eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.6هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
6.7هزار ویدیو
331 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین ها : eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻به راحتی غول اعتیاد رو نابود کن😉💪 ⭕️ ترک ریشه ای و تضمینی و بدون بازگشت انواع مواد مخدر با داروهای پژوهشکده👌 🔹زیر نظر استاد حکیم خیراندیش 🔹 بدون کوچکترین درد و خماری 🔹 پاکسازی بدن و سم زدایی خون ✅ دارای تاییدیه وزارت بهداشت ✅ داری تاییدیه سازمان غذا و دارو ✅ دارای تاییدیه سیب سلامت ✅ دارای مجوز بین المللی GMP بدون بستری شدن و از طریق یه مشاوره ساده خودتو ریشه ای و قطعی درمان کن👌 💚به خاطر زندگیت و خانوادت بزن روی لینک زیر و خودت رو درمان کن 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/467993112Cc11fc8095c
🌸♥️مراسم هفتگی هیئت دانش آموزی♥️🌸 این هفته با حضور: حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی اصغر رضایی 🗓 پنجشنبه هر هفته ⏰ همراه با نماز مغرب و عشاء 📌 مسجد جامع کهریزسنگ (زیرزمین) به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و شفای مریض ها (از جمله عزیز دلمون آرنیک امینی) 📡 @kfemamzamani ¦ 🌐 mjkahrizsang.ir 📡 @kfemamzamani ¦ 🌐 mjkahrizsang.ir
تنهاراه نجات اللهم عجل لولیک الفرج (جلسه هفتگی ) شهادت حضرت حمزه(علیه السلام)وحضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) ''''''"""""""""""""""""""""""""""" زیارت عاشورا سخنرانی و سینه زنی 🏴هیئت قمربنی هاشم(علیه السلام) سخنران:حجه الاسلام صادقی بانوای:کربلایی قاسم عموشاهی ,,,,,, ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, ⬅️ زمان:پنجشنبه۶اردیبهشت ساعت۱۹ —--------------------- ⬅️ مکـــــان : خیابان ولیعصر کوی 22 زینبیه شهر کهریزسنگ @ghamarebanihasha133
حمیدرضا جان‌نثاری (معاون سیاسی و امنیتی استانداری اصفهان) درباره لغو کنسرت علیرضا قربانی در این شهر گفته بود: «بحث اینکه آقای قربانی می‌خواهد در اصفهان کنسرت اجرا کند هیچ مانع قانونی نداشت مگر یک نکته؛ و آن نکته این است که ایشان در تیم نوازندگان خود از خانم نوازنده استفاده می‌کرد.» 💠 همین یک بند برای اهل تفکر کافیه که به چه سمت و سویی و با چه سرعت باورنکردنی در حرکت هستیم. برا شهر بزرگی مثل اصفهان با عرف متفاوت این مساله باعث لغو کنسرت (ولو یک شب) میشود ولی در شهر مذهبی ما... لینک خبر ╭┅───────┅╮    @beit_abbas ╰┅───────┅╯
💫بخش صد و بیست و هشت💫 من از بچگی خانواده شوشتری را میشناختم. پدرشان بابای مدرسه مان بود.روی همین آشنایی جلو آمدم و با علی شوشتری سلام و احوالپرسی کردم و به او گفتم:برادر شوشتری شما برای دیدن عبدالله باید وقت قبلی بگیرید گفت:حالا شما این دفعه را بخشید.من دارم میرم شاید آخرین باری باشد که عبدالله را می بینم.گفتم:این دفعه را گذشت میکنم ولی دفعه دیگه نه.على شوشتری گفت:فکر نکنم دفعه دیگری پیش بیاید.سهم دنیای ما تمام شده،همین طور هم شد علی شوشتری رفت و در عملیات بعدی به شهادت رسید.روزی که خبر شهادتش را آوردند من در خانه خواهرش،فاطمه بودم.فاطمه صبورانه خبر شهادت برادرش را پذیرفت،رفت ایستاد به نماز و شکر به جای آورد.من آن لحظه های فاطمه را درک میکردم.وقتی به نماز ایستاد، احساس میکردم کمرش خم شده.فاطمه اصلا ناله نکرد.خیلی قوی بود،ولی وقتی می خندید، خنده هایش طور دیگری بود،با خنده های قبلش خیلی فرق داشت،عبدالله تقریبا سه ماهه بود که شبی حالش بد شد.مرتب بالا می آورد علتش را نمیدانستم.آن شب تمام رختخواب و لباس و هرچه داشت کثیف کرد.صبح بلند شدم و تمیزش کردم.