eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80هزار عکس
15.4هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم، ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت، لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است. 🌹۸ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید علی اکبر
🌷امروز یه مناسبت شهدایی دیگه هم داشتیم... 📆 ۸ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید راه ناموس و غیرت و مردانگی، حمیدرضا الداغی 🎙شهید آوینی: «شجاعتی که ریشه در یقین داشته باشد، شجاعت حقیقی است و در سخت ترین شرایط نیز از دست نمیرود.»
📆 ۹ اردیبهشت، سالروز شهادت یار دیرین، شاگرد و برادر دینی شهید آوینی و علمدار فرهنگی جبهه مقاومت، حاج نادر طالب زاده 🔹 شهید آوینی در خصوص شهید طالب زاده: «برای دوست و برادر عزیزم نادر، که با چشمان دریایی اش دیده است چگونه خورشید از مغرب سر می زند.»
‏تو سبزی فروشی کار می کرد. بعد از یه مدت کارشو رها کرد و گفت: دیگه نمیرم گفتم: چرا؟ گفت: به سبزیا آب میزنه و اونا سنگین میشن، این پول و درآمد شبهه ناکه. رفت تو مغازه لبنیاتی، بازم کارشو رها کرد گفتم: چرا؟ گفت: داخل شیرها آب می ریزه، درآمدش حرومه، من باید نون حلال بیارم سر سفره م، ‏نه اینجور نونای شبهه ناک رو... و رفت کارگری و بنایی رو انتخاب کرد. "شهید عبدالحسین برونسی"🌷
کردستان هنوز ناآرام بود، اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آن ها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود. الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود. شهید حسین قجه ای🌷
💔 آه از آن اردیبهشت...
🔸شهید مهربانی‌ها؛ پدری با دستان خالی و قلبی پر از نور 🔹شهید رمضانعلی یعقوبی جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس بود. در سال ۱۳۶۴، حین آموزش نیروهای اعزامی به جبهه در منطقه گلمکان، حادثه‌ای تلخ رقم خورد. او که در حال آموزش پرتاب دینامیت بود، برای جلوگیری از آسیب به دیگران، خودش داوطلب شد تا فتیله دینامیت را ببُرد؛ اما همان لحظه، دینامیت منفجر شد. قطع دست راست، نابینایی چشم راست، آسیب‌دیدگی گوش و موج‌گرفتگی شدید، همه تنها در یک لحظه. 🔹در ۳۵ سال رنج بی‌صدا بود؛ هیچ‌گاه از دردهایش نگفت. 🔹فرزندش روایت می‌کند: «در ساخت پادگانی در برزش‌آباد، با آن وضعیت جسمی، ساعت ۶ صبح می‌رفت و ۱۰ شب برمی‌گشت. همیشه مرتب و اتو‌کشیده بود. می‌گفت: شلوارم را طوری اتو کنید که با خطش بشود خربزه قاچ کرد! و بعد با مادرم از ته دل می‌خندیدند...» 🔹شهید یعقوبی نماد مردی بود که دست نداشت، اما دل داشت؛ چشمی نداشت، اما نگاهش به دنیا روشن بود.
🔺همراز با شقایق ۱. محسن حاجی‌بابا (فرمانده عملیات سپاه غرب کشور) ۲. جعفر جنگروی (اولین فرمانده سپاه خرمشهر ، از همرزمان حاج احمد متوسلیان در سوریه و لبنان ، قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهداء) ۳. عباس شعف (فرمانده گردان میثم تمار تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)) تکه‌ای از بدن شهید محسن حاجی بابا در بازی دراز ماندگار شد. شهیدی که می‌گفت : "می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌های بدنم را نتوانند جمع آوری کنند." 🌷🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 شهید «محسن حاجی بابا» در گمنامی فرمانده بودُ در گمنامی پر کشیدُ در گمنامی دل از دنیای وانفسا کَند؛ همانطور که از رتبه تک رقمی رشته پزشکی گذر کردُ دل به سبزی لباس پاسداری دوخت. اِرباً اِرباً شده بود. چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعهِ شده علی اکبر(ع). یک تکه از بدنش در روستای «عظیمیه» در غرب به یادگار ماندُ تکه ای دیگر میهمان قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) شد. در عملیات شناسایی، گلوله تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همان تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند. در جایی خواندم شهید به همرزمش گفته بود «دعا کن با گلوله توپ شهید شوم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهان ما را بخشیده است.» پدر او هم شبیه به تمام باباها آرزوی دامادیِ پسرش را داشت. اما هر بار که از او می خواست تا ازدواج کند! در جواب می شنید؛ باباجان «دعا کن شهید شوم». قرار بود ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ لباس دامادی بر تن کندُ به خانه اش عروس بیاورد. اما روز ۲۲ اردیبهشت ۶۱ شمسی لباس شهادت را از مادر سادات گرفتُ به تن کرد. به راستی که «عروسی ما شهادت است.»
✍🏿ﺧﺪﺍﯾﺎ ... ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣ‌ﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ... ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ می‌گیرم... ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ... ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩم‌هایت... ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ...
🕊🌹🌴🌷🌴🌹🕊 گفتم: من آدم عصبی هستم، بداخلاقم، صبرم کمه، امکان داره شما اذیت بشی. که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت: شما هر چقدر عصبانی بشی من آرومم. خیلی هم صبورم، بعید می دونم با این چیزها جوش بیارم. گفتم : اگر یه روزی برم سرکار یا دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟؟ گفت : اشکال نداره. زن مثل گل میمونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا می کنم...
تصویری از شهیده معصومه کرباسی، شهروند ایرانی که همراه با همسر لبنانی خود دکتر رضا عواضه فارغ التحصیل دانشگاه تهران و از برترین اساتید حوزه لینوکس در جهان که .. در شمال بیروت ترور و به شهادت رسید ....... 🌹اول شهید شدند بعد عروج کردند ؛ خانوادگی مجاهد فی سبیل الله 😭 خوشا به سعادت‌شان ........... اگر ندیده بودیم و ندیده بودند می گفتند قصه هست