eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✊ شهدا زنده‌اند الله اکبر [ ۱۱ ] 🇮🇷 📌 به آرزویش رسید؛ ❁ شهید محمدرضا عاشور پس از مجروحیت در به بیمارستانی در اصفهان منتقل شد. ❁ در آنجا به خانواده‌اش که به دیدار او آمده بودند، گفت: «آرزو داشتم که پس از عملیات والفجر هشت به پابوس امام رضا علیه‌السلام بروم، اما افسوس که دیگر نمیتوانم.» ❁ لحظاتی بعد محمدرضا همپای فرشتگان شد و به خیل شهیدان پیوست. برادرش پیکر شهید را در تابوت نهاده، بر روی پارچه سفید آن نوشت: «محمدرضا عاشور، اعزامی از گرمسار» و خود برای مهیا کردن مقدمات تشییع، راهی گرمسار شد. ❁ پیکر محمدرضا به تهران رسید و در آنجا به طور اتفاقی، پارچه روی تابوتش با پارچه شهیدی از عوض شد. ❁ او به مشهد رفت، در آنجا غسل داده شد و در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام طواف کرد و متبرک شد. ❁ پس از اینکه خانواده هر دو شهید متوجه جا به جایی آنان شدند، بلافاصله برای انتقال پیکرها به شهرهایشان اقدام کردند و این در حالی بود که شهید «عاشور» به آرزویش رسیده و به زیارت امام رضا علیه‌السلام نایل شده بود. 📚 منبع: کتاب «ما زِنده‌ایم» ص ۳۳۳. | راوی: یکی از دوستان شهید. 🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد: .
🍂 کوچک ولی شجاع ..! با این قد کوتاهش دلی نترس و شجاع داشت با تلاش (دستکاری در شناسنامه) توانسته بود خود را به جبهه برساند و جز نیروهای گردان موسی‌ابن‌جعفر(ع) شود. مسئولین گردان بخاطر سن کمِ مجتبی قصد داشتند او را به پشت جبهه برگردانند ولی با گریه از آنان می‌خواست که این کار را نکنند . با فرمانده گردان صحبت کردم و از آنان خواستم به جثه کوچکش نگاه نکنند دلی نترس و شجاع دارد. مسئولین نیز پذیرفتند و اجازه دادند در منطقه بماند حتی در عملیات موسوم به پاتک مهران به خاطر شجاعتش به عنوان «پیک» از او استفاده کردند. شجاعت و نترسی‌ اش طوری بود که در منطقه‌ی عملیاتی کربلای پنج، آنقدر با آرپی‌جی۷ شلیک کرده بود از گوش‌ هایش خون می‌ آمد ولی او به کارش ادامه می‌داد و شلیک را قطع نمی‌کرد! راوی: برادر شهید       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 در موضوع دفاع مقدس مطالب، خاطرات و روایت‌های مختلفی گاها نقل می‌شود که از سندیت و عقلانیت برخوردار نیست. این نوع روایت‌ها گاهی کم اهمیت و گاهی بسیار مهم هستند و می‌توانند با ازدیاد آنها، زمینه بی اعتباری و لطمه زدن به واقعیت‌های آن را دامن زند. این عکس و اینکه آن پنج نفر، آخرین کسانی هستند که از خرمشهر خارج شدند، کاملا بی اعتبار است و قابل نقد. شرایط جنگی سقوط قسمت شمالی خرمشهر در آخرین لحظات، بصورت جنگ و گریز بوده و اینکه چند نفر راست راست از پل عبور کنند توسط هیچ مدافع خرمشهری که تا آخرین لحظه حضور داشتند مورد تایید نیست، بلکه باقیمانده نیروها یا از طریق سازه زیر پل و با استفاده از لوله‌های زیرساخت آن به کوت شیخ عزیمت کرده‌اند و یا توسط گاری‌های چوبی کسبه ریخته شده در رودخانه و دیگر وسایل روی آب خود را نجات داده اند. و اینکه عکاس این عکس، خود، قبل از پل حضور داشته که به چشم کسی نیامده است.       