماز خواندیم.بقیه هم نماز خواندند و مشغول خوردن نان و کنسرو ماهی شدند.به ما سه نفر هم که کنار جعبه های داروهایمان نشسته بودیم،یک قوطی کنسرو دادند.گفتیم:نمی خواهیم.فرمانده گفت:بخورید.فرقی نمیکنه الان شما هم دارید با ما به خطوط می آیید در کنسرومان را باز کرده بودند.آن را روی پله مشرف به اتاقی گذاشتیم و با دستهای کثیفمان که حالاروغنی هم میشد شروع به خوردن کردیم،نانهاخشک بودند و توی قوطی خرد می شدند.این نان ها کمک های مردمی بود که برای جلوگیری از کپک زدن آنها را خشک می کردند و می فرستادند.ما توی مسجد جامع یکی،دوساعت، قبل از توزیع غذا همیشه نان ها را آب می زدیم.غذا را خوردیم،دکتر سعادت که دورادور حواسش به ما بود،جلو آمد و.....
#قصه_شب
#بخش_نود
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش نود💫
گفت:خواهرها اگه میخواید باز هم براتون غذا بیارم رو در بایستی نکنید،تشکر کردیم و گفتیم نه.رفت و یک نصفه از هندوانه هایی را که به خاطر نداشتن چاقو زمین می زدند و پاره می کردند،برایمان آورد.بعضی سربازها در قوطی کنسروهایشان را کاملا در آورده بودند و از آن به عنوان قاشق برای خوردن هندوانه استفاده می کردند.در حین خوردن هندوانه، صباح گفت:من دیگه باهاتون نمیام،میخوام برگردم.موقعی هم که پشت دیوار زمین گیر شده بودیم،گفته بود این کار ما دیوانگیست. اگر از اینجا جان سالم به در ببریم،دیگر نمی
آیم.ولی آن موقع فکر می کردم شوخی می کند.ولی الان باز همین را گفت.پرسیدم: آخه چرا؟حیف نیست،تا حالا خودمون و میکشتیم ما رو بیارن خط ،حالا که اومدیم می خوای برگردی؟گفت:این چه وضعیه؟ما اصلا نمی دونیم دشمن کجاست.با کی داریم میجنگیم. اونا همین طوری ما رو زیر آتیش گرفتن.ما
اصلا اونا رو نمی بینیم.بهشون شلیک کنیم بعید نیست همین طور چشم بسته، دستشون بیفتیم.من نمیخواهم،اسیر بشم. شما هم بیایید،برگردیم.گفتیم:نه ما اومدیم بریم خط.تا نتیجه هم نگیریم،برنمیگردیم.
اصرار نکردم از تصمیمش برگردد.خودش باید انتخاب می کرد،چند تکاوری که تقریبا نزدیک ما ایستاده بودند و بلند بلند با هم صحبت می کردند،نمی دانم سر چه مسأله ای تیرباری که دستشان بود،نشان دادند و گفتند:هرکس بتونه با این رگبار بزنه ما این تیربار رو بهش میدیم.صباح که در آن زمان دوست داشت
اسلحه ای داشته باشد،گفت:من میتونم من قبلا از سربازها فرق ژ_سه با تیربار را پرسیده بودم،درباره تردد مؤثر و غیر مؤثر هرکدام و گمانه کردن گلوله ها کلی مطلب شنیده بودم،اگر اشتباه نکنم،مریم امجدی هم به این مسائل علاقه داشت،هرچه در این رابطه می شنید،یادداشت میکرد.به صباح گفتم بی خیال شو،اینا الکی میگن.یه حرفی میزنن،تو چرا باور می کنی؟ این اسلحه سنگینه،لگدش زیاده.باید حتما رو پایه بذاری،باهاش شلیک کنی.صباح حرف مرا گوش نکرد.تیربار را روی تک تیر گذاشت و سرش را رو به آسمان گرفت.دوباره گفتم:صباح كله پا میشی، آبرومون میره ها .گفت:نه،من می تونم.به محض شلیک با تیربار کف حیاط افتاد،سریع دستش را گرفتم و بلندش کردم.خیلی عصبانی شده بودم ولی خود صباح از خنده
ریسه رفته بود.یک دفعه برای این حرکت صدایمان کردند.فرمانده خطاب به نیروها گفت:هر کس می خواهد می تواند از همین جا برگردد،کسانی هم که با ما می آیند باید نهایت همکاری را داشته باشند.رعایت سکوت و نظم خیلی مهم است.اگر کسی فکر می کند با دیدن عراقی ها عکس العمل تندی نشان میدهد،اصلا نیاید و چند نفری گفتند نمی آیند و یک گروه جدید هم به ما پیوستند و این بار روی هم بیست و دو نفر شدیم.موقع حرکت با خنده به صباح گفتم:اگه من نیومدم،حتما تو اولین فرصت لیال و از خرمشهر بیرون ببر، مواظب مادرم اینا هم باش،می دانستم اگر با لحن شوخی حرف نزنم،حتما اشكم در می آید،قیافه مصیبت زده دا یادم می آمد و ناراحت میشدم.صباح با چند نفر دیگر که به مرکز شهر بر می گشتند،رفت،ما هم دوباره راه افتادیم.توی مسیر به حرفهای صباح فکر می کردم.به نظر من حالا که به اضطرار افتاده بودیم و خطوط درگیری سخت به نیروی نظامی و درمانی نیاز داشت،حضور ما خانم ها هم واجب بود.اگر در شرایط عادی می جنگیدیم و جبهه ها از وجود مردان بهره می برد،ضرورتی به حضور خانم ها نبود.خودم را به خدا سپردم. ژ_سه روی دوشم بود و نارنجک ها توی جیبم،کلتی را که چند روز قبل یکی از تکاورها بهم داده بود زیر مانتو به کمربندم بسته بودم.استفاده از کلت را برای زمانی گذاشته بودم که توسط عراقی ها اسیر شدیم.ولی از طرفی هر وقت خیز بر میداشتم باخمیده راه می رفتم،می ترسیدم گلوله ای از آن شلیک شود و نا کارم کند.تا ریل راه آهن همان مسیر قبلی را رفتیم،ولی بعد از گذر از
