سیانان: شورای جنگ اسرائیل در حال بررسی حمله به تاسیسات ایران به عنوان یک پیام است اما از ایجاد تلفات جلوگیری میکند.
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با این نوشیدنی هرشب حتی تو خواب هم چربیسوزی داشته باش
هدایت شده از خبرهای پایگاه ام ابیها ...
✨بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحیم✨
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ
یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
به مناسبت اجرای طرح نور
و پر کردن شهر از نمای چادر و برای قوت قلب برادران نیروی انتظامی در مصاف با پدیده شوم بی حجابی
پایگاه ام ابیها(س) برگزار میکند:
پیاده روی بانوان به سمت امامزاده سید محسن تیرانچی و
🕊ختم گروهی سوره مبارکه یاسین
زمان
🌸چهارشنبه ۲۹ فروردین
💐 ساعت ۷:۳۰ صبح
🛑به ساعت شروع پیاده روی دقت کنید.⏰️
دعای امام زمان بدرقه ی زندگیتان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج✨
#چهارشنبہهاۍامامرضایـے✨
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
#پیام_شهروندی
باسلام......
به نظرتون اینقدر مردم شهر ما درهمه صحنه ها پای کار هستند نباید جشنی کوچک ویا نور افشانی حتی برای این پیروزی وقدردانی از زحمات دلاورمردان رزمنده وسپاهی در شهرمون برپا میکردیم وهنوز هم ادامه دارد بر پا کنیم .که حتی بسیاری از همین دلاورمردان هم شاید از شهر خودمون باشند.وحتی در شهرهای اطراف ما هم جشن پیروزی وقدردانی گرفته بشه ولی شهرمانه........میشه وحتما هم میشه این کار کوچک رو برپا کرد.تشکر فراوان داریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنگوی وزارت خارجه: ما قبلاز اقدام نظامی هشدارهای دیپلماتیک را داده بودیم و پساز اتمامحجت مقتدرانه عمل کردیم
کنعانی: توصیهٔ ما به همهٔ حامیان رژیم صهیونیستی این است که قدردان اقدام مسئولانهٔ ایران باشند و بهجای انتخاب الفاظ نامتناسب دربارهٔ ایران، رژیم صهیونیستی را از شرارت بیشتر که تبعات غیرقابل محاسبهای برای این رژيم خواهد داشت، دور کنند.
اخبار فوری
واشنگتن پست: نتانیاهو از ارتش خواسته تا در پاسخ به حمله ایران گزینه هایی را برای اهداف ارائه دهد.
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
وبسایت اکسیوس گزارش داد که وزیر جنگ اسرائیل در تماس تلفنی با وزیر دفاع آمریکا گفته است که اسرائیل هیچ چارهای جز پاسخ دادن به حمله جمهوری اسلامی ندارد.
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
هدایت شده از ابوالفضل ابوترابی نماینده نجف آباد و تیران و کرون
💠انتقاد #ابوالفضل_ابوترابی از بروکراسی اداری و تفرقه
🔸نماینده مردم نجفآباد و تیران و کرون در مجلس شورای اسلامی از بروکراسی سخت اداری و تفرقه بین گروه های سیاسی و احزاب انتقاد کرد و چنین مسائلی را مانع پیشرفت مملکت دانست.
🔹#ابوالفضل_ابوترابی در نخستین جلسه شورای اداری نجف آباد خطاب به مدیران کشور و خصوصاً حوزه انتخابیه خود گفت: از تفرقه، تصمیم گیری سلیقه ای، سخت گیری در فرآیند اداری و آنچه انگیزه سرمایه گذاری را از بین می برد باید خودداری کرد.
🔸وی معتقد است باید برای مشارکت مردم در اقتصاد موانع را از جلوی راه برداشت.
🌐مشروح توصیه ها و تاکیدات این نماینده مجلس را در خبرگزاری ایسنا بخوانید:isna.ir/xdQNTv
📌کانال اطلاع رسانی دفتر آقای ابوترابی:👇
🆔 @abotoraby
سلام .بیزحمت اعلام کنید یه کارت سوخت پیدا شده ..فلکه کهریزسنگ..از هرکی هست بیاد بگیره..پلاسکو سپاهان.ابراهیمی
💫بخش صد و نوزده💫
بعدها از دوستانم شنیدم در اثر همان ترکش به شهادت رسیده است.