حدود ساعت نه صبح طبق معمول همیشه که موقع کار او را در وسط بالکن می گذاشتم تا آفتاب بخورد،رختخوابش را در بالکن پهن کردم و عبدالله را در ایوان خواباندم.پشه بند را هم رویش کشیدم.خودم هم آمدم کنار تانکر آب نشستم و مشغول شستن لباس های او شدم.فشار آب ضعیف بود.به خاطر همین،دو ساعتی طول کشید تا همه آن لباس ها را شستم و با حوصله روی بند پهن کردم.در حین کارم مرتب صدای گلوله می آمد و حوالی مسجد موعود آبادان و اطرافش می افتاد ولی چون این مساله برایم عادی شده بود،من بی احتیاط کارهایم را انجام میدادم. کارم که تمام شد،طشت را برداشتم.اولین قدم را برداشتم تا به طرف خانه بروم، یک دفعه صدای سوت گلوله توپی را شنیدم. نوع صدا نشان می داد توپ ۲۳۰ است.به نظر نزدیک بود.هر لحظه صدا واضح تر به گوش میرسید.ده متری با عبدالله فاصله داشتم سعی کردم هرچه سریع تر خودم را به او برسانم.هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که ظرف چند ثانیه همه چیز زیر و رو شد.فقط میدیدم پاره آجر و سنگ و ترکش و خاک به هر طرف پرتاب میشود.یک دفعه همه جا پر از گرد و غبار و خاک شد.جیغ زدم و فریاد زدم یا امام زمان بچه ام.به طرف عبدالله دویدم. همینطور سنگ و خاک بود که در اثر تخریب خانه به طرفم می آمد.رسیدم بالای سر عبدالله،دود همه جا را قرار گرفته بود.توی سر خودم زدم و با خودم گفتم:همه چیز تمام شد.عبدالله تکه تکه شده همانجا زانو زدم جرأت نداشتم چشم باز کنم ببینم چه اتفاقی افتاده.بلاخره دست بردم طرف عبدالله ترکش ها به تور پشه بند گیر کرده بودند.سنگ های بزرگی که تکه های کوچک به آنها چسبیده بود،اطراف تور افتاده بودند،انگار در یک لحظه یک کامیون سنگ در آن اطراف ریخته بودند. عبدالله را بلند کردم.خوب نگاهش کردم. منتظر بودم او را خون آلود ببینم،ولی ازخون خبری نبود،دست کشیدم به بدنش،نه تنها جراحتی نداشت،انگار اصلا از خواب هم بیدار نشده بود.یک آن با خودم گفتم:نکند بچه سکته کرده باشد.گوشم را روی قلبش گذاشتم،تند تند میزد.سرش را در دستم گرفتم.وقتی دیدم بچه سالم است و از این صدای مهیب حتی از خواب هم بیدار نشده، بغلش کردم.همانجا نشستم و زدم زیر گریه. این اولین بار بود که بعد از انفجاری گریه می کردم،با صدای جیغ و گریه من خانم گل بهار که خانه شان نزدیک خانه ما بود به بیرون دوید،میشنیدم که خطاب به همسرش می گوید:محمد بدو مثل اینکه بلایی سر عبدالله اومده. توی منازل رادیو و تلویزیون چون بچه کوچک و نوزاد نبود،همانطور که گفتم،عبدالله دست همه میچرخید و همه او را می شناختند.یک لحظه که به خودم آمدم،متوجه شدم همه بر و بچه های رادیو و تلویزیون در محوطه نزدیک خانه ما جمع شده اند.چند دقیقه بعد هم آمبولانسی آژیرکشان سررسید،امدادگر آمبولانس آمد و پرسید:چی شده؟کسی زخمی شده؟گفتم:الحمدلله کسی طوری نشده.از آن به بعد این ماجرا نقل مجلس بچه ها شده بود،میگفتند:یه توپ ۲۳۰ اومده طرف بچه حبیب،اون با یه مشت توپ رو برگردونده طرف خود عراقیا. آن روز بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردم، بلند شدم رفتم سراغ لباس هایی که شسته بودم دیدم لباسی در کار نیست.لباس های عبدالله همه از بین رفته بودند.چند تکه پاره از لباس ها را لا به لای سنگ و خاکها پنهان کردم.موقع انفجار فکر میکردم گلوله توپ به خانه مان اصابت کرده ولی اینطور نبود گلوله به سقف انباری خانه مجاور که تقریبا محل اتصال خانه ما به خانه خانم عباسپور بوده اصابت کرده بود،چون خانه ها دریکی بودند و سقف ارتفاع زیاد داشت و خوب محکم کاری شده بودند،خانه منهدم نشد،فقط سوراخ بزرگی در سقف ایجاد شده بود.آن موقع خانم عباسپور در خانه نبود.او برای زایمان بچه دومش به آبادان رفته بود.
