فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رونمایی از تندیس سردار شهید #قاسم_سلیمانی در شهر مارونالراس - مرز لبنان و فلسطین
در قاب شفق شکفت سیمای شهید
برخاست سرود سرخ از نای شهید
در ظلمت شب چو سیل جاری شد
تا شهر سپیده رفت با پای شهید
#الهی_به_امید_تو
مناجات عارفان
" آقا!
دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ...
مولای من!
سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من #وعده_شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق، مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ...
دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: "یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً ... ای کاش من خاک بودم ...
خدایا!
به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ...
خدایا!
من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آوردهام، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی.
خدایا!
تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت.
اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم ...!
پس خدا! برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست..."
#شهید_محمودرضا_استادنظری
ولادت: 11 اردیبهشت 1348 تهران
شهادت: 24 بهمن 1364 عملیات والفجر 8 فاو
مزار: بهشت زهرا(س) قطعه 27 ردیف 3 شماره 11
#لالههای_آسمونی
‼️یوسف اهل انفاق وعاشق رسیدگی به محرومین ویارمستضعفین بود ،بعد از انقلاب شروع کردیم به تقسیم اراضی . اربابان و مالکینی که از ایران فرار کرده بودند ، بین مردم فقیر و محتاج و بی سرپرست . در این تقسیم بندی میان افراد که در مسجد محل برگزار می گردید و یا در منزل شهید یوسف برگزار می گردید ، تا آخرین قسمت را تقسیم کردیم . در این میان یوسف با این که خیلی محتاج هم بودند ولی یک قطعه زمین هم برای خودش نگرفت .
‼️فرقی نمیکرد کجا باشد و چه کاری باشد . عملگی هم بود انجام میداد . هر تابستان بعد ازایام مدرسه کارش همین بود. فقط میخواست استقلال داشته باشد. کار کردن را کسر شأنش نمیدانست . میگفت : « حضرت علی (علیه السلام) میرفت کار میکرد ، بیل میزد . اصلاً راحت خور و تنبل نبود . »
‼️قبل از انقلاب شبی در عالم خواب میبیند که در رودخانۀ بابلرود، قرآن هائی در رودخانه جاری است و او در آب قرآن ها را جمع آوری میکند و به خشکی میآورد . از خواب میپرد . خودش همیشه از این خواب به عنوان محرک اصلی زندگی اش یاد میکرد .
‼️هنوز چند وقت از خوابش نمیگذشت که حالت روحی اش عوض شد . خیلی عجیب شده بود . کمتر غذا میخورد ، اغلب تو خودش بود . جویای احوالش شدم .گفت : مادر ! من روزه میگیرم .ومتعجب پرسیدم : روزه میگیری؟
‼️گفت : بله .وقتی که رفت، سراغ چمدانش رفتم. دیدم نان و خرمایی هست که با همان سحر و افطارش را سر می کند .
📎فرماندهٔ تیپ سوم لشگر ۱۷علیابنابیطالب (ع)
#سردارشهید_یوسف_سجودی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۷/۱۱/۲۷ بابل ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۶ شرق دجله ، عملیات بدر
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🔰مگر نه اینکه سرور شهیدان در آخرین گفتههایش گفتند «لا اری الموت الا السعاده» برای ما نیست مرگی مگر سعادت چون خونی که در راه خدا بر زمین میریزد به مقدار قطرات، انسان متعهد تربیت میکند.
🔰فرزندان عزیزم از شهادت پدر خود خوشحال باشید که شما نیز به فرزندان شهیدان ملحق شدید. بدانید که فرزندان امام حسین در راه اسلام چه سختیها تحمل کردند دعا کنید خداوند به طول عمر امام بیفزاید.
🔰پدر و مادر و خواهران و برادرم از خبر شهادت من خوشحال باشید و شکرانه خدا را به جای آورید که شما یکی از خانوادههایی هستید که فرزند کوچک و حقیر خود را در راه اسلام دادید «هر انسانی اگر کمی به هدف فکر کند درمییابد که در راه خدا گذشت از جان و مال و فرزند و غیره چقدر آسان و شیرین است چون هدف به خدا رسیدن و سیر الهی الله است».
🔰پس مژده باد به آن کسانی که در این جهت گام برمیدارند در اینجا لازم میدانم به برادران مسئول تذکری بدهم و آن این است که بدانید این مسئولیتها همه امانت است و جمهوری اسلامی ما را امین دانسته و به ما مسئولیت واگذار کرده پس انشاءالله کوشا باشیم که بتوانیم امین در امانت باشیم...
📎معاون لشگر ۲۷ محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_احمد_اسکندری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۶ خمین ، مرکزی
شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۷ فکه ، عملیات والفجر ۱
#یاد_یاران
🔺خدا گواه است شهید ناهیدی از مفاخر اسلام است. این بچه حزب اللهی بسیجی از کردستان شروع کرد. از روی اخلاص و تقوا، یک دست لباس بسیجی پوشیده بود و این سه سال حضور در جبهه را با همین یک دست لباس بود.
🔺یک جفت پوتین هم داشت که کف آن سائیده بود. یک ریال هم حقوق نمی گرفت. کار را در کردستان از صفر شروع کرد. اول خمپاره و بعد توپ را یاد گرفت و به کارگیری نمود. سپس بر روی انواع موشک ها کار کرد که تا آن موقع هیچکس نمی توانست آن را شلیک کند."
✍به روایت سردارشهیدمحمدابراهیم همت
#سردارشهید_علیرضا_ناهیدی🌷
#سالروز_شهادت
#خاطرات_شهدا
🔹طی سه سالی که در جبهه بود، یک دست لباس بیشتر نگرفت. مرتب آن را میشست، وصله میکرد و میپوشید. به قول دوستانش: «علی را از دور، به لباس رنگ و رو رفتهاش میشناختند.».
