شهید : عبدالرضا کهندل نیا
🔹️ نام پدر : محمد رضا 🔹️ تاریخ تولد: 1345🔹محل تولد: شیراز🔹 تحصیلات: دیپلم🔹 وضعیت تاهل: مجرد🔹 شغل : آزاد🔹تاریخ شهادت: 1365/06/13🔹 محل شهادت: جزیره مجنون🔹 سن زمان شهادت 20🕌 محل مزار: کوهمره سرخی روستای رمقان
سلام خدمت خانواده های معظم شهدا
🟢مقام معظم رهبری:
گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطرههای گرامی را بگیرد بازسازی تصاویر شهدا والامقام هزینه فقط ذکر صلوات برای تعجیل در فرج اقا امام زمان( عج)
#شهدا_رایاد_کنید_حتی_با_یک_صلوات
#راه_شهیدان_ادامه_دارد التماس_دعا
🌹🌹عروج عاشقانه شهید عبدالرحیم مهدیزاده🌹🌹
شب عملیات بنده توفیق داشتم که دوشادوش برادر و دوست عزیزم عبدالرحیم (عزت) به سمت مواضع دشمن پیش میرفتیم
در آن تاریکی شب ناگهان رگبار دوشکا دشمن به سمت رزمندگان اسلام نواخته شد.
یک گلوله به قسمت بالای بازوی چپ عبدالرحیم اصابت کرد.
از شدت ضربه گلوله عبدالرحیم به زمین افتاد.
سریع با چفیه خودش بازوی او را بستم.
عبدالرحیم گفت نه بالا تر را ببند زخم بالاترست
من نیز چفیه را باز کردم و تقریبا زیر کتف او را بستم.
خونریزی بند آمده بود.
بلند شدم که حرکت کنم.
عبدالرحیم گفت قبل از اینکه به جلو بروی ببین اگر از بچه ها کسی زخمی شده نزدیک من بیار که تا صبح حوصله ام سر نرود و باهم صحبت کنیم.
من سریع دنبال زخمی گشتم یکی از بچه های شوشتر بنام قصاب شوشتری را چند متر جلوتر دیدم تیر به سینه اش برخورد کرده بود. نشستم و با او صحبت کردم. در حال گفتن شهادتین بود. ولی هنوز می توانست صحبت کند.
برگشتم به عبدالرحیم گفتم الان برادر قصاب شوشتری را میارم نزدیکتر که در کنار هم باشید.
وقتی برگشتم دیدم این برادر آرام گرفته، چند بار ایشان را صدا کردم بعد خوب که دقت کردم دیگر نفس نمی کشید. شهید قصاب شوشتری به شهادت رسیده و روح بلندش به آسمان پر کشیده بود.
در همین موقع یک موشک آر پی جی از سمت خاکریز دشمن شلیک شد، مسیر موشک را دنبال کردم
موشک آر پی جی درست کنار عبدالرحیم به زمین اصابت کرد و منفجر شد.
بدن مطهر عبدالرحیم بر اثر انفجار چند بار بدور خود چرخید.و چند متر ان طرف تر افتاد
سریع خودم را رساندم و روی بدن عبدالرحیم انداختم.
بر اثر ترکش های موشک عبدالرحیم به آرزوی قلبی خود رسیده و شهید شده بود.
پیکر مطهرش بر اثر آتش انفجار کامل سوخته و سیاه شده بود حتی در آن تاریکی هم مشخص بود.
با دلی غمگین و چشمان اشکبار شهید عزیزم را رها کرده و به سمت مواضع دشمن حرکت کردم.
چند متر جلوتر با پیکر مطهر شهید فریدون سگوند روبرو شدم که تیر دوشیکا به سینه اش اصابت کرده بود و روی کمر افتاده بود.
شهید فریدون سگوند از بچه های شوش و پسر عمه سردار شهید قباد فرج پور و پسر خاله شهید سلطانمحمد پور فرج بودند که با شروع جنگ به گتوند مهاجرت نمودند و با نیروهای گتوند به جبهه اعزام شدند.
یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
راوی :برادر رزمنده و جانباز کریم مهرابی
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ مصادف است با ۱۶ ذی القعده
📿ذکر روز چهارشنبه: یا حَیُ یا قَیوم (صد مرتبه)
✅ذکر روز چهارشنبه موجب عزت دائمی میشود.