در تهران فکر کار در بیمارستان های آبادان و خدمت به مجروحین رهایم نکرد.درصدد بودم یک دوره آموزشی امدادگری را بگذرانم تا با مدرک آن بتوانم به منطقه برگردم یا در بیمارستان های تهران مشغول به کار شوم. به هلال احمر مراجعه کردم.نتیجه نگرفتم. آنها میگفتند:جزوه های آموزشی اصطلاحات
انگلیسی دارد و کسانی می توانند سر کلاس حاضر شوند که زبان انگلیسی بدانند.من هم که تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم،از زبان چیزی نمیدانستم.هرچه به مسئول آموزش اصرار کردم که سر کلاس اصطلاحات را یاد میگیرم،قبول نکرد.یک بار دکتر کماری زاده همراه گروهی به ساختمان کوشک آمدند.گروه دکتر کماری زاده به خانواده های جنگزده سرکشی میکردند.دکتر از جمله پزشکان اعزامی به درمانگاه کمپ بود و مرا از آنجا میشناخت.او را که پیرمرد خوب و متعهدی بود به اتاقمان دعوت کردم.وقتی داخل اتاق آمد،از آنجا که خیلی به نظافت و بهداشت اهمیت میداد،خیلی از اتاق ما تعریف کرد.کف اتاق را موکت کهنه ای پهن کرده بودیم و از بس جارو زده بودیم،کرک هایش از بین رفته بود.دکتر گفت:عین
درمانگاهی که تمیز میکردید اینجا را هم خوب تمیز کرده اید.گفتم:خب اینجا محل زندگی ماست.بعد او اصرار کرد با شناختی که از من دارد،بروم در مطبش کار کنم.دکتر میگفت: منشی مطب از هواداران منافقین است ودائم با بیمارانش بحث میکند.به همین خاطر دکتر میخواست عذرش را بخواهد و منشی دیگری استخدام کند.یک روز رفتم مطب دکتر را در شهر ری دیدم.راهش برایم خیلی دور به نظر میرسید نمی توانستم هر روز این مسیر را رفت و آمد کنم.از طرفی چون مطب خصوصی بود،مرا قانع نمیکرد.دوست داشتم در بیمارستان با مجروحان سر و کار داشته باشم.به همین خاطر از دکتر عذرخواهی کردم.با تمام برنامه ها و کارهایی که در درمانگاه کوشک داشتم،خیلی وقت ها تحمل تهران را نداشتم،وضعیت و حال و هوای این شهر چنان برایم غیر قابل تحمل میشد که به حد انفجار میرسیدم.ناچار به سربندر یا مالوی میرفتم.در سفر به مالوی بچه ها راهم همراه خودم بردم،چون مدرسه نمی رفتند،وقتشان آزاد بود.وقتی ما تهران آمدیم دی ماه بود و
امتحانات ثلت اول را برگزار کرده بودند.به همین خاطر،بچه ها از درس خواندن بین سال عقب ماندند من از ترس اینکه در این شهر بزرگ و درندشت اغفال شوند یا بلایی سرشان بیاید آنها را با خودم میبردم،اما سربندر را تنها میرفتم،چون بمباران شدید شده بود و جاده ماهشهر به دست عراقی ها افتاده بود.در سربندر به خانه خانم براتی میرفتم.او پرستار بود،زمانی که در کمپ زندگی میکردیم،چند بار به خانه شان رفته بودم.شوهرش در شرکت پتروشیمی کار می کرد و آنها در خانه های شرکتی زندگی می کردند.وقتی به درمانگاه کمپ رفتم از بچه هایی که قبلا با هم کار میکردیم،کسی را ندیدم.حتی مردم کمپ دیگر برایم آنقدر آشنا نبودند.خیلی از خانواده ها به شیراز یا بهبهان رفته یا در ماهشهر سربندر خانه اجاره کرده بودند،فقط چند تا از همسایه ها را که به امید بازگشت به آبادان در کمپ مانده بودند،دیدم. وقتی به مالوی با سربندر می آمدم،خیالم از بابت دا راحت بود،دایی حسینی و دایی علی به خاطر وضعیت کارشان به تهران منتقل شده بودند،پیش ما زندگی میکردند هر دو، سه هفته یکبار به خانواده هایشان در خرم آباد سر میزدند.خرم آباد را هم مرتب هواپیما های عراقی بمباران میکردند.یکی،دو بارنزدیک خانه دایی حسینی به شدت بمباران شد. طوری که هر بار دایی خانه اش را عوض می کرد.حضور دایی ها در تهران برایم امنیت خاطری بود.ولی با این همه دا دیگر خودش هم مرد زندگی شده بود و هم زن زندگی همه مسئولیت ها به گردن او بود.ما باید زندگی را با حقوق موقت و ناچیزی که بنیاد تعیین کرده بود،می گذراندیم و به غذا و لباس بچه ها میرسیدیم.محسن با اینکه از من بزرگتر بود ولی هنوز به حدی نرسیده بود که احساس مسئولیت کند.ضمن اینکه افتادن از پشت بام هم روی حافظه اش تا اندازه زیادی تاثیر گذاشته بود.محسن دوست داشت سر کار برود همیشه سخت ترین کارها را انتخاب میکرد.روی همین حساب وقتی کار جواب دادن به تلفن های ساختمان کوشک را به او سپردند،چندان دوام نیاورد.میگفت:پشت میز نشستن و دائم تلفن جواب دادن کار من نیست،آنقدر پافشاری کرد تا بلاخره دا رضایت داد محسن به جای بابا در شهرداری خرمشهر مشغول کار شود.شهرداری خرمشهر به خاطر اشغال شهر به منطقه جنوبی شهر کوت شیخ،منتقل شده بود،آنها با وجود اینکه بابا سابقه چندانی در شهرداری نداشت،حاضر شدند محسن را استخدام کنند.کار محسن
با عده ای از آتش نشانان این بود که آتش سوزی ناشی از بمبارانها را مهار کنند.دا اول به خاطر خطرات این کار راضی نمیشد محسن برود.میترسید او هم طوریش بشود ولی بلاخره محسن رفت.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_نوزده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم