# تصاویر حماسی کمتر دیده شده از عملیات طوفان الاقصی تصاویری که دیدن آنها بسیار لذت بخش و موجب کاهش اندوه ناشی از کشتار کودکان بی‌گناه غزه است.

💢چشمان زیبای حاجی 🔻یه حس خیلی خوبی از چشمان زیباش میگیرم تنها شهیدی که خیلی دوستش دارم شهید حاج ابراهیم همت....😍 🔻دلیل چشمان زیبا شهید همت خاطراتش..... 🔹یه روز نگاه کردم تو چشمای حاج ابراهیم ، گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن ، گفتم چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا برای خودش بر می داره مطمئنم حاجی تو وقتی شهید بشی سرت جدا می شه چشماتو خدا می بره. 🔹همسر حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود یکی بخاطر اینکه این چشم ها هیچوقت به گناه باز نشد 🔹دوم اینکه هر وقت خونه بود سحر پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه خدا چه اشکی می ریزن گفتم من مطمئنم این چشما رو خدا خاطر خواه شده چشمات نمی مونه 🔹آخرش هم تو عملیات خیبر از بالای دهانش و لبهاش سرش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد 🔻حاجی این روزا خیلی خسته ایم با چشم های خداییت ی نظری به دل حال ما کن

💢سالروز شهادت 41 شهید فراجا در روز 2 آبان ماه شهدای بی ادعا 🔹شادی روح شهدا صلوات 🌺

💢65شهید فراجا درسوم آبان ماه شهدای گرانقدر وبی ادعا 🌹🇮🇷🌹 سالروز شهادتون در آسمانها مبارک باد 🇮🇷🌹🇮🇷 🔻فقط 14تن از شهدای مرزبانی در ۳ آبان سال1392 در یک روز درنقطه صفرمرزی ایران و پاکستان به دست اشرار مظلومانه به شهادت رسیدند یادشان گرامی روحشان شاد باد 🇮🇷🌹🇮🇷

💢در راه اسلام 🔹وقتی سردار سلیمانی به شهادت رسید پسرم خیلی بی‌تابی کرد. می‌گفت چه خوب که انسان در راه اعتلای امنیت کشور جان خود را تقدیم کند. به حال شهدا غبطه می‌خورد. دوست داشت شهید شود و در راه دفاع از حرم برود. می خواست هرکاری که از دستش بر می آید برای حرم انجام دهد. نقل از: پدر شهید شهید موسی نوروزی شهادت: 1400/08/04 علت شهادت: مبارزه با اشرار مسلح محل شهادت: دلگان استان سیستان و بلوچستان

💢من سربازامامم! 🔹از مرخصی برگشته بود. زیاد اهل قناعت بود و خجالت می‌کشید که از پدر پول بخواهد. برای همین به مادر گفت: «لطفاً به بابا بگو اگه پول داره کمی بهم بده وگرنه اصلاً اصرار نکن. » پدر آمد و مقداری پول به او داد و گفت: «جنگه پسرم؛ می‌تونی اصلاً سربازی نری. بمون و به من کمک کن. من دست تنهام. » برگشت به بابام گفت: «من سرباز امام هستم و باید برم. » بابام گفت: «بی‌خیال شو پسر! جنگه، خطرناکه، می‌میری. » اما او از حرفش کوتاه نمی‌آمد. پدر هم بهتر دید که بحث را تمام کند. بعد از رفتن پدر، او، من و برادر کوچک‌ترم را بغل کرد؛ یک ده تومانی به ما داد و گفت: «این پول‌ها تازه اومده توی بازار. این عکس رو هم که می‌بینی عکس امامه. او رو بشناسید.» شهید عبدالله بنیات شهادت: ۴/۸/۱۳۶۱ علت شهادت: درگیری با معاندین ضد انقلاب _ پایگاه کرسی، کردستان