eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.2هزار عکس
12هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۲ 🔸اتفاقی جالب در لحظه‌ی شهادتِ شهید تورجی‌زاده از زبان خودش |شهیدتورجی‌زاده مداح بود و عاشقِ حضرتِ زهرا«س». آیت الله میردامادی نقل می‌کرد: بعد از شهادتِ محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمدرضا ! این همه از حضرت‌زهرا«س» گفتی و خوندی، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی ‌زاده بلافاصله گفت: همین‌که در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی «عج» جان دادم؛ برام کافیه... 👤خاطره‌ای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📚منبع: کتاب یا زهرا سلام‌الله‌علیها ، صفحه ۱۸۸ 🔰
📚 یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محله های پایین شهر تهران چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود، خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه سلام الله علیها زیر و رویش کرد بلند شد اومد جبهه، یه روز به فرمانده مون گفت:من از بچگی حرم علیه السلام نرفتم، می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک ۴۸ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ... ... اجازه گرفت و  رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه ، توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ، گریه می کرد و می گفت:یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقا جان چشم به راهم نذار... توی وصیتنامه ساعت شهادت ، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود. شهید که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده، دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود...    🥀🕊 🕊
بخش اول یک خواهش برادرانه، من به که عکس هایشان را در شبکه های اجتماعی میگذارند این است که این کار شما باعث می شود امام زمان خون گریه کند! بعد از اینکه وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید زیرا ما میرویم تا از شرف و ابروی شما دفاع کنیم مانند " سلام‌ الله علیها" باشید- شهدا را باذکرصلوات یادکنیم
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃قصه از آنجایی شروع شد که مادری به آغوش اسلام پناه آورد و خود پناهِ این شد؛ انقلابی که نیاز به سرباز داشت و مادر تازه شده ی قصه ی ما، بهترینش را پیشکش کرد. 🍃امروز، باید از جسارت مادر بگویم تا مبادا فراموش کنیم محمود نام ها در چه دامنی پرورش یافته اند؛ مبادا از یاد ببریم دل بریدن مادرانی را که فرزندان را فدایی من و شما کرده اند... 🍃حرف های محمود را که میشنوی، دم به دم از پسرش می گوید. دلم قرص میشود همانجایی که به نقل از محمود با قاطعیت میگوید: "ما از هم میتوانیم بهتر باشیم. ایمان ده درجه دارد و میتوانیم به عالی ترین درجات آن برسیم. به برسیم." 🍃با ادامه ی حرف های مادر، دیگر جای بهت و تعجبی برایم نمیماند! برایمان تعریف میکرد از ختم ای که گرفته بود؛ به این نیت که اگر قرار است جوانش شهید شود قسمتش روز باشد و اشک های مادر هم نذر بی مادریِ حسین(ع)... 🍃روز عاشورا که شده بود، مادر دست به دعا برداشته بود و برای قابل نشدن خودش گلایه میکرد... از آن سو محمود، برای اقامه نماز ظهر عاشورا به تبعیت از قامت بست؛ و فراغِ بالِ او بود که ترس را از دیگر همرزمان گرفت. بعد نماز، همه خیال برخاستن داشتند اما محمود تسبیحات را زمزمه میکرد و می گفت: "امروز باید کار را یکسره کنیم..." سرانجام دعاهای مادر محمود، جسم بی جان و شهید او بود که روز عاشورا از سومار پر گرفت... ✍️نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان 🕊محل شهادت : سومار
⭕️توهین عجیب اسنپ به (س) در شب ✍ مسئولین اسنپ باید توضیح کامل بابت این هتاکی بدهد!
۹۵ 🔸عملیاتِ جرّاحی با رمز یا زهرا سلام‌ الله‌ علیها |چشمش آسیب دیده بود. دکترها گفتند: محمد بینایی‌اش رو از دست داده ، دیگه نمیشه کاری‌کرد و جراحی هم بی‌فایده است. اما محمد اصرار می‌کرد که شما عمل کنید وکاری به نتیجه‌اش نداشته باشید ، محمد این رو هم به دکترها گفت که فقط با ذکر یا زهرا(س) عمل رو شروع کنند. بعد از عمل دکترها از نتیجه‌ی جراحی حیرت زده شدند. عملِ جراحی موفقیت‌آمیز بود با رمز یا زهرا(س) 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد اسلامی‌نسب 📚منبع:کتاب رواق‌خونی‌سنگر، صفحه ۶۶ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ___________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
