میگفت: «بچه مسلمان باید محکم باشد.»
ایشان دستور داده بودند که وقت ظهر هرکجا بودند باید اذان بگویند.
یک روز رو به من کرد و گفت: «شما اذان میگویید؟»
گفتم: «نه آقا، خجالت میکشم.»
ایشان گفت: «یک سوال از تو دارم؛ شما چه مے فروشید؟»
گفتم: «خیار، بادمجان، کدو و...»
آقا پرسید: «آیا داد هم مے زنے؟» گفتم: «بله آقا»
گفت: «میشود یکے از آن فریادها را هم اینجا بزنے؟»
گفتم: «نه آقا، خجالت میکشم؛ آخر آقا من که جنس ندارم.»
حالا اگر سر کار بودم و مثلا خیار داشتم میگفتم خیار یه قرون؛ اما اینجا که چیزی ندارم.
گفت: «آهان بگو من دین ندارم!
یک جوان با این هیبت و توانایے و قدرت،
خجالت مے کشد فریاد بزند الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله،
من شهادت میدهم که خدا از همه بالاتر است! خجالت میکشی این ها را بگویی؟!
آن وقت خجالت نمیکشے با این همه عظمت، داد بزنے: خیار یه قرون؟
#شهید_سیدمجتبے_نواب_صفوے
💠🍃💠🍃💠
یک سینه پُر از
قصهٔ هجر است ولیکن
از تنگ دلی
طاقتِ گفتار ندارم...
#دلنوشته_شهدا
✍ #ڪلام_شـهید
💠اینجانب دفاع از حرم اهل بیت سلام الله علیها را با علم و آگاهی به اینکه وظیفه هر مسلمانی دفاع از اهل بیت (ع) که همان اجر و مزد رسالت نبی اکرم است و در قران کریم آمده است انتخاب کردم و خدا را شاهد و ناظر میگیرم که مسائل مادی و هیچاجباری در این راه نبوده است.
💠و به همسر و فرزندانم توصیه می کنم که همیشه و در همه حال پیرو ولایت ائمه اطهار و ولی فقیه زمان حضرت امام خامنه ای باشند و خود را مدیون دین مبین اسلام و رهبری و انقلاب بدانند...
#شهید_احمد_جلالینسب🌷
#سالروز_شهادت
#خاطرات_شهدا
🔹حاج احمد علاقه زیادی داشت تا در مراسم پیادهروی اربعین حسینی (ع) شرکت کند، اما برای نظامیها محدودیتهایی وجود داشت؛ او و چند نفر از همکارانش تصمیم میگیرند تا مقدمات رفتنشان را فراهم کنند، اما در میانه راه، این شهید مدافع حرم منصرف میشود و از دوستانش میخواهد تا پاسپورتش را تحویل اداره گذرنامه ندهند و از همانجا تصمیم میگیرد تا برای اعزام به سوریه اقدام کند.
🔸حاج احمد قبل از محرم و اعزام شدنش به سوریه برای علی پسرش خواستگاری میرود، اما چون زمان زیادی برای انجام مراسم عقد قبل از فرارسیدن ماه محرم نبود، خانوادهها تصمیم میگیرند تا بعد از محرم و صفر مراسم عقد را برگزار کنند.
🔹در بار آخری که حاج احمد به سوریه اعزام شده بود در روز ۸ ربیع الأول با من تماس گرفت و گفت: قرار بود جشن علی را ۱۷ ربیع الاول برگزار کنیم، اما تلاش کنید این مراسم زودتر برگزار شود که با درخواست حاج احمد و موافقت خانواده عروس قرار شد تا مراسم عقد در روز ۹ ربیع الاول در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار شد که اینگونه هم شد.
🔸ابو معراج یکی از همرزمان حاج احمد بعد از شهادت او برای خانوادهاش تعریف میکند بعد از آنکه خبر به حاج احمد رسید که خطبه عقد پسرش خوانده شد خوشحالی عجیبی داشت.
🔹حاج احمد روز عقد پسرش، قبل از جاری کردن خطبه عقد تماس میگیرد و به گفته فرزند ارشدش همانجا با همه فامیل تلفنی صحبت میکند و از آنجا که خادم بخش تنظیف حرم بود به یکی از خدام سفارش میکند که برای عروس و داماد دو فیش غذای تبرکی حرم تهیه کند.
🔸همسرش میگوید حاج احمد روز دهم ربیع الاول با من تماس گرفت و تأکید داشت که خریدهای مراسم عروسی را هر چه زودتر انجام دهیم که شاید بعدها فرصت نشود و من نمیدانستم که چند ساعت بعد قرار است عملیاتشان آغاز شود.