💠 امروز سالروز شهادت
🕊 شهید مدافع حرم حمید محمد رضایی
🥀مفقودالاثری عدنان خسراجی
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
❁اللَّهمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد❁
📸#چهرههای_ماندگار ۲۴ اردیبهشت
🌺شهید #خادم_زنگنه
🌿شهید #ایوب_مهامی_فتحآبادی
🌸شهید #محمد_کرد_زنگنه
🍃شهید #نادر_صدری
🌼شهید #محمود_کریمی
🍀شهید #علیمحمد_شکور_قرقوزار
شهید #حسن_بهفر
🌷شهید #مجید_مشایخیزاده
🌺شهید #هادی_جوان_دلاور
🌸شهید #حمید_فعلهگری
🌻شهید #بهروز_هراتی_تاجی
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
وقتی شما از این و آن طعنه می خورید ولاجرم به گوشه اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گویید و اشک می ریزید، به خدا قسم این جا کربلا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا تمام شهیدان زار می زنند».
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
🔖#معرفی_شهدا
نام : حمید
نام خانوادگی : محمدرضایی
نام پــــدر : منصور
نام جهادی : ابومجید
تاریخ تولد : ۱۳۵۰/۰۷/۰۱ - شال🇮🇷
دیـن و مذهب : اسلام، تشیّع
وضعیت تأهّل : متأهل
تعداد فرزندان : ۳ فرزند
شـغل : پاسدار
درجه : سرهنگ
ملّیّت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۲/۲۴ - تدمر🇸🇾
تاریخ تفحّص پیکر : ۱۳۹۷/۱۲/۰۸
مــزار : قزوین ، گلزار شهدای شهر شال
توضیحات : رزمنده و جانباز دفاع مقدس، برادر شهید دفاعمقدس «علی محمدرضایی»، جانباز فتنه سال۱۳۸۸، جانباز درگیری با گروهک تروریستی پژاک، معاون عملیات تیپ۸۲ سپاه صاحبالامر(عج) قزوین، اولین شهید مدافعحرم استان قزوین
🌹
🔺آخرین باری که شهید مدافعحرم سردار حاج حمید محمدرضایی در اردیبهشت سال۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد، همراه تعدادی از نیروهای بومی و یکنفر از رزمندگان لشکر حضرت ولیعصر(عج) اهواز به این منطقه رفتند.
🔺روزی که شهید حاج حمید محمدرضایی و یارانش برای شناسایی به منطقه تدمر سوریه رفتند و محاصره شدند و حاجحمید به شهادت رسید، همراهِ حاجحمید، بیسیمچی مدافعحرم «#عدنان_خسراجی» از رزمندگان اهوازی که به زبان عربی مسلط بود نیز حضور داشت و تا آخرین لحظه کنار شهید محمدرضایی مشغول برقراری ارتباط با پایگاه تدمر سوریه بود.
🔺پیکر شهید محمدرضایی پس از ۳سال به وطن بازگشت اما از مدافعحرم «عدنان خسراجی» هیچ اثری پیدا نشد؛ نه پلاکی و نه پیکری! حتی مشخص نیست که آیا او شهید شده است یا زنده مانده است😔
🔺انشاءالله که هرچه زودتر از مدافعحرم «عدنان خسراجی» اثری پیدا شود؛ از شما خوانندگان این پیام خواستاریم که برای سلامتی و بازگشت مدافعحرم عدنان خسراجی به وطن دعا بفرمائید!💐
امامزمانآمینگویدعاهایتانانشاءالله🤲
#فرازی_از_وصیت_نامہ :
●وصیت من به برادران و فرماندهان و همکاران عزیزم این است که شما را به خدا قسم می دهم که در شناخت وظیفه تان قصور و در انجام آن کوتاهی نکنید.
●و در ایثار و گذشت دریغ نکنید و حق را فدای مصلحت نکنید که حق باقی است و مصلحت زود بگذرد.
#شهید_حمید_محمدرضایی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۵۰/۷/۱ شال ، قزوین
●شهادت : ۱۳۹۴/۲/۲۴ تدمر ، سوریه
#سالروزشهادت...🕊🌹
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سالروز_شهادت_سردار_شهید
#حاج_حمید_محمدرضایی
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلحش خون جگری بود نمی دانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو...
سهممان بی خبری بود نمی دانستیم
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید
این همه چشم به راهی نگرانمان کرد....
#سالروزشهادت....🌹🕊🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
📜روایتی از زندگی
شهید مدافع حرم حمید محمدرضایی
🔹سردار شهید حاج حمید محمدرضایی در اول مهر ۱۳۵۰ در شهر شال از توابع استان قزوین در خانوادهای مذهبی و کشاورز چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی حمید با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مقارن شد؛ حمید که پنجسال از برادرش علی کوچکتر بود، همانند برادر برای دفاع از میهن اسلامی شور و اشتیاق فراوان داشت اما بخاطر سنّ کم نتوانست در جبههها حضور رساند ولی برادرش علی در سال ۱۳۶۱ عازم جبهه شد.