۹۹ 🔸بابایِ فاطمه گمنام شد... |همه‌ی زندگی‌اش با حضـرت زهرا(س) پیوند خورده بود. وقتی ازدواج کرد، مهریه‌ی همسرش شد مهریه ی حضرت زهرا(س)... حمزه‌علی دو تا آرزو توی زندگی داشت: اول اینکه خدا بهش یک دختر بده ، تا اسمش رو بذاره فاطمه. دوم اینکه وقتی شهید شد، گمنام بمونه مثلِ حضرت زهرا(س)... هر دو تا آرزوهاش مستجاب شد و بابایِ فاطمه گمنام موند... 👤خاطره‌ای از زندگی شهید حمزه‌علی احسانی 📚منبع: کتاب خط عاشقی۲ ، صفحه ۱۵ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی _________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مدافع‌حرمی که مثل حضرت زهرا(س) شهید شد و لحظه‌ی جان دادن، امام رضا (ع) رو بر بالینِ خود دید... روایتی کوتاه و زیبا از زندگی و عروجِ شهید فرامرزی 🔸 ۳۰ آذر؛ سالگرد شهادت پاسدار مدافع‌حرم، شهید محسن فرامرزی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
22.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی اصفهانی؛ که حضرت زهرا(س) زیارت او را همانند زیارت امام حسین(ع) در کربلا می‌داند این یکی از عجیب‌ترین روایتگری‌های شهداست؛ که می‌شنوید 🔸 ۲دی‌ماه؛ سالروز شهادت رضا رضائیان گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸دو عنایتِ ویژه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به شهید سید مجتبی نواب صفوی 🌼 |سیدمجتبی رو باردار بودم. یه شب خواب دیدم نوری تمام فضای خونه رو فرا گرفت. بانویی وسط نور ایستاده بود و صداش توی گوشم پیچید که می‌گفت: «من فضه خادم حضرت زهرا (س) هستم. از طرف ایشان هدیه‌ای برای شما آورده‌ام». بهم یه بُرد یمانی و یه خوشه انگور که سه حبّه‌ی درشت و زیبا داشت، داد. (گویا خوشه انگور خود سید مجتبی بود؛ که در زمان شهادت سه فرزند دختر به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه داشت) یک ماه بعد از این خواب سیدمجتبی بدنیا اومد. 🌼 |مادر سیدمجتبی بیماریِ سختی گرفت. به همین خاطر سید رو به دایه‌ای دادند و قرار شد هفته‌ای یکبار بچه رو به دیدن مادرش بیاره... اما دایه سه شب بود که یک خواب عجیب می‌دید. خودش میگه: خواب دیدم صدای گریه‌ی سیدمجتبی میاد. تا وارد اتاق شدم که آرومش کنم، دیدم خانمی سیدمجتبی رو بغل کرده و دو خانم دیگه هم همراهش هستند. گفتم: خانم! بچه رو به من بدین تا آرومش کنم؛ من دایه‌اش هستم... یهو یکی از خانم‌ها با نارحتی نگاهم کرد و گفت: تو نباید بچه‌ی ما رو نگه داری! زود ایشون رو به مادرش برگردون... بعد از این خواب که سه شب تکرار شد؛ سیدمجتبی رو پیش مادرش بردم و گفتم: ظاهراً اجدادش راضی نیستند که پیشِ من بمونه... از همون اول اهل‌بیت (ع) هوایش رو داشتند. 📚 منبع: کتاب سیدمجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی؛ صفحه ۷و۸ 🔸۲۷‌دی‌ماه؛ سالروز شهادت سید مجتبی نواب صفوی گرامی‌باد
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آخ‌...آخ...آخ... این فیلم رو ببین... وقتی یداللهِ لشکر به‌هم ریخت... 🔸یکم‌بهمن؛ سالروز عروجِ سردار شهید یدالله کلهر گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸 چرا به شهید سامانلو فاتحِ نُبل و الزهرا می‌گویند؟! | بعد از شهادت پسرم؛ وقتی از طرفِ سپاه به دیدن ما اومدند، عکسی رو از سعید کنار عکس شهید جهان آرا چاپ کرده، و پسرم رو فاتحِ نبل و الزهرا نامیده بودند. من ناراحت شدم و پرسیدم: مگه فقط پسر من بوده؟ گفتند: ما با اعتقاد این‌کار رو کردیم؛ شهید جهان‌آرا هم تنها نبود، اما ایمان عجیبی داشت که فاتح شد. بعد تعریف کردند و گفتند: "شهر نبل و الزهرا(س) توی محاصره بود. اما نیرو برای عملیات کم داشتیم. از طرفی این شهر شیعه‌نشین چهار سال تحت بدترین محاصره، ۵۰۰۰ شهید داده بودند، و نمیشد بیش از این عملیات رو به تاخیر انداخت. همون موقع سعید اجازه خواست نظرش رو بده. همانطور که سرش رو انداخته بود پایین، گفت: من ۱۴۰ تا نیرو نمی‌خوام، اگه بشه ۱۰ تا نیرو هم بهم برسونید میرم واسه عملیات... گفتیم: سعید! اینها مثلِ مور و ملخ می‌ریزند؛ بررسی کردی؟! برنامه ی اطلاعاتی رو مرور کردی؟! سعید جواب داد: بله! همه رو بررسی و مطالعه کردم... بحث شروع شد و گفتند این کار عاقلانه و شدنی نیست. سعید گفت: شهر به نام خانم فاطمه زهرا (س) است، رمز عملیات به نام خانم فاطمه زهرا (س) است، (و اشاره می کند به اتیکت روی سینه‌اش) این اتیکت روی سینه هم به نام خانم فاطمه زهرا (س) است. شهر رو خانم آزاد می‌کنه... همینطور هم شد و سعید با کمترین نیرو فاتح نبل و الزهرا شد." 📚 منبع: کتاب " فقط بخاطر خدا" صفحه ۱۶ ‌‌‌‌__________________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: