eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. روی مین رفتن، بهانه بود! جنگِ ما جنگِ پا، روی «من» گذاشتن ها بود.
۲۹ آذر ۱۳۹۸
شــب هایی که ماه را در آسمان می بینم فکر می کنم تویی ، که پنهانکی نگاهم می کنی...!! می بینی ماه من! شــب های بی تــو بودن چگونه می گذرد.....؟! #
۲۹ آذر ۱۳۹۸
در لحظهٔ شهادتش به رفیقاش میگه منو بلند کنید رو دو زانوهام بشینم رفیقاش میگن خون زیادے ازت رفته نمیشه گفت: نه باید بلند شم ، امام حسین(ع) اومده میخوام بهش سلام بدم ، سلامو داد و شهید شد... 🌷
۲۹ آذر ۱۳۹۸
گاهی ،چشمم زیر لب به من می گوید ؛ برو ، وضو بگیر! برای تماشایت...!!!! ﺷﺒﻪ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﻓﺎﻭ ۱۳۶۴ ﻣﺤﻮﺭ ﻟﺸﮑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ع) ،ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ۸ ،ﻏﻮﺍﺹ ﺧﻂ ﺷﮑﻦ🌷
۲۹ آذر ۱۳۹۸
به من در عمقِ نگاهَت که ناکجای جهان است وطن بده... 🌷
۲۹ آذر ۱۳۹۸
به سن و سال به نام و نشان نگاه مكن ؛ شناسنامه‌ی سرباز نقش سربند است
۲۹ آذر ۱۳۹۸
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز 28 آذر سالروز شهادت مدافع حرم «اکبر ملکشاهی» گرامی باد. 🌹اینجامعراج شهداست
۲۹ آذر ۱۳۹۸
🌼 میگفت:شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.صحبت از شهادت بود.یهو حاج عبدالله گفت:من شهید شدم منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن که حالا تو شهید شو ...! شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی.سعی میکنیم لباس نظامی ات را بزاریم تو قبر تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت حاج عبدالله رو شنیدیم.محاصره شده بودن امکان برگشتشون هم نبود. شهید شد و پیکرش هم موند دست تکفیری ها، سر از تنش جدا کردن (به نیزه زدن) و عکس هاشم گذاشته بودن تو اینترنت بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .چون پیکر سر نداره دیگر قابل شناسایی نیست. شهید سردار حاج عبدالله اسکندری
۲۹ آذر ۱۳۹۸
۲۹ آذر ۱۳۹۸
۲۹ آذر ۱۳۹۸
از دختر همسایه برایش خواستگاری کردم و مهر امسال(سال۹۴)جشن عروسی‌اش بود. ۱۰ روز از عروسی‌‌اش گذشته بود که به مأموریت رفت برای دفاع از (س) راهی سوریه شد و بعد از چند روز به آرزویش رسید وقتی با پیکر تازه‌ دامادم مواجه شدم که مثل حضرت زهرا«س» تیر به پهلوهاش اصابت کرده بود، حالم دگرگون شد مثل حال همه پدر و مادرها مویه می‌کردم اما قشنگ‌ترین حرفم این بود مادر سلامم را به خانم زینب‌(س) برسان و ما باش، پسرم همیشه می‌گفت: دعا کنید من شهید شوم و باعث افتخارم است پسرم فدایی خانم زینب(س) شد، من حضور پسر شهیدم را همیشه حس می‌کنم کل خانواده خوابش را دیدند، پسرم در هر دو سرا دستگیرمان است مردم اسلامشهر و توابع برای تشییع پیکرش آمدند و خیلی با شکوه این مراسم برگزار شد مراسم تاریخی بود آن روز نماز جمعه و نماز میت بر پیکرش خواندند، همه پسر شهیدم را با وهب نصرانی مقایسه می‌کردند هادی ۱۰ روز بعد از عروسی روز ۵ مهر به مأموریت سوریه رفت ۲۸ مهر شهید شد و پیکرش رو ۳۰ مهر برای ما آوردند و اول آبان روز به خاک رفت... نبودن‌هایش واقعاً سخت است دلتنگی تمامی ندارد از اینکه فرزندم در راه خدا رفت خوشحالم اما مادرم دلم هوایش را می‌کند، خوابش را می‌بینم که می‌گوید: مادر من زنده‌ام بیقراری نکنید می‌گوید: من کنار قبر بی‌بی زینبم... پسرم همیشه از خدا می‌خواست به برسد و می‌گفت# جان زهرا(س) روز تاسوعا خاکم کنید همین طور هم شد و تاسوعا به خاک سپردیمش از اینکه مادر شهید هستم افتخار می‌کنم به خودم می‌بالم طوری پسرم را تربیت کردم که فدایی خانم زینب(س) شد...
۲۹ آذر ۱۳۹۸
۲۹ آذر ۱۳۹۸