eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶️هیچ زمانی كيسه‌ای برای نمايندگی ندوخته بودم. اصلاً قرار هم نبود نماينده شوم. آخرین روز برای ثبت‌نام اقدام کردم. "نماینده مجلس شدن" هيچ ارزش و بهره‌ای برای من ندارد. من بارها به خود مردم مشهد در صحن امام رضا(ع) گفته ام و ايشان را گواه گرفتم كه حضورم در مجلس برای من مهم نیست. این شما هستید که يک "مسئوليتی" را بر گردن من قرار دادید. جوان ترین نماینده دوره اول مجلس
سوار بال قنوت ملائک میگردم اگر که نام مرا در دعایت ببری ⇝✿°•° °°•°°•°° °•°✿⇜
سلام فرمانـده ... نیروهایت را بسیج کن بگو خط را بشڪننـد محاصـره شده ‌ایم میـانِ معبـر دنیـــا .... شهید حسین خرازی ِ
ای جان چه درودی، چه سرودی، چه صفایی ای جان چه گل مخمل خورشید طلایی برخیز که آمده با چهچه ی نور به به چه بهشتی، چه نسیمی، چه هوایی
کوتاه ترین وصیت به بلندای تاریخ
همسر شهید محمد صفری پس از ۳۸ سال بی‌خبری از شوهر شهیدش، به همت خانواده شهید همجوار مزار همسرش و یکی از همرزمان این شهید، مزار همسر خود را پیدا کرد و صبح دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ از رشت به تهران آمد و بر سر مزار همسر شهیدش حاضر شد. همسر این شهید که در طول این سال‌ها گمان می‌کرد «محمد صفری» مفقود‌الاثر شده است، صبح امروز بعد از سال‌ها انتظار برای اولین‌بار مزار شوهر شهیدش را زیارت کرد. پیکر مطهر شهید محمد صفری که در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید، در قطعه ۲۴ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده بود.
: «برای بهترین‌دوستان خود دعای‌ِشهادت کنید» هرچند که خیلی‌از افراد می‌گویند: خدانکند این چه حرف‌هایی است که می‌زنید؟ چرا دعای مُردن می‌کنید برای هم؟  اما آنها غافلند از اینکه شهادت، مردن نیست. شهادت زنده ماندن ابدی است ،جاودانگیست و چه بهتر از جاودانه شدن؟
عهدی که بعد از شهادت بجا آورد... همسر شهید : شب پیش از مراسم خواب دیدم، حجت بدون آن‌که صحبتی کند به خانه آمد و یک تابلوفرش به دیوار منزل نصب کرد. روز بعد در مراسم همان تابلوفرشی را که خوابش را دیده بودم هدیه دادند. با چشمان بارانی گفتم «دقیقا همین تابلو را شب گذشته، همسرم در خواب به دیوار منزل‌مان نصب کرد و رفت.»
من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
دنيا و هرچه بود به دنيا نهاد و رفت ... 📲