یک نفر بسیجی باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشید
تا بقیه گروهان از روی او رد شوند
یک بسیجی جوان فورا داوطلبانه با شکم روی سیم خاردار خوابید ،
همه رد شدند ، جز یک پیرمرد ،
گفتند : « بیا » !!!
پیرمرد گفت : « نه !!! شما بروید !!! من باید وایسم ، بدن پسرم رو ببرم برای مادرش !!! مادرش منتظره » !!!
چسبیدن به سیم خاردار کجا..... !!! ؟؟؟
و چسبیدن به میز ریاست کجا..... !!! ؟؟؟