💫ادامه بخش صد و بیست و هشت💫 همسرش یوسف را چند ماه قبل که من برای تولد عبدالله به تهران آمده بودم،منافقین به شهادت رسانده بودند،یوسف وصیت کرده بود اگر بچه شان پسر بود،اسم خودش را روی او بگذارند.خانم عباسپور دیگر به آبادان برنگشت و اقوامش اسباب و اثاثیه منزلش را از خانه تخلیه کردند و برایش فرستادند،روزی که اسباب های خانه یوسف عباسپور را میبردند، یاد اولین روز خودم با شهید عباسپور درکمپ افتادم،مدتی که در درمانگاه کمپ کارمیکردم نظامی ها و بسیجی ها را که از روی لباس شان تشخیص میدادیم،به خاطر فشار کار و ضرورت حضورشان در منطقه بدون نوبت در اتاق دکتر می فرستادیم.یک روز یوسف عباسپور با زهره و بچه اولش که تب دار بود در صف انتظار ایستاده بودند.او به من اعتراض کرد که چرا بی نوبت رد میکنید؟ما خیلی وقت است که اینجا ایستاده ایم.من گفتم:ما نظامی ها را بی نوبت میفرستیم. فرقی هم نمیکند بسیجی باشند یا ارتشی و سپاهی.چون اینها وظیفه دارند به سرکارشان برگردند.یوسف عباسپور گفت:خب من هم بسیجی ام.گفتم:من از کجا بدانم من که علم غیب ندارم باید زودتر میگفتی تا شما هم زودتر به کارت برسی.قسمت این بود که ما با هم همسایه شویم.من هر وقت توی خانه مارمولک میدیدم،میرفتم توی بالکن و صدا میزدم:زهره.آن وقت آقا یوسف میدانست که باز هم در خانه ما مارمولکی پیدا شده.با لنگه دمپایی می آمد تا مارمولک را بکشد.بعد از شهادت یوسف عباسپور،دیگر کسی در آن خانه ساکن نشد.از آن حادثه به بعد می ترسیدم عبدالله را در بالکن بگذارم.پرده و پلاستیک را کنار میزدم و او را دور از پنجره می خواباندم.دوستانم می گفتند:دلت خوشه بچه را جای امنی گذاشتی.این دفعه توپ بخوره سقف خونه میریزه روش.میگفتم هر چه خدا بخواهد همان میشود. بهمن سال ۱۳۶۱ حبیب سر زده به خانه آمد. دیدم حالت خاصی دارد،پرسیدم:چیزی شده؟ با خنده ای که طبیعی نبود و حالت عصبی داشت،گفت:حسین رفت،حسین عیدی شهید شد.از شنیدن این خبر شوکه شدم.باورم نمی شد.حسین نوجوان سیه چرده و موقری که او را از بچگی می شناختم هم رفته بود.یاد روز هایی که با هم کار میکردیم افتادم.روز اولی که او و عبدالله را دیدم،فکر میکردم به درد کار در جنت آباد نمی خورند اما بیشتر از هر کس دیگری دلسوز بودند،زحمت می کشیدند و حواسشان به ما بود.تقریبا هم سن و سال بودیم،او همیشه مرا آبجی صدا میزد.من هم واقعا او را مثل برادرم می دانستم،باز داغ علی تازه شده بود.آنقدر ناراحت شدم که آرزوی مرگ کردم.ولی حبیب مثل همیشه گفت:این ها راهی را که خودشان دوست داشتند رفتند،شهادت آنها ناراحتی ندارد.این را گفت ولی هیچ وقت سر مزار دوستان شهیدش نمی آمد،هروقت میگفتم برویم گلزار شهدا طفره میرفت.