🔸اما چیزی نگذشت که حمید تحصیل در مدرسه راهنمایی امام خمینی شهر شال را رها کرد و برای اولینبار در سن ١۴سالگی عازم جبهههای غرب کشور در منطقه بانه کردستان شد. حمید پس از اولین اعزامش و مدتی مبارزه، به عقب بازگشت و مشغول ادامه تحصیل شد و در کارهای کشاورزی کمکحال پدر شد. برادرش در سال۶۳ در منطقه مریوان جانباز شد و پایش را از دست داد.
🔹در سال ۱۳۶۵ که سالِ سرنوشتسازِ جنگ محسوب میشد، حمید از طریق پایگاه بسیج شال برای اعزام به جبهه راهی قزوین شد و همزمان برادرش ، علی ، نیز عازم بود؛ علی از حمید خواست که بماند و درس بخواند و کمکحال خانواده باشد اما حمید قبول نکرد و سعی کرد که علی را به خاطر پای مصنوعیاش از اعزام منصرف کند اما سرانجام برادر بزرگتر با این وعده که "دفعه بعد نوبت توست" حمید را برگرداند و خود با یک پای مصنوعی راهی جبهه شد.
🔸طی عملیات کربلای۴ بود که در جزیره اُمالرصاص، علی محمدرضائی به شهادت رسید اما اثری از پیکرش بازنگشت؛ حمید به وصیت برادر عمل کرد و ادامهدهنده راهش شد و در سال۱۳۶۶ عضو سپاه پاسداران شد و در عملیاتهای مختلفی از جمله عملیات والفجر ۱۰ در آزادسازی شهر حلبچه عراق و عملیات بیتالمقدس۶ در منطقه سلیمانیه عراق شرکت کرد که در یکی از عملیاتها جانباز شد.
🔹پس از پایان جنگ، حاجحمید در سال۱۳۶۹ ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. او در عرصههای فرهنگی ، نظامی و علمی حضوری فعال داشت. حاجحمید به ادامه تحصیل مشغول شد و در اردوهای راهیان نور نیز بعنوان راوی، بازگوکننده دفاع مقدس به نسل جدید بود و در برپایی نمایشگاههای ایام فاطمیه و دفاع مقدس حضوری چشمگیر داشت.
🔸حاج حمید در شهریور سال ۱۳۹۰ برای مقابله با گروهک تروریستی پژاک همراه برادر دیگرش حسین، عازم مناطق غرب کشور در سردشت شدند و با فرماندهی نیروهای خود چهره بارزی از خود نشان داد و "تپه جاسوسان"، ارتفاعات مرزی بین ایران و عراق، را از لوث وجود تروریستها پاکسازی کردند. رشادتهای فرمانده حمید به مرزهای ایران محدود نشد؛ با آغاز بحران سوریه و تجاوز وحشیانه تکفیریها به حریم اسلام، برای اولینبار در سال ۱۳۹۱ بعنوان مستشار نظامی عازم سوریه شد و به آموزش نیروهای جبهه مقاومت برای مقابله با تکفیریها پرداخت.
🔹در سال ۱۳۹۳ با اینکه با درجه سرهنگتمام در سِمَت فرماندهی عملیات تیپ٨٢ صاحبالامر قزوین بازنشسته شده بود، اما برای دفاع از حرم حضرت زینب علیهاالسلام و در پاسخ به ندای مظلومیت مردم سوریه ، بازنشستگی خود را تمدید کرد و برای مقابله با تکفیریهای وهابی_صهیونیستی در اردیبهشت سال۱۳۹۴ که اوج رعب و وحشت داعش بود، دوباره عازم سوریه شد.
🔸حاج حمید ۲۴اردیبهشتماه که مصادف با روز شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام بود، برای شناسایی به منطقه استراتژیک السخنه، داغترین و کویریترین نقطه سوریه، رفت اما حین شناسایی طی یک حمله غافلگیرانه توسط داعش، محاصره شدند؛ فرمانده حمید با پایگاه تدمر سوریه ارتباط برقرار کرد و درخواست نیروی کمکی کرد و گفت که شهر در آستانه سقوط قرار دارد اما با نرسیدن نیروهای کمکی، تا آخرین نفس با تکفیریها مبارزه کرد و به شهادت رسید. پس از شهادت حاجحمید محمدرضایی شهر سقوط کرد؛ پیکر فرمانده حمید همانجا ماند و پس از ۳سال در منطقه حقلالهیل تدمر شناسایی و تفحص شد و به وطن بازگشت و در گلزار شهدای شال آرام گرفت.