🔥 حمله موشکی به مدارس...
در طول هشت سال جنگ تحمیلی, صدام بارها به مناطق مسکونی کشورمان حمله کرد و مردم بی پناه رابه خاک و خون کشید.
در روز ۲۰ دیماه ۶۵ اینبار نوبت دانش آموزان شهرستان بروجرد بود که آماج موشکباران رژیم سفاک بعث عراق قرار گیرند.
این حمله ددمنشانه در تاریخ 20 دی ماه 1365 و به تلافی شکست های پی در پی ارتش صدام در عملیات کربلای ۵ صورت گرفت که منجر به شهادت ۶۸ دانش آموز بیگناه شد.
حمله به دو مدرسه
در این روز دانشآموزان مانند همیشه با کیف و کتاب راهی مدرسه شده بودند، صدای شادیهای کودکانه و قهقهههای آنان شنیده میشد، ساعت 13 ظهر دانشآموزان با نظم و ترتیب برای رفتن بر سر کلاسها به صف میشوند که ناگهان صدای انفجار شنیده میشود
در این لحظه فقط دود و گرد و غبار از دو مدرسه فیاض بخش و امام حسن مجتبی (ع) دیده میشود، خانوادههای دانشآموزان سراسیمه به محل حادثه میروند، صدای ناله و شیون مادران شنیده میشود، هر کدام به دنبال غنچههایی میگردند که با جنایت صدام پَرپَر شدند.
#دفاع_مقدس
29.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#غروب عاشورا بدنیا اومد...
نامش را حسین جان گرفتند.
زمان گذشت و حسین شد
فرمانده ی شجاع لشکر ویژه ۲۵ کربلا.
" ۲۴ دی ماه #سالروز ولادت #سردار شهید حاج حسین بصیر گرامی باد.
#فریدونکنار
#تولدت_مبارک
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#باب_جهاد
" برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح (شلمچه) با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
#شهید_آوینی : حسن هادی همان روز شهید شد ، فردای آن روز ابوالقاسم بوذری (صدابردار گروه روایت فتح ) و پسفردا رضا مرادی نسب ( صدابردار گروه روایت فتح ) اما چه غم ، این راهی است كه نه تنها اگر همهی ما هم جانفدای آن شویم می ارزد ، بلكه سر شكر داریم و بر دیده منت كه خداوند به ما موهبتی عطا فرموده است كه به هیچ یک از امتهای دیگر نبخشیده . باب جهاد ، باب اولیای خاص خداست و دری نیست كه بر هركس كه دم از مسلمانی می زند گشوده شود.
وقتی از آن كانالهای عمیقی كه سنگرهای مستحكم بتونی را به یكدیگر می پیوست می گذشتیم ، در می یافتیم كه چرا دشمن هرگز باور نمی كرد كه این دژ به تسخیر لشكریان اسلام در آید. بین این دژها و جبههی پیشین ما كیلومترها آب فاصله است ، كیلومترها آبی كه اگر هیچ مانع دیگری نیز در سر راه وجود نداشت پیمودن آن محال می نمود ، چه برسد به اینكه میدانهای وسیع و مكرر مین و سیمهای خاردار نیز تمامی این فاصله را پوشانده بوده است...
" روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
و چه مادران چشم انتظاری
که حتی در برف و بوران
به هوای در آغوش کشیدن
پاره ای از پیکر فرزندشان آمدند
و دست خالی برگشتند...
#مادران_چشم_انتظار... .
اطاعت از امام نہ در زخم هاے زانو
و نہ در پینہ هاے پیشانے ست
نسخہ ے رفع شر ناڪسین وقاسطین
ومارقین را تنها در #پیشانی_بندها مے پیچند..
شهید#سیدجواد_حسینی🌹
هدیه نثار ارواح مطهر همه شهدا صلوات
#بسیجی
قسمتی از سخنرانی #حاج_همت در عملیات رمضان:
«همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته...
این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو»
عکس: پاییز ۱۳۶۲، قلاجه، عملیات والفجر چهار
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت🌷 #لشکر۲۷محمدرسولالله
#فرماندهان
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
🔰کفنی که امام حسین علیه السلام به فرمانده گردان مالک اشتر داد؛
يک ماه پس از مجروحيت در اول فروردين سال ۱۳۶۵ مصادف با ماه مبارک رمضان، چند ساعتی به ساعت پنج صبح، زمان تحويل سال مانده بود.
حشمت در حال استراحت بود که ناگهان از خواب برخاست و با حيرت به نقطه ای خيره شد.
مدتی در اين حال بود تا اينکه به هنگام تحول سال با شادی و لبخند خوابی را که ساعتی قبل ديده بود برای خانواده چنين تعريف کرد:
«صحنه ای از ميدان کربلا را در خواب ديدم. امام حسين (ع) را در ميان سيل جمعيت که پارچه های سفيد تميزی در دست داشتند، مشاهده کردم. همه با شور عجيبی با هم صحبت می کردند. صفا، اخلاص و نورانيت در چهره های پژمرده و خاک آلود افراد موج می زند. تک تک پارچه ها را بلند کرد و با رويی گشاده لبی خندان به يارانش می داد. هفتاد و دو نفری که من هم جزء آنها بودم از امام اين پارچه های سفيد را دريافت کردند. من که نظاره گر اين موضوع بودم سوال کردم اين ها چيست، گفتند: کفن است يک کفن از هفتاد و دو کفن در دست امام باقی بود که امام به سمت من آمد و آن را به دست من داد و گفت : اين هم برای تو.»
شهید حشمت الله طاهری🌷
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
💚🖤
موقع اعزام حجت یه گوشه کز کرده بود رفته بود تو فکر ، یکی از مسئولین متوجه اش شد ،گفت حجت چرا تو فکری اگر نگرانی و تردید داری ، میتونیم اعزامت نکنیم اجباری نیست حتی الان که موقع اعزام فرا رسیده، میگفت حجت لبخندی زد وگفت نه بابا دارم به این فکر میکنم که میشه من هم مثل حضرت عباس شهید بشم!
رفیق حجت میگفت پس از آن شهادت حماسی و رشادت وار حجت که باعث نجات تعدادی از رزمندھ ها هم شد،وقتی بدنش رو برگرداندند دو تا دستاش قطع شده بود... درست مثل حضرت عباس [علیه السلام]
شهید مدافع حرم #حجت_اصغری_شربیانی
#شادے_روح_پاڪش_صلوات