eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.2هزار عکس
12هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
✅روحانیت متعهد 🔹امام خمینی(ره): روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. ۳ اسفند ۱۳۶۷
✏️به همرزمانش گفته بود: 🎙«من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم»✌️ 💬به اطرافیان گفته بود برای شهادتش دعا کنند🌹و به همه سفارش می کرد تا در قنوت🤲 نمازشان، دعای فرج بخوانند😎و شهادت📿او را از خدا بخواهند. 🎤میگفت ''گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد''🎨🥇 ╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
💌وصیت‌نامه شهید رادمهر: 🌸"اگر میخواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخرالزمان در امان باشید... اطاعت از ولایت فقیه را بر خود واجب بدانید" ╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
شب خاطرات به جانم افتاده بود..یاد خاطرات تلخ و شیرین گذشته رهایم نمی کرد.. . هر خواستگاری می آمد،می پرسیدم رهبری را قبول دارید؟! یکی از مهمترین سوالاتم بود..روزی که قرار شد با محمد حرف بزنیم،می خواستم بپرسم که او پیش دستی کرد.با کلی شوق و ذوق گفتم بعلههههه..! لبخندی زد و با صدای پخته و بم مردانه اش گفت《بله رو دادید دیگه؟!》تا چند دقیقه هر دو می خندیدیم و من مات مانده بودم از اینکه چه بله بلند بالایی گفته بودم! . عشقم آقا بود.. مگر میشد با کسی زیر یک سقف رفت که قبولش نداشته باشد! . مراسم ازدواجمان در کهف شهدا برگزار شد،آخ که چقدر لذت بخش بود کنار شهدا بله بگویی به دلبرت.. . بعد ازدواجمان مدام سر به سرم می گذاشت و می گفت《تو هول کردی و جواب بله را زودتر گفتی!》سر این موضوع کل کل مان شروع میشد! . آه..!دلم برایش تنگ شده..کاش الان کنارم بود و سر به سرم می گذاشت بابت همان بعله!من اما اینبار فقط می خندیدم..متکا را به سویش پرتاب نمی کردم که او هم جا خالی بدهد! اصلا هر چه او بگوید،هرچه او بخواهد؛فقط باشد جانم به جانش بند بود..زندگی ام بود.. . صدای اذان به گوش می رسید و من همچنان بیدار بودم.نماز را خواندم،با معبود که حرف زدم کمی آرامتر شدم.اما باز دلتنگی ام سرجایش بود. . نه! دیگر تاب ندارم باید به دیدار معشوق بروم.عزم رفتن کردم،سر راه برایش گل نرگس خریدم.عاشق گل نرگس بود و من عاشق سلیقه اش.. هر قدمی که نزدیکتر می شدم،تپش قلبم بیشتر میشد..انگار نه انگار 3سال از ازدواجمان می گذشت!مثل روز اول استرس به جانم افتاده بود. . بالاخره انتظار به پایان رسید.. از دور دیدمش..منتظرم بود و کمی اخم در چهره اش پنهان.. !من فقط یک دقیقه دیر کرده بودم و محمدم حساس به قرار! . با لبخند گفتم: سلام محمدم.. سلام زندگی فاطمه.. . خندید!دیوانه خنده های مردانه اش بودم..چشمم که به چشمش افتاد؛اشکهایم سرازیر شد.. بین ابروانش گره افتاد..یاد جمله اش افتادم!《اشکت دم مشکت است،قوی باش دختر جان!》خندیدم تا دلبرم ناراحت نشود..کلی حرف برای گفتن بود و نمی توانستم به این راحتی ها از او جدا شوم.درد و دل هایم تمامی نداشت؛اما به اجبار عزم رفتن کردم.. با چشمان بارانی گفتم《محمدم!سلام مرا به بانوی صبر برسان!》 . قدم زنان راه را پیش گرفتم.صدایی در قطعه ای از بهشت پیچید: منم باید برم؛آره برم سرم بره... . . 💔😔
