eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.2هزار عکس
11.6هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 کوچک ولی شجاع ..! با این قد کوتاهش دلی نترس و شجاع داشت با تلاش (دستکاری در شناسنامه) توانسته بود خود را به جبهه برساند و جز نیروهای گردان موسی‌ابن‌جعفر(ع) شود. مسئولین گردان بخاطر سن کمِ مجتبی قصد داشتند او را به پشت جبهه برگردانند ولی با گریه از آنان می‌خواست که این کار را نکنند . با فرمانده گردان صحبت کردم و از آنان خواستم به جثه کوچکش نگاه نکنند دلی نترس و شجاع دارد. مسئولین نیز پذیرفتند و اجازه دادند در منطقه بماند حتی در عملیات موسوم به پاتک مهران به خاطر شجاعتش به عنوان «پیک» از او استفاده کردند. شجاعت و نترسی‌ اش طوری بود که در منطقه‌ی عملیاتی کربلای پنج، آنقدر با آرپی‌جی۷ شلیک کرده بود از گوش‌ هایش خون می‌ آمد ولی او به کارش ادامه می‌داد و شلیک را قطع نمی‌کرد! راوی: برادر شهید       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 در موضوع دفاع مقدس مطالب، خاطرات و روایت‌های مختلفی گاها نقل می‌شود که از سندیت و عقلانیت برخوردار نیست. این نوع روایت‌ها گاهی کم اهمیت و گاهی بسیار مهم هستند و می‌توانند با ازدیاد آنها، زمینه بی اعتباری و لطمه زدن به واقعیت‌های آن را دامن زند. این عکس و اینکه آن پنج نفر، آخرین کسانی هستند که از خرمشهر خارج شدند، کاملا بی اعتبار است و قابل نقد. شرایط جنگی سقوط قسمت شمالی خرمشهر در آخرین لحظات، بصورت جنگ و گریز بوده و اینکه چند نفر راست راست از پل عبور کنند توسط هیچ مدافع خرمشهری که تا آخرین لحظه حضور داشتند مورد تایید نیست، بلکه باقیمانده نیروها یا از طریق سازه زیر پل و با استفاده از لوله‌های زیرساخت آن به کوت شیخ عزیمت کرده‌اند و یا توسط گاری‌های چوبی کسبه ریخته شده در رودخانه و دیگر وسایل روی آب خود را نجات داده اند. و اینکه عکاس این عکس، خود، قبل از پل حضور داشته که به چشم کسی نیامده است.       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 جراحی یکى دو تا نبودند. بدجایى هم بودند؛ ترکش‌ها را می‌گویم. توى سرش جا خوش کرده بودند. هواى منطقه گرم بود و ترکش‌ها اذیتش می‌کردند. آخرین بار که آمد خیلى اصرار کردم: «شما به منطقه نرو اذیت می‌شوی، بیا همینجا جراحى کن تا ترکش‌ها را دربیاورند.» با شوخی جواب داد: «خود صدام یک باره‌عمل می‌کند، احتیاج به جراحى نیست.» بار آخر ترکش بزرگى به سرش اصابت کرد و آسمانی شد🕊 همسر شهید حسن انفرادی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 ماموریت جنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ خیلی اصرار داشت که حتما به پالایشگاه آبادان سر بزند. می‌گفت: « مگر من چه فرقی با مهندسین و کارمندان آنجا دارم که هر لحظه زیر آتش و در معرض بزرگترین خطرها کار می‌کنند؟» سه بار برای این سفر اقدام کرد اما موفق نشد که برود. هر بار تا اهواز می‌رفت و از آنجا او و همراهانش را باز می‌گرداند و می‌گفتند باید حکم ماموریت جنگی داشته باشید. چهارمین بار که برای بازدید از پالایشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگی را داشتند، از جاده دیگری عبور می‌کنند که به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آنها از این موضوع بی خبر بودند. شهید تندگویان توسط نیروهای عراقی دستگیر می‌شوند. بعدها مهندس بوشهری تعریف می‌کرد وقتی ما را گرفتند شهید تندگویان سریع کارت شناسایی خود را در خاک پنهان کرد و به ما نیز اشاره کرد، کارتهای خود را پنهان کنید. می گفتند، وقتی شهید چمران از این ماجرا مطلع شد، دستور داد گروهی از رزمنده‌ها به آن منطقه بروند تا اگر هنوز شهید تندگویان و همراهانشان از مرز خارج نشده‌اند آنها را آزاد کنند که متاسفانه اینچنین نشد. شهید تندگویان را به بصره و سپس به بغداد منتقل کرده بودند. به نقل از سرکار خانم بتول برهان اشكوری همسر شهيد تندگویان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 راز سلامتی سردار شهید محمد ابراهیم همت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ بارها به من می‌گفتند: «این چه فرمانده لشکری است که هیچ وقت زخمی نمی‌شود؟» برای خودم هم سؤال شده بود، هر وقت از او می‌پرسیدم: «تو چرا هیچ وقت زخمی نمی‌شوی؟» می خندید، حرف تو حرف