بعد از اصرارهای من که راضی میشد و به گلزار می رفتیم،حالش خیلی بد میشد و تا چند روز توی خودش می رفت.معلوم بود خاطرات بودن با بچه ها برایش تداعی میشود.میگفت:عجب دنیایی است همه بچه ها رفتند و ما را جا گذاشتند حسین عیدی هم از نیروهای عالی به حساب می آمد و حیب خیلی به او علاقه داشت.از حبیب درباره چگونگی شهادت حسین پرسیدم گفت:در جریان پاکسازی خرمشهر، حسین و محمدرضا پورحیدری و مرتضی کاظمی،خمپاره ها و توپ های عمل نکرده را از سطح شهر جمع آوری کرده داخل وانت می گذارند تا برای خنثی کردن به محل دیگری ببرند.توی مسیر ماشین در دست اندازی می رود و یکی از خمپاره ها عمل می کند که باعث انفجار تمام گلوله ها میشود.با این انفجار حسین که رانندگی ماشین را بر عهده داشته بیرون پرتاب میشود ولی تمام بدنش به شکل دلخراشی میسوزد.پیکر محمدرضا حیدری و مرتضی کاظمی هم متلاشی می شود.من عکس پیکرها را دیدم.از مرتضی تنها یک تکه از گوشش سالم باقی مانده بود و از محمدرضا تنها یکی از پاهایش،حسین را به بیمارستان منتقل کرده بودند ولی به علت سوختگی شدید بیشتر از بیست و چهار ساعت دوام نیاورد.برادران سپاه صدای حسین را توی بیمارستان ضبط کرده بودند. شب همان روز که این شهید را در جنت آباد به خاک سپردند،از طرف سپاه مراسم بزرگداشتی برگزار شد.خانواده های هر سه شهید در مراسم حضور داشتند.نوار صدای حسین را هم در مراسم پخش کردند.صدا واضح بود.به خاطر سوختگی شدید حتی حنجره اش هم سوخته و صدا پر بود از درد. از حسین پرسیده بودند شفایت را از که می خواهی؟میگفت:از امام میخواهم. بعد از آمدن ما به آبادان،خصوصا بعد ازتولد عبدالله مرتب به خانه ما سر میزد.فردای روزی که شنیده بود خانه ما توپ خورده،آمد عبدالله را بغل کرد و بوسید.با خنده به می گفت:عبدالله تو ضد ضربه ای.وقتی می خواست برای ماموریتی به تهران بیاید،در خانه می آمد و میگفت:آبجی من میروم تهران.کاری ندارید،برای عبدالله چیزی نمی خواهید بیاورم؟حضور حسین برای من یادآور خاطرات روزهای اول جنگ بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهم : تشکیل دریاچه آب در زواره اصفهان 🔺تشکیل دریاچه چند کیلومتری در کویر دق سرخ زواره بر اثر بارندگی دیروز و شب گذشته؛ استان اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیان وقایع شهادت حضرت_حمزه_سیّدالشهدا علیه السلام 🥀🖤 استاد_بندانی_نیشابوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد_شجاعی استاد شجاعی ریشه اصلی بوجود آمدن وضعیت فعلی جامعه در مسئله حجاب را خوب توضیح داده اند. توصیه میکنیم حتما ببینند...
