23.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تیزر #تلویزیون
آماده پخش در شبکه سوم سیما
و قابل استفاده برای رفقای #سفیر_بینهایتشو
@safir_binahayat
25.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ #تیزر
توضیح رسمی دوره بینهایت
با زیرنویس جوایز
قابل استفاده برای سفیران بینهایت
@safir_binahayat
16.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تیزر
اردوی مشهد / اردوگاه و بازی و...
آماده پخش از شبکه سوم سیما
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♾ دعوتید به دوره #مجازی «بینهایت»
🌐 جهان رو از پنجرهای نو نگاه کن...
⏳هر24ساعت، 15دقیقه کلیپ ببین
براساس امتیازت بدون قرعهکشی، برنده شو...
🎁 با جوایز ارزنده:
▫️تبلت، گوشی، دوچرخه، لپ تاپ
▫️ ساعت هوشمند
▫️ یک اردوی ویژه تفریحی مشهد
▫️ اقامت خانوادگی در مشهد مقدس
▫️کولهپشتی شگفت انگیز، پاوربانک و....
➕ هزاران جایزه ارزشمند بدون قرعهکشی
👥 ویژه دهه هشتادیا
✅ هزینه رایگان، اینترنت نیمبها
ارسال عدد 5 به 1000888
یا کلیک کنین: Bn.javanan.org
#تیزر
@binahayat_ir
🔴 #یلدا_اینگونه_زیباست
🔸 #یلدا بدون گوشی ، فضای مجازی و وای فای خاموش زیباست...
🔹 #یلدا بدون غیبت، تمسخر ، قضاوت و چشم و هم چشمی زیباست
🔸 #یلدا با احترام به بزرگان و بوسیدن دست پدر و مادر زیباست
🔹اگر پدر و مادر آسمانی شده اند #یلدا با قاب عکس آنان و ورق زدن آلبوم و مرور خاطرات زیباست
🔸 #یلدا بدون بحث های سیاسی و حرف زدن از تلخی ها و گرانی ها و...زیباست.
🔹 #یلدا با تقسیم کردن هزینه ها بین همه زیباست...(میزبان که گنج قارون ندارد!!)
🔹 #یلدا با صلواتی برای سلامتی یوسف زهرا(عج) و فال حافظ زیباست
🔸 در شب #یلدا با هم خندیدن زیباست نه به هم خندیدن ها....
🔹 #یلدا با حفظ حرمت ها و رعایت حریم ها(محرم و نامحرم) زیباست.
🔸 یادمان باشد آرامش و امنیت شب یلدایمان مرهون خون همه شهدا هستیم...
🌺 شب #یلدایی تان پر ستاره 🌺
🌿📗بخشی از کتاب "قصه های امیرعلی(۳)"
قسمت اول!
برای همه ما، یلدا شبی به یاد ماندینی است. از دور همنشینی ها و فال حافظ گرفتن تا خوراکی های متداولش... تا پیش از فوت عمه خانم، هر ساله در شب فرارسیدن زمستان همه فامیل در منزل ایشان دور هم جمع میشدند تا اگر شد، مادر و آذرخانم را آشتی دهند و اگر نشد، لااقل از وقوع نبردهای تمام عیارشان جلوگیری کنند و در ضمن، آیین یلدا را هم به جا میآورند.
هرچند که علی رغم تمام تلاش های حضار، آن جنگ های همیشگی گرچه به طور نامنظم، اما به هرحال، شکل می گرفت.
نکته ای که همواره مرا به حضور در چنین گردهم آیی هایی ترغیب می کرد وجود مقدار معتنابهی انار دان شده در میهمانی های عمه خانم بود و من تا آنجا گه دلم می خواست می توانستم قاشقم را به دل آن دریای ملس بی کران بزنم و تا خرتناق خود را غریقش کنم؛ چرا که هر چشم غره مادر با یک "نوش جان" بی ریای عمه خانم، در نطفه ناکام می ماند.
