eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
74.4هزار عکس
13هزار ویدیو
191 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
در شهر راین دو باب مغازه‌ی مشروب فروشی بود که برخی در آن‌جا قمار هم می‌کردند. ذبیح‌الله به دوستانش گفت: باید این‌ها را تعطیل کنیم. با سنگ به مغازه‌ها حمله کردند و شیشه‌های آن‌ها را شکستند. صاحبان این دو مغازه دیگر احساس امنیت نداشتند. خبر آتش زدن مشروب فروشی‌ها در شهرهای دیگر هراس و وحشتی به دلشان انداخته بود. به پاسگاه رفتند و از ذبیح‌الله شکایت کردند. مأموران باز هم آمدند و این نوجوان انقلابی را با خود بردند و تا آن‌جا که توان داشتند او را کتک زدند.
از شهدا یاد بگیریم... دستگیری از بینوایان رحمت دلی پر از عاطفه داشت... دریای مهربانی‌ها ... در هر منطقه‌ای اردو میزدیم، رحمت سر فرصت مناسب دنبال بادیه نشینان و فقرای آن منطقه میرفت ... با شور و شوق وصف نشدنی هم از نظر مادی و هم معنوی در خدمت فقرا بود ... پنجشنبه‌ها سعی میکرد به نزدیک ترین شهر، خود را برساند و خرید برای عزیزانی که شناسائی کرده بود بکند و عصر با چهره‌ای گشاده و مطلوب، میهمان محفل آنان میشد و هدایا را تحویل میداد... بعد از این سردار مهربانیها، چندین خانواده بی بضاعت در پادگان شهید باکری پیش ما آمدند و ابراز میکردند با شهادت رحمت بچه‌های ما یتیم شدند ... بیایید مثل شهدا عمل کنیم... برای شادی روح شهدا معصیت نکنیم...
مثل بمیرید... چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید... (ره)
مادر . . . مرا ببخش اگر دير آمدم  يڪ مشت استخوان شدنم طول می ڪشيد  ۳۰سال_فـراق
بگیر دست مرا... تا تو را بسرایم... تو را تپنده تر از... نبض واژه ها بسرایم... 🕊
ما که این همه برای آه و ناله ی دروغ می کنیم راستی چرا در رثای بی شمار عاشقان که بی دریغ خون خویش را نثار عشق می کنند از نثار یک دریغ هم دریغ می کنیم؟
... پیکر یکی از شهدا به نام « » را که براساس شواهد دوستانش پیدا شده بود، هیچ پلاک و مدرکی نداشت، تحویل خانواده اش داده شد. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت، فقط می گفت: «این بچه من نیست!» حق هم داشت. او در همان لحظات، تکه پاره های لباس شهید را می جست که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان ها برد و خودکار رنگ و رو رفته ای را در آورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود، خارج ساخت. اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیند بر روی کاغذ لوله شده نوشته شده: «احمدزاده». مادر آن را بوسید و گفت: «این دست خط پسرم، این پیکر پسرمه، خودشه.»
تشریف بیارید به کانال حافظان امنیت مطالب شهدا و اخبار روز https://eitaa.com/kakamartyr3 http://eitaa.com/joinchat/1179582467C63f6cd4199
🌙🏴🌙🏴🌙🏴🌙🏴 *دعاء اليوم العشرين* *بسم الله الرحمن الرحیم* *أللّهُمَّ افْتَحْ لي فيهِ أبوابَ الجِنان ، وَ أغلِقْ عَنَّي فيهِ أبوابَ النِّيرانِ ، وَ وَفِّقْني فيهِ لِتِلاوَةِ القُرانِ يامُنْزِلَ السَّكينَةِ في قُلُوبِ المؤمنين .* 🌙🏴🌙🏴🌙🏴🌙🏴 *🌙تقبل الله اعمالکم🌙*