به یاد امام و شهدا پاسدار با صلابت سپاه اسلام ذاکر آستان ولایت مداح دلسوخته دریای ادب و اخلاق "شهید رضا قنبری" . متولد = قم . -عضو تبلیغات لشگر ده حضرت سیدالشهدا {علیه السلام} . . شهادت = ۱۳۶۴/۸/۱۶ مصادف با ایام ۲۸ صفر . . بخشی از وصیتنامه شهید : . « از مردان خدا، دسته ای هستند که تمام دارایی حتی جان خویش را در طبق اخلاص گذاشته و ارزانی راه خدا می کنند تا خود، ظرف نور و حیات شده و جمع و جامعه ای را از ظلمت، فساد و ستم ها به سمت نور حق راهنما شوند، و بدین طریق صداقت خویش را به اثبات رسانده و عهد خویش را وفا کرده باشند . برادر من هادی به عهد خویش وفا کرد او ظرف نور و‌ حیات شد و جامعه را از ظلمت و فساد به سمت نور حق راهنمایی کرد . او فهمانید که مطمئن ترین راه برای رسیدن به معشوقش، الله تنها شهادت است و خود نیز این راه، عاشقانه را پیمود . هیچگاه از خط سرخی که برادر شهیدم در پیش روی من گذاشت یک آن، باز نخواهم ایستاد، و می روم تا با خون خود خون برادرم و تمامی شهدا را زنده نگه دارم می دانید کسانی که در راه خدا کشته شده اند نمرده اند بلکه زنده اند و نزد خدا روزی می خورند . انگیزه من از هجرت سه چیز است که هادی در وصیتنامه اش ذکر کرده بود : . - اول، عشق به خدا - دوم، عشق به اسلام - سوم، عشق به شهادت في سبیل الله و من الله توفیق » . . مزار شهید = گلزار شهدای بهشت زهرا {س} قطعه ۲۶ / ردیف ۳۵ / شماره ۳۳ . . یک یادآوری مهم : (برای کسانی که به فکر آخرتشان هم هستند) . این شهید عزیز معروف به شهید خندان است به دلیل لبخندی که در صورتش بعد از شهادت پدیدار شد و خاطره ای معروف در رابطه با لحظه شهادتش پخش شده است که کاملا جعلی و ساختگی و دروغ است و خانواده او هم در مصاحبه ای رسما این خاطره مجعول را تکذیب کردند . این عزیز در عملیات شهید نشد بلکه در ماموریتی در جنوب کشور و خارج از عملیات و در آستانه ایام بیست و هشت صفر به مقام والای شهادت رسید . مراقب باشیم به اسم این شهید و یا شهید پلارک و .... دروغ های مرسوم و پخش شده را باز نشر و انتشار ندهیم که وبال گردنمان می شود و در پیشگاه الهی فراموش نمی گردد ثبت می شود و باید جوابگو باشیم والسلام علی من اتبع الهدی یا علی . . هدیه به روح مطهر و ملکوتی برادران شهید، رضا و هادی قنبری و شادی روح پدر و مادرشان، صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْدائَهُم أجْمَعِین . . .
جمع باصفای شهدا ستارگان آسمان شهادت امامزادگان عشق . از راست : . "شهید فضایل کریمی" شهادت = اسفند ۱۳۶۲ -عملیات خیبر . "شهید مجید مکی" شهادت = آذر ۱۳۶۲ -عملیات والفجر چهار . "شهید محمود بیاتی" شهادت = آبان ۱۳۶۲ -عملیات والفجر چهار . "شهید ناصر اوجاقلو" شهادت = بهمن ۱۳۶۴ -عملیات والفجر هشت . "شهید ابوالفضل نوری" شهادت = فروردین ۱۳۶۲ -عملیات والفجر یک . . هنوز مادری خطا نکرده و نزاییده تا حرام لقمه ای بخواهد با این همه خون شهید در چهار گوشه ایران پا را از گلیمش دراز کند این را داشته باشید شیخ انگلیسی هم رئیس جمهور شد ولی جمهوری اسلامی نفوذش را در منطقه چند برابر کرد در دولت بعدی بینید چکار می کنیم {وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِين} . . به یاد همه شهدا، صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْدائَهُم أجْمَعِین . . .
. : . نام و نام خانوادگی : بهنام محمدی تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ . . بهنام در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به‌ دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. شهریور ۱۳۵۹ شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط ۱۳ سال سن داشت، تصمیم گرفت بماند. او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونه ای که اینگونه سفارش کرده بود: از بچه‌ها می‌خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند. نحوه شهادت : با تشدید جنگ و تنگ ترشدن حلقه محاصره خرمشهر , خمپاره ها امان شهر را بریده بودند. درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود. ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۱۳۵۹/۰۷/۲۸ پر کشید.
. : . بسم الله الرحمن الرحیم . من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم , هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.