📌منابع خبری:ارتش اسرائیل قصد دارد طی ساعات آینده عملیات زمینی علیه رفح در نوار غزه را آغاز کند. وستانیوز https://eitaa.com/westanews
🌧 میزان بارش و در برخی از مناطق استان اصفهان در ۲۴ ساعت گذشته منتهی به ساعت ۹ صبح امروز چهارشنبه ۵ اردیبهشت @iribnews_esfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد_شجاعی ✨ تجربه‌گر نزدیک به مرگ، از شهود خود درمورد یکی بودن حرم سیّدالشهداء با حرم سیدالکریم علیه‌السلام می‌گوید.
🔻اینترنت در روزهای کنکور قطع نمی‌شود 🔹رییس سازمان سنجش آموزش کشور: اینترنت در هیچ کدام از حوزه‌های امتحانی نوبت اول کنکور قطع نمی‌شود. 🔹دستگاه‌های اجرایی، انتظامی، امنیتی و قضایی به صورت فعال برای برگزاری آزمون سراسری در امنیت و سلامت کامل در حال فعالیت هستند. @PadDolat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هر وقت دلت خیلی گرفت و گره به کارت افتاد این دعا را زمزمه کن 😭 ✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291 ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 : ۲۲ شب... ✍ قرائت دسته‌جمعی و همزمان برای تعجیل در فرج حضرت صاحب‌الزمان عجل الله فرجه الشریف و علیه‌السلام ✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ... ❤️ علیه‌السلام فرمودند: در تعجيل بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست. 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبلیغات و تبادل جزئی از فعالیت کانال ها به شمار می رود ، محتوای آن هم نه تایید و نه رد می شود . برای رزرو تبلیغ و یا تبادل این جا را کلیک کنید.
مژده 🎊 به همشهریان عزیزم🎊 🌸⬅️امسال طعم گلاب نااااب رو بچشید🌸😍نیازی به کاشان رفتن هم نیست😉 👌فقط کافیه گلهای محمدی تون رو بیارید تا براتون👌 گلاب ⬅️ناااب، صددرصدخالص وارگانیک➡️ گرفته بشه ✅ گلدشت، اول خیابان طالقانی ورودی قلعه سفید مرکزروغنگیری عرش ❤️ ✅⬅️اگر گل نداشتید، نگران نباشید🥰ما گلاب برای خودمون وبرای فروش میگیریم، با خیال راااحت این گلاب صددرصدخالص وارگانیک روتهیه کنید😍❌از عرق بیدمشک صددرصدخالص وارگانیک ما غافل نشید که داره تموم میشه🥰 https://eitaa.com/mahsolatekhalesearsh https://eitaa.com/mahsolatekhalesearsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ پنجشنبه: شمسی: پنجشنبه - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ میلادی: Thursday - 25 April 2024 قمری: الخميس، 16 شوال 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹جنگ حمراء الأسد، 3ه-ق 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️14 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️24 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️43 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ▪️50 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
💞✨پنجشنبه تون زیبا و شاد 🌸✨ ان شاءالله 💞✨قلبتون لبریزاز مهربانی 🌸✨وجودتون 💞✨سرشاراز سلامتی 🌸✨زندگی تون 💞✨پراز عشق و محبت 🌸✨و عاقبت بخیر 💞✨باشید و خوشبخت 🌸✨آخرهفته تون زیبا و در پناه خدا ✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291 ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 داوطلب ، می‌دانی ، فروش سوالات کنکور ، کلاهبرداری هست؟ ⬅️ این نوع کلاهبرداری ها نزدیک به زمان کنکور اتفاق می‌افتاد و افراد زیادی هم درگیر این کلاهبرداری می‌شدند اما مجرمان سایبری پا را فراتر گذاشتند و در ماه‌های اخیر شاهد پیش در فضای مجازی بوده ایم . ⬅️ مجرمان سایبری با جعل هویت و با ادعای واهی دسترسی به سؤالات آزمون سراسری یا ارتباط و همکاری با طراحان سؤال ، اقدام به اخاذی و کلاهبرداری از داوطلبان کنکور می‌کنند. ⬅️ به هیچ عنوان فریب تبلیغات دروغین جذاب و اغوا کننده فروش سوالات کنکور در شبکه‌های اجتماعی را نخورند و صرفا با تکیه بر دانش و معلومات خود در کنکور شرکت نمایند. خبرگزاری پلیس نجف آباد 👇 https://eitaa.com/Najafabadpolice