می‌آورد و چیزی نمی‌گفت. شب تولد مصطفی رازش را به من گفت: «کنار خانه خدا، از او چند چیز خواستم: اول: تو را، بعد: دو پسر از تو تا خونم باقی بماند، بعد هم اینکه اگر قرار است بروم، زخمی یا اسیر نشوم. به نقل از سرآار خانم ژیلا بدیهيان همسر شهيد محمد ابراهيم همت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 رزمنده‌ای که ۲۴ ساعت در سرمای استخوان سوز و سنگری از برف ماند..!! این عکس مربوط به عملیات والفجر ۷ منطقه‌ حاج عمران در سال ۱۳۶۳ است. در این محل با وجود برف بیش از دو متری، رزمندگان عملیات پیروزمندانه‌ای انجام دادند. وقتی در کوهای پُر از برف راه می‌رفتم، چشمم به سنگری از برف افتاد که رزمنده‌ای در آن آتش روشن کرده بود. به او گفتم: «چطوری این همه سرما را تحمل می‌کنید؟» سرباز رزمنده گفت: «وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم، کشته شویم یا زنده بمانیم باید به وظیفه‌مان عمل کنیم». این رزمنده در ادامه به شدت سرمای منطقه اشاره کرد و گفت: «۲۴ساعت در اینجا ماندن مثل یک سال زمستانِ تهران است» ▫️راوی و عکاس: اباصلت بیات        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 خاطرات زنان از دفاع مقدس راوی: خانم مصباحی ‌‌‍‌‎‌┄═❁🔸❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ▪︎ امداد رسانی تازه از اردوی سپاه برگشته بودیم و در حیاط باشگاه اروند آبادان جلسه انتقادات و پیشنهادات داشتیم که یکباره صدای عجیب شلیک پشت سر هم گلوله و شکستن دیوار صوتی شنیده شد. برادران سپاهی خبر آوردند که باشگاه را ترک کنید که عراقی‌ها حمله کرده‌اند. با مینی بوس بچه‌ها را به منزل‌هایشان رساندند. عراقی ها آنقدر نزدیک شده بودند که از آن سوی شط دیده می‌شدند. در نماز جمعه اعلام شد که نیروهای آموزش دیده بسیجی خود را به سپاه معرفی کنند. من نیز با چند تن از خواهران به سپاه مراجعه کردیم، اما گفتند که به برادران احتیاج بیشتری داریم. همه بی تاب بودیم و در فکر اینکه کاری از دستمان بر نمی‌آید مضطرب و هیجان زده در گوشه و کنار شهر به فکر امدادرسانی بودیم. به مناطق بمباران شده سر می‌زدیم تا اینکه یک روز خود را در بیمارستان هلال احمر یافتیم و چون دوره امداد ندیده بودیم به کارهای اولیه و مراقبتی پرداختیم. آنقدر مجروح زیاد بود که بیمارستان جا نداشت و مجروحان را در راهروهای بیمارستان گذاشته بودند زیادی مجروحان باعث شد که خیلی زود در کارم حرفه ای شوم و به مداوای آنها بپردازم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 جبهه واجب تر است سردار شهید عبدالحسین برونسی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ یکی از همسایه‌ها گفته بود آقای برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده که می رود جبهه و پیش آنها نمی‌ماند؛ حرفش در دلم سنگینی می‌کرد. وقتی عبدالحسین آمد موضوع را به او گفتم. شهید برونسی با خنده گفت: «باید یک صندلی در کوچه بگذارم و همسایه‌ها را جمع کنم و بگویم که من زن و بچه‌هام را دوست دارم، خیلی هم دوست دارم، ولی جبهه واجب‌تر است. به نقل از سرکار خانم معصومه سبك خيز همسر شهيد عبدالحسين برونسی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 باز به کربلای ۴ رسیدیم امشب سالگرد آغاز عملیات کربلای ۴ است … شب عشق بازی غواصان اروند… امشب در نهرعرایض، نهرخین و اروند خبرهایست … امشب درهای بهشت از سمت جزیره ام‌الرصاص و سهیل و بلجانيه باز می‌شود … امشب قایق‌ها مسافران بهشت را از اروند عبور می‌دهند … و تا ساعاتی دیگر آسمان خرمشهر و شلمچه را نورباران می‌کنن … کاروان عشاق کربلا می‌رود و باز من می‌مانم و یک دنیا آه و حسرت… روزی که خورشید از خجلت طلوع ستارگان بی‌شمار اروند، روی آمدن نداشت.. کربلای ۴ وقتی طلوع کرد ستاره‌هایش دیگر غروب نکردند ، بلکه نورشان فراتر از خورشید خاک ما را برای همیشه تضمین کرد. هدیه به روح مطهر شهدای مظلوم عملیات کربلای۴ و همه شهدای وطن صلوات … اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهمُ روحشان شاد ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 لحظات وداع رزمندگان در شب عملیات کربلای چهار 🔸 گردان کوثر لشگر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) سوم دی ماه ۱۳۶۵ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس 🍂