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 جراحی یکى دو تا نبودند. بدجایى هم بودند؛ ترکش‌ها را می‌گویم. توى سرش جا خوش کرده بودند. هواى منطقه گرم بود و ترکش‌ها اذیتش می‌کردند. آخرین بار که آمد خیلى اصرار کردم: «شما به منطقه نرو اذیت می‌شوی، بیا همینجا جراحى کن تا ترکش‌ها را دربیاورند.» با شوخی جواب داد: «خود صدام یک باره‌عمل می‌کند، احتیاج به جراحى نیست.» بار آخر ترکش بزرگى به سرش اصابت کرد و آسمانی شد🕊 همسر شهید حسن انفرادی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 ماموریت جنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ خیلی اصرار داشت که حتما به پالایشگاه آبادان سر بزند. می‌گفت: « مگر من چه فرقی با مهندسین و کارمندان آنجا دارم که هر لحظه زیر آتش و در معرض بزرگترین خطرها کار می‌کنند؟» سه بار برای این سفر اقدام کرد اما موفق نشد که برود. هر بار تا اهواز می‌رفت و از آنجا او و همراهانش را باز می‌گرداند و می‌گفتند باید حکم ماموریت جنگی داشته باشید. چهارمین بار که برای بازدید از پالایشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگی را داشتند، از جاده دیگری عبور می‌کنند که به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آنها از این موضوع بی خبر بودند. شهید تندگویان توسط نیروهای عراقی دستگیر می‌شوند. بعدها مهندس بوشهری تعریف می‌کرد وقتی ما را گرفتند شهید تندگویان سریع کارت شناسایی خود را در خاک پنهان کرد و به ما نیز اشاره کرد، کارتهای خود را پنهان کنید. می گفتند، وقتی شهید چمران از این ماجرا مطلع شد، دستور داد گروهی از رزمنده‌ها به آن منطقه بروند تا اگر هنوز شهید تندگویان و همراهانشان از مرز خارج نشده‌اند آنها را آزاد کنند که متاسفانه اینچنین نشد. شهید تندگویان را به بصره و سپس به بغداد منتقل کرده بودند. به نقل از سرکار خانم بتول برهان اشكوری همسر شهيد تندگویان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 راز سلامتی سردار شهید محمد ابراهیم همت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ بارها به من می‌گفتند: «این چه فرمانده لشکری است که هیچ وقت زخمی نمی‌شود؟» برای خودم هم سؤال شده بود، هر وقت از او می‌پرسیدم: «تو چرا هیچ وقت زخمی نمی‌شوی؟» می خندید، حرف تو حرف می‌آورد و چیزی نمی‌گفت. شب تولد مصطفی رازش را به من گفت: «کنار خانه خدا، از او چند چیز خواستم: اول: تو را، بعد: دو پسر از تو تا خونم باقی بماند، بعد هم اینکه اگر قرار است بروم، زخمی یا اسیر نشوم. به نقل از سرآار خانم ژیلا بدیهيان همسر شهيد محمد ابراهيم همت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 رزمنده‌ای که ۲۴ ساعت در سرمای استخوان سوز و سنگری از برف ماند..!! این عکس مربوط به عملیات والفجر ۷ منطقه‌ حاج عمران در سال ۱۳۶۳ است. در این محل با وجود برف بیش از دو متری، رزمندگان عملیات پیروزمندانه‌ای انجام دادند. وقتی در کوهای پُر از برف راه می‌رفتم، چشمم به سنگری از برف افتاد که رزمنده‌ای در آن آتش روشن کرده بود. به او گفتم: «چطوری این همه سرما را تحمل می‌کنید؟» سرباز رزمنده گفت: «وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم، کشته شویم یا زنده بمانیم باید به وظیفه‌مان عمل کنیم». این رزمنده در ادامه به شدت سرمای منطقه اشاره کرد و گفت: «۲۴ساعت در اینجا ماندن مثل یک سال زمستانِ تهران است» ▫️راوی و عکاس: اباصلت بیات        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