ریل،راه دیگری را در پیش گرفتند.همه آرام و بی صدا به یک ستون قدم بر می داشتیم و اگر لازم میشد با اشاره حرف میزدیم.یکی،دو نفر دائما می رفتند و می آمدند و سر و ته ستون را کنترل می کردند.ما را یکی یکی و با فاصله زمانی از عرض کوچه ها عبور میدادند
بلاخره از کوچه پس کوچه های باریک خانه های سازمانی بندر گذشتیم و توی راسته دیوار بتنی بندر افتادیم.همان طور مسیر را
جلو رفتیم و به در سنتاب رسیدیم.عراقی ها بی هدف شلیک میکردند،می ترسیدند نیروهای ما وارد بندر شوند.خودشان،توی روز جرأت بیرون آمدن از محدوده بندر رانداشتند. تمام مناطقی را که تا آن موقع تصرف کرده بودند،در پناه تانک ها و نفربرها با پشتیبانی هلیکوپترهای شان جلو آمده بودند.نیروهای ما میگفتند:اول هلیکوپترها می آیند و مواضع را بمباران می کنند.بعد تانک ها جلو می آیند و نیروهای پیاده نظام،پشت تانک ها قدم بر
می دارند.وقتی رسیدیم دولنگه در ستناب باز بود.انگار درها را از جا کنده بودند.
#قصه_شب
#بخش_نود
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
⁉️چرا اقتصاد ما سروسامان نمیگیرد و مافیا و نفوذیهای داخلی و تحریمها و کارشکنیهای خارجی مدام جلوی راه اقتصادِ کشور سنگ میاندازند تا وضع معیشت مردم هر روز سختتر شود و اعتراض و خشم آنها شدت یابد؟
⁉️چرا فضای مجازی ما به سمت سامانیافتگی و مدیریت صحیح حرکت نمیکند؟
⁉️چرا دشمنان داخلی و خارجی شبانه روز در حال شبیخون فرهنگی زدن به فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی ما هستند؟
⁉️چرا بزرگترین #جنگ_شناختی تاریخ بر علیه جمهوری اسلامی ایران در جریان است و دشمنان برای سقوط انقلاب ایران به هر دری میزنند؟
🔺همهی اینها یک جواب دارد...
چون جمهوری اسلامی ایران بزرگترین تهدید برای سلطهی استکبار جهانی بر دنیا و مهمترین عامل افول هژمونی غرب است!
🔹افرادی که هنوز نفهمیدهاند انقلاب اسلامی چه بلایی بر سر معادلات جهان آورده و طبیعتا چون نمیدانند، نقش خود را هم نمیشناسند، لطفا هر چه سریعتر بفهمند انقلاب چیست و چه کرده!
#انقلاب_کارآمد_است
#افول_غرب
✍میلاد خورسندی
✅ ارسالی همشهریان
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
🍃 #زن در نگاه فلاسفه اسلامی
"جامعه ساز و تاثیر گذارترین جزء جامعه و بنیان ملت ها است"
🍂 #زن در نگاه فلاسفه غربی
"حیوانی با گیسوان بلند،تسلیم شده مرد به وسیله شلاق است.
🇮🇷 #جمهوری_اسلامی
🌸 #زن_هوبت_واقعی
@________________________🖌
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
🌿 بهبود ریشه ای و بی بازگشت مسائل جنسی آقایان
🌱 درمان کاملا گیاهی و ریشه ای زیر نظر تیم پژوهشکده گیاهان دارویی و نهاد های نظارتی.
مشاوره کاملا رایگان با متخصصین با تجربه مشکلات آقایان
❗️با بیش از ۶۰۰۰ رضایت درمانجو❗️
✅ برای بهبود بی بازگشت و قطعی مشکلات آقایان، لینک زیر را لمس کنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2769027706C26f728ad89
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
🎀#بانوان_عزیز_کهریزسنگ_و_حومه 🎀
👌یه پاتوق عالی براتون سراغ دارم😍
👌جمع #خانومای_خاص که داخلش👇
🔰 کلی لذت میبری و شاد میشی🥰
🔰 خبر های دست اول بانوان را میفهمی😎
🔰 ترفندهای مختلف یاد میگیری👌
🔰از تخفیفات لباس فروشی ها مطلع میشی☺️
😍بزن روی لینک زیر که منتظرتون هستیم👇
https://eitaa.com/joinchat/2861171235Ccd30c97e8a
┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
😍مسابقه و اهدای جوایز هم داریم👆
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
میلادی: Thursday - 14 March 2024
قمری: الخميس، 3 رمضان 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بنا بر نقلی
📆 روزشمار:
▪️7 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️12 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️15 روز تا اولین شب قدر
▪️16 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️17 روز تا دومین شب قدر
آخرین پنجشنبه امسالتون
قشنگ وشاد🍃🌷
دستهاتون پرگل
شادیاتون پاینده🍃🌺
زندگیتون عاشقانه
و خنده ارزانی چشماتون🍃🌸
سلام روزتون بخیر و شادی
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#بهمن_قربانی
فرزند : لطف اله
#طلوع :
🗓 1348/04/06 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : کارگر
#عروج :
🗓 1365/12/24 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : شلمچه
نام عملیات : کربلای ۵
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹بیست و چهارم اسفند ماه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار را گرامی می داریم.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