🔸در سرمای سخت مریوان، برای اینکه بر نفس امّارهی خویش فائق آید، نه پوتین داشت، نه پالتو. گاهی جوراب هم نمیپوشید. آخرین روزهایی که به خانه آمد، سر زانوی شلوار مندرسی که به پا داشت، پاره شده بود.
🔹شلوار را پس از خشک شدن به مادرش داد و گفت سر زانوی این را وصله کند. مادرش گفت : که برود و یک شلوار نو بخرد یا از پادگان بگیرد. علی گفت: «مادر جان، تو این را وصله کن، انشاءالله من چند تا شلوار میخرم…»
🔸وقتی وصلهی شلوار تمام شد، علی آن را دست گرفت و به مادر نشان داد و گفت: «این شلوار چه عیبی دارد؟» آن را اطو کرد و پوشید و گفت: «یک شلوار هم که از بیت المال کم شود، خودش یک شلوار است.»
🔹نظافت و پاکیزگی لباس برایش بسیار مهم بود، ولی نسبت به دوخت لباس حساس بود که تنگ و مدلدار نباشد. لباس و وسایل زندگی را برای رفع نیاز میدانست، نه تجمّل و تشریفات و مُد.
🔸در طی ۲۹ ماه حضور در جبهه، یک ریال حقوق دریافت نکرد. همواره یک جفت کفش کتانی به پا داشت. روزهای آخر بود که یک جفت پوتین را از بیت المال گرفت.
🔹قرار بود برای جلسهای قبل از عملیّات به قرارگاه برویم، همه فرماندهان آن جا بودند. ناگهان متوجه شدم جوراب علی پاره است. گفتم: «برادر بیا من یک جفت جوراب به شما میدهم. این طوری خیلی ناجور است در جلسه شرکت کنید…»
🔸علی نگاه تندی به من انداخت و گفت: «همین جوراب پاره خوب است. آنها با اطلاعات و آگاهیهای من کار دارند، نه با جورابم. اگر با جورابم جلسه دارند، امر دیگری است».
📎فرماندهٔ تیپ ذوالفقار لشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_علیرضا_ناهیدی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۹/۱۲/۱ تهران
شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۷ فکه ، عملیات والفجرمقدماتی
💠آنهایی که در خانه های مجلل و راحت و بی درد آرامیده اند و فارغ از همه رنج ها هستن نباید به مسؤوليت های کلیدی تکیه کنند.
#امام_خمینی
#انتخاب_اصلح
👥
🗳️به متعهدِ متخصص رأی دهید!
🔻مجرد اینکه این [فرد] آدم خوبی است خیلی، اول وقت نمازش را می خواند و نماز شب می خواند این برای مجلس #کفایت_نمیکند.
🔹مجلس اشخاص #سیاسی لازم دارد،
🔹اشخاص #اقتصاددان لازم دارد،
🔹اشخاص #سیاستمدار لازم دارد،
🔹اشخاص مطلع بر اوضاع جهان لازم دارد.
🔹باید تعهد به #اسلام باشد و موافقت با #جمهوری_اسلامی باشد.
امام خمینی؛ ١٣ دی ١٣۶٢
#امام_خمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺🎥 این سخنان امام خمینی تقدیم به اون کسایی که متصدی بستن لیست های انتخاباتی شدن!
✓ این دعواها برای خدا نیست!
🆘
🌸مکتب مادر
🔹اول مدرسهای که بچه دارد، دامن #مادر است. چون بچهها آن علاقهای که به مادر دارند به هیچ کس ندارند، حرف، خُلق و عمل مادر، در بچهها اثر دارد.
📅 امام خمینی(ره) | ۲۴اردیبهشت۱۳۵۸
✅
🚨 #مرفهان_بیدرد نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند
🔹آنهایی که در خانههای مجلل، راحت و بیدرد آرمیدهاند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنههای محروم، تنها ناظر حوادث بودهاند، نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند، که اگر به آن جا راه پیدا کنند چه بسا #انقلاب را یکشبه بفروشند.
📅امام خمینی (ره) | ۶ مرداد ۱۳۶۶
🗳 #انتخابات_مجلس
✅
آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند:
“این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند.
رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!
" در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
#مشق_عشق
ترکش خمپاره درست از پهلوی چپ وارد و به قلب او اصابت کرد.کمکش کردم تا بلند شود به سختی روی پای خود ایستاد به اطراف نگاه کرد و رو به سمت کربلا قرار گرفت دستش را با ادب به سینه نهاد و گفت : السلام علیک یا اباعبدالله ... یکباره گردنش کج شد به زمین افتاد ...
احمد علی موقع خاکسپاری با اینکه 6 روز از شهادتش می گذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت..."
📎شاگردخاص آیتالله حقشناس
#عارفشهید_احمدعلی_نیّری🌷
#سالروز_شهادت
#لالههای_آسمونی
💠«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من...
💠لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
💠نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم.
💠بعد جایی رو نشان داد گفت : اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم.
💠من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
💠بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
💠همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
💠احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
#شهید_احمدعلی_نیّری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۵/۴/۲۹ دماوند
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ فکه ، عملیات والفجر۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد
🔹امام خمینی(ره): من را نمیشود بازی داد! دعوای خود من و شما و همه کسانی که دعوا میکنند همه برای خودشان است.
📥دریافت سایر کیفیت ها👇🏻
http://emam.com/posts/view/21450