🔹حاج احمد جلالی نسب و رزمندگان جبهه مقاومت نقشه تکفیریها برای اشغال تدمر به منظور تقویت نیروهایشان و ایجاد انگیزه مجدد در پی شکستهای حلب و موصل را پی برده بودند و به همین دلیل او با همراهی شهید اکبرزاده برای شناسایی منطقه به خارج از این شهر میرود.
🔸یکی از همرزمان شهید جلالی نسب میگوید حمله تکفیریها به شهر تدمر آغاز شده بود که یکی از پادگانهای مستقر در آن منطقه که سربازان روسی در آن حضور داشتند عقب نشینی کردند و شرایط سخت و آتش داعشیها گسترده شد.
🔹با دستور عقب نشینی یکی از بچههای فاطمیون پشت بی سیم میگوید رزمندگان ایرانی برگردند ما باید بمانیم که وقتی شهید جلالی نسب این گفت و شنود را میشنود تا آخر در خط میماند.
🔸حاج احمد جلالی نسب در محاصره نیروهای داعشی قرار میگیرد و وقتی یکی از رزمندگان دچار مجروحیت میشود حاج احمد پشت خودروی زرهی جای او میرود و مشغول تیراندازی میشود که دقایقی بعد یک فروند موشک کوروز به خودرو وی اصابت میکند و حاج احمد به درجه رفیع شهادت نائل میآید و آتش دشمن به قدری سنگین بوده که همرزمانش نتوانستند پیکرش را بازگردانند.
#شهید_احمد_جلالی_نسب🌷
#سالروز_شهادت
⛔️امروز تو عراق یه گروه ناشناس ریختن خونه یه نوجوان ۱۶ ساله و در ملا عام اونقدر با چاقو و مشت و لگد بهش ضربه زدن تا کشته شد!
حتی پس از کشتنش هم دست بر نداشتن و با چاقو دهها زخم دیگه بر پیکرش زدن...
ادعاشون هم این بود که این نوجوان با اسلحه به سمت مردم تیراندازی میکرده!!!
آخر سر هم پیکرش رو از تیر چراغ برق آویزان کردن و هیچ کس از میان جمعیت بهش کمک نکرد!
⚠️حالا فهمیدید چطور امام خامنهای از خودشون هزینه کردن تا به خاطر اجرای غلط یک تصمیم درست توسط دولت، ایران ما مثل عراق نشه و آشوبگران نتونن به همین راحتی مرتکب جنایات وحشتناک بشن؟
✅
💠شهید بهشتی (ره):
در زندگی دنبال کسانی حرکت
کنید که هرچـه به جنبه های
خصوصی ترِ زندگیِ شان نزدیکتر
شوید تجلی ایـمان را بیشتر
می بینیـد...
.
.
#شهید.عرصه.امنیت🇮🇷
#شهیدمحمدغفاری
#شهادت.سردشت.ارتفاعات.جاسوسان.درگیری.با.گروهک.پژاک
دیگر
★تو را ... مینویسم
تو را ... میخوانم
و تو را ... نفس میکشم
تا شاید باد پاییزی🍂
نگاه تو را برایم
به ارمغان بیاورد
#شهید_محسن_حججی
♨️
#خاطرات
دانشگاه من نزديک محل کار بابا بود
و بيشتر شب ها با او بر مي گشتم خانه . خب بايد صبر مي کردم تا کارهايش تمام شود . بعضي وقت ها به ساعت 11 يا حتي ديرتر هم مي کشيد. به غير از ماه رمضان به ياد نمي آورم بابا زودتر از 8 شب آمده باشد خانه . من مي رفتم در يک اتاقي و مشغول به درس خواندن می شدم . بعضي وقت ها هم دراز مي کشيدم و چرتي مي زدم. وقتي با بابا بر مي گشتيم خانه ، براي من ديگر جاني باقي نمانده بود. اما بابا که قطعا خيلي بيشتر از من دويده بود و خسته شده بود ، در خانه را که باز مي کرد چنان سلام گرمي مي کرد که انگار تازه اول صبح است و بيدار شده است. مي گفت:« خيلي مخلصيم»، « خيلي چاکريم»! هميشه در تعجب بودم که بابا چه حالي دارد با اين همه کار و خستگي اين قدر شارژ و سرحال است.
♨️
#کلام_شهید:
🔸وظیفه ی حراست و #حفاظت از #انقلاب به دوش ماست و این انقلاب هم به برکت این #مردم_شهیدپرور و حمایت و پشتیبانی این ملت شکل گرفته.
🔸 انشاءالله با پشتیبانی مردم و #هدایت #مقاممعظمرهبری بتوانیم انقلاب را به صاحب اصلیاش برسانیم.
🔸دعا کنیم که ما هم تو جمع #سربازان_امام_زمان (عج) باشیم.
📚پرواز در سحرگاه
#خاطرات_وزندگینامه
#سرگردپاسدارشهیدمحمدغفاری
#نیروی_ویژه_صابرین