✅این عکس را باید همه مسئولین بالای سرشان نصب کنند
🌷سر قبری و سنگ قبر برایم نسازید
و قبر ساده و گلی با یک حلبی کوچک
نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد
که هنوز در حلبی آباد ها و روستاهای
دور افتاده مان، مادران، خواهران،
برادران و پدران حسرت غذای روزانه می کشند
🌷🕊 #شهیدفتحعلی_زاده
🍃🕊🌷🍃🕊🌷
‼️ #نگاه_به_نامحرم
🍃چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد...
نگاهش هم به زمین دوخته بود..
🌺خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو آنقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک و متعصبی و اثر حرفات کم شه..
👈گفت: من نگاه نمی کنم تا خدا مرا نگاه کند!
🌷 #شهید_سید_عبدالحمید_دیالمه🕊
🌺🕊☘🌺🕊☘
دلهای سرخ شده در کوره جنگ
براحتی به هم جوش میخوردند
و به سختی از هم جدا می شدند
#وداع_یاران
#دفاع_مقدس
💠
غواص به فرمانده اش گفت:
اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم، من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي، ميتوني برگردي.
غواص جواب داد: نه، پاي حرف امام ايستادم .
فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه.
آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.
والفجر8، اروند رود وحشي، فرمانده تا داد زد يا زهرا، غواص قصه ي ما اولين نفري بود که توی آب پريد، و اولين نفري بود که به شهادت رسيد!
یاد هزاران لاله در خون خفته، گرامی باد
همانهایی که از همه چیزشان گذشتند.
بی شک آرامش امروزمان را مدیون آنهائیم.
ولی آیا ما و بخصوص مسؤلین نظام پای حرف امام و رهبری فرزانه انقلاب ایستاده ایم ؟!
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهدای_مظلوم_غواص
#التماس_شفاعت
من و مادر، همہ شب چشم بہ راهِ تو پـدر
تا سحــر دیـده بدوزیـم غریبــانہ بــہ دَر
در ڪدامین سحر ای رفتہ تو پس مےآیی؟
#پـدر_در_راه_خدا ...
#پسر_در_راه_پـدر ...
#شبخوش
مخالفت خانواده ام وقتی علنی شد که از تصمیمم برای ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی باخبر شدند! روی همین حساب هم بود که مهریه را نسبتا زیاد گرفتند تا شاید این ازدواج سرنگیرد.
ولی من که خیر دنیا و آخرت را هدف گرفته بودم، بدون هیچ مخالفتی مهریه تعیین شده را که ۱۲۴ سکه بود، با حسین در میان گذاشتم، او هم که از عقیده ام مطلع بود، گفت مانعی ندارد.
اما خدا می داند که مهریه من ، ارزش جانبازی او بود و بس؛ که این بالاترین ارزش ها و مهریه هاست...
به قلم همسر شهید
#جانباز_شهیدحسین_دخانچی
نگین شکسته صفحه ۳۷ و ۳۸