ناگفته پیداست که انار خوردن به این روش، فارغ از مشقت های پوست کندن و پاره کردنش و مکافات عوارضی چون نوچی دست و پنجه و لب و لوچه، حظی مضاعف دارد. لذا در همین جا از آن شاعر شیرین شخن و خالق اثر جاودانه "صد دانه یاقوت، دسته به دسته" استدعا دارم ضمن لحاظ کردن موارد فوق، یک شعر پر آب و تاب و مفصل تر از قبلی، این بار در ستایش انار دان شده بسرایند که بسیار شایسته تر است.
و اما در نخستین سال نبود عمه خانم، آقا مسعود _ پسرعموی پدر و همسر آذرخانم _ به این بهانه که حالا او بزرگ ترین عضو فامیل محسوب میشود، پیشنهاد کرد مراسم شب یلدا در منزل آنها برگزار شود، که صد البته واضح بود با همکاری ابوی پلتیکی نو زده اند، تا برای چندصدمین بار، بخت ناچیز خود را در برقراری آتش بس بین همسران شان بیازمایند! حال آنکه چطور آقا مسعود بر مهمان ترسی آذرخانم غلبه کرد و او را به میزبانی متقاعد، بر من پوشیده است، اما پدر بنده که خیلی زحمت کشی تا مادر، راضی شد بعد از بیست و چند سال پا به خانه آذر خانم بگذارد!
🟢ادامه دارد...
#بریده_کتاب 🤍🪐
#قصه_های_امیرعلی
🌿📗بخشی از کتاب "قصه های امیرعلی(۳)"
قسمت دوم!
ته دلم خدا را شکر می کردم که مشقت میهمان نوازی و مخصوصا جابه جا کردن مبلمان و اسباب خانه و تنظیم شان بر مبنای تعداد مدعوین، به گردن ما نیفتاد، اما گویا شکرگزاری بنده خیلی به درگاه حق تعالی مقبول واقع نشد؛ زیرا بلافاصله تلفن زنگ زد و آقا مسعود از پدر خواست که چون بیماری دیسک کمرش عود کرده، بنده را بفرستد منزل شان برای کمک در امر جا به جایی و تغییر دکوراسیون.
به طور کلی این مشکل دیسک کمر، مریضی موروثی_مصلحتی حانواده ماست که گاهی ابوی هم به آن مبتلا می شد، و ناگفته پیداست که با گذر از برهه ای خاص به طرز خارق العاده ای بهبود می یافت.
آقا مسعود بیش از هر زمان دیگر بر من ثابت کرد هنوز شایسته سالاری در جامعه ما نهادینه نشده؛ چرا که تعداد زیادی جوان بازو کلفت و زورمند و لایق تر از بنده جهت احراز این پست در فامیل وجود داشت، ولی افسوس که همواره در این موارد، حرف شنوی و معرفت به منزله خریت تلقی شده است!
القصه! چون به سبب تمرین فراوان، به چم و خم و زیر و بم باربری به خوبی واقف بودم رخت کار پوشیدم و یک دست لباس پلوخوری هم برداشتم که پس از اتمام ماموریت مثل آدم حسابی ها در مجلس حاضر شوم.
راهی منزل میزبانان شدم و به محض ورود و پس از سلام و علیک شروع کردم.
اوضاع نسبتا خوب پیش می رفت جز در یک مورد، که آن مربوط به سرویس مبل های ایتالیایی کرم رنگ و محبوب آذر خانم بود. آقا مسعود عقیده داشت باید آنها را در یکی از اتاق ها بگذاریم تا در اثر توحش احتمالی برخی کودکان فامیل آسیب و نبیند و آذر خانم اصرار می کرد که مبل برای استفاده است و باید در پذیرایی بماند. پیداست که در این پافشاری دوست عزیزمان، انگیزه ی در آوردن چشم مادر من مستتر بود.
🟢ادامه دارد...
#بریده_کتاب 🤍🪐
#قصه_های_امیرعلی