#کلام_شهید "پدر و مادرم وقتی من شهيد شدم دستانم را باز كنيد تا مال پرستان و دنيا پرستان بدانند به آن دنيا چيزی نبرده ام. من در طول زندگيم كاری برای اسلام نكرده ام شايد خواست خداست كه با ريخته شدن خونم موجب آمرزش گناهانم و پيشرفت اسلام شوم. از پدر و مادر و برادرانم می خواهم كه بعد از شهادت من صبر و تقوی را پيشه خود كنند و محور كارهايشان را خدا قرار دهند. برادران! تنها قرآن و خط امام خمينی است كه می تواند ما را از انحرافات فكری رهائی داده و به سوی الله رهنمون گردد. بايد هر چه بيشتر به سوی قرآن روی آورد وآن را همانگونه كه هست دريافت و به آن عمل كرد و با تمام قوا برای خدا و انقلاب اسلامی كار كرد و در اين راه هيچ سستی به خود راه نداد..." #شهید_خلیل_فاتح #فرمانده_گردان_شهیدمدنی #لشگر_۳۱_عاشورا تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۰۱/۰۱ محل ولادت: تبریز تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۲/۲۱ محل شهادت: اردوگاه موصل (بر اثر شکنجه) رجعت پیکر مطهر: مرداد سال ۱۳۸۱ #ایام_شھـــــادت #روحش_شاد_و_یادش_گرامی_باد

پوتین هایش بسوی آسمان جفت شده همان جا مانده بود خالی ... پرواز بال شهادت می خواهد نه پوتین نظامی ... #دلنوشته_شهدا 🌸🕊🌸🕊🌸🕊

میرسد از راه باید چشم را دریا کنم در دلم باید برایش خیمه ای برپا کنم سخت دلتنگم بگو ماه دل آرایم کجاست؟ باید آخر یوسف گمگشته را پیداکنم السَّلامُ علیک یابقیَّةَ الله یااباصالحَ المهدی ِ

یادتونہ وقتی برگشتند چه غوغایے به پا کردند تو دلـــامون؟!...نکنہ یه وقت فراموششون کنیم.. یادشون کنیم با شاخه گلی از جنسِ نور شاخه گلی به زیبایے یک صلوات ِ

خب چطور میشه روی یک فیل ایستاد؟😊 #شهید_سیدمحمد_حسینی از شهرچالوس این کارو انجام داده البته توصیه نمی کنیم این کارو انجام بدید😅

⭕️ برادران ایرانی هشتگی راه انداختن برای اعلام اتحاد و همدلی ملت ایران و افغانستان از آنها کمال تشکر را داریم که اجازه نمی‌دهند پیوند برادری مان که پیوندی به قدمت تاریخ مشترکمان است به وسیله عناصر استعمار و استبداد و استکبار و استحمار حتی به اندازه ذره‌ای لکه دار شود #برادریم 👤 مـرتَـضـی 🇦🇫 🌹🍃🌹🍃 👉 🇮🇷

چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم حاج آقا خونه نبود از بچه ها هم که خبری نداشتم یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی، با لباس خاکی و عرق کرده، اومد تو... تا دید رخت خواب پهن هست و خوابیده‌ام، یک راست رفت توی آشپزخونه؛ صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می اومد برام آش بار گذاشت ظرف های مونده رو شست، سینی غذا رو آورد، گذاشت کنارم گفتم: «مادر چرا بی خبر؟» گفت: «به دلم افتاد که باید بیام » #شهید_مهدی_زین‌الدین منبع: کتاب زین‌الدین؛ انتشارات روایت فتح

صبح که می شود باز کبوتر دلمان پر می ڪشد به بام یاد تو شهید به یادمان باش گرداب دنیا  دارد غرقمان می کند صحبتون معطربه عطرشهدا

گاهی یک تلنگر میتواند همین باشد ... که شهیدی بگوید : ما از حلالش گذشتیتم شما از حرامش نمیتوانید بگذرید ؟ #دنیا_برای_دنیا_دارها...