تو سبزی فروشی کار می کرد. بعد از یه مدت کارشو رها کرد و گفت: دیگه نمیرم
گفتم: چرا؟
گفت: به سبزیا آب میزنه و اونا سنگین میشن، این پول و درآمد شبهه ناکه.
رفت تو مغازه لبنیاتی، بازم کارشو رها کرد
گفتم: چرا؟
گفت: داخل شیرها آب می ریزه، درآمدش حرومه، من باید نون حلال بیارم سر سفره م، نه اینجور نونای شبهه ناک رو...
و رفت کارگری و بنایی رو انتخاب کرد.
"شهید عبدالحسین برونسی"🌷
#روز_کارگر
کردستان هنوز ناآرام بود، اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد.
می گفت: من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آن ها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود.
الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود.
#سالروز_شهادت
شهید حسین قجه ای🌷
🔸شهید مهربانیها؛ پدری با دستان خالی و قلبی پر از نور
🔹شهید رمضانعلی یعقوبی جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس بود. در سال ۱۳۶۴، حین آموزش نیروهای اعزامی به جبهه در منطقه گلمکان، حادثهای تلخ رقم خورد. او که در حال آموزش پرتاب دینامیت بود، برای جلوگیری از آسیب به دیگران، خودش داوطلب شد تا فتیله دینامیت را ببُرد؛ اما همان لحظه، دینامیت منفجر شد. قطع دست راست، نابینایی چشم راست، آسیبدیدگی گوش و موجگرفتگی شدید، همه تنها در یک لحظه.
🔹در ۳۵ سال رنج بیصدا بود؛ هیچگاه از دردهایش نگفت.
🔹فرزندش روایت میکند: «در ساخت پادگانی در برزشآباد، با آن وضعیت جسمی، ساعت ۶ صبح میرفت و ۱۰ شب برمیگشت. همیشه مرتب و اتوکشیده بود. میگفت: شلوارم را طوری اتو کنید که با خطش بشود خربزه قاچ کرد! و بعد با مادرم از ته دل میخندیدند...»
🔹شهید یعقوبی نماد مردی بود که دست نداشت، اما دل داشت؛ چشمی نداشت، اما نگاهش به دنیا روشن بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
🔺همراز با شقایق
۱. محسن حاجیبابا (فرمانده عملیات سپاه غرب کشور)
۲. جعفر جنگروی (اولین فرمانده سپاه خرمشهر ، از همرزمان حاج احمد متوسلیان در سوریه و لبنان ، قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهداء)
۳. عباس شعف (فرمانده گردان میثم تمار تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص))
تکهای از بدن شهید محسن حاجی بابا در بازی دراز ماندگار شد.
شهیدی که میگفت : "میخواهم به گونهای شهید شوم که حتی تکههای بدنم را نتوانند جمع آوری کنند."
🌷🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
شهید «محسن حاجی بابا» در گمنامی فرمانده بودُ در گمنامی پر کشیدُ در گمنامی دل از دنیای وانفسا کَند؛ همانطور که از رتبه تک رقمی رشته پزشکی گذر کردُ دل به سبزی لباس پاسداری دوخت.
اِرباً اِرباً شده بود. چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعهِ شده علی اکبر(ع). یک تکه از بدنش در روستای «عظیمیه» در غرب به یادگار ماندُ تکه ای دیگر میهمان قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) شد. در عملیات شناسایی، گلوله تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همان تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند. در جایی خواندم شهید به همرزمش گفته بود «دعا کن با گلوله توپ شهید شوم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهان ما را بخشیده است.»
پدر او هم شبیه به تمام باباها آرزوی دامادیِ پسرش را داشت. اما هر بار که از او می خواست تا ازدواج کند! در جواب می شنید؛ باباجان «دعا کن شهید شوم». قرار بود ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ لباس دامادی بر تن کندُ به خانه اش عروس بیاورد. اما روز ۲۲ اردیبهشت ۶۱ شمسی لباس شهادت را از مادر سادات گرفتُ به تن کرد. به راستی که «عروسی ما شهادت است.»
🕊🌹🌴🌷🌴🌹🕊
#همسرانه
#همسر_شهید
#حمید_سیاه_کالی
گفتم: من آدم عصبی هستم، بداخلاقم، صبرم کمه، امکان داره شما اذیت بشی.
#حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت: شما هر چقدر عصبانی بشی من آرومم. خیلی هم صبورم، بعید می دونم با این چیزها جوش بیارم.
گفتم : اگر یه روزی برم سرکار یا دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟؟
گفت : اشکال نداره. زن مثل گل میمونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا می کنم...
#روحش_شاد
تصویری از شهیده معصومه کرباسی، شهروند ایرانی که همراه با همسر لبنانی خود دکتر رضا عواضه فارغ التحصیل دانشگاه تهران و از برترین اساتید حوزه لینوکس در جهان که .. در شمال بیروت ترور و به شهادت رسید
.......
🌹اول شهید شدند بعد عروج کردند ؛ خانوادگی مجاهد فی سبیل الله 😭
خوشا به سعادتشان
...........
اگر ندیده بودیم و ندیده بودند می گفتند قصه هست
🔆حدود یک سال از این خداحافظی گذشت
خداحافظ مایهٔ غرورِ ایرانی
خداحافظ پروژههایِ افتتاحی
خداحافظ جمعههایِ بیخواب
خداحافظ دکترِ سلیمالنفسها
خداحافظ مظلومِ هلهلهٔ بیوطنها
خداحافظ سفرهای پیدرپیِ استانی
خداحافظ پیشانیِ بوسهٔ حاج قاسم
خداحافظ مخاطب «تمجید»هایِ آقا
خداحافظ جشنهای احیایِ کارگاهها
خداحافظ «اتّقواالله»هایِ حین مناظره
خداحافظ زبانِ بیلکنتِ دفاع از اسلام
خداحافظ سفرهای عادیشدهٔ روستایی
خداحافظ «ما دنبال دوتا رأی حلالایم»
خداحافظ سربازِ احیاگرِ غیرت لهشدهٔ ما
خداحافظ «من دردِ یتیمی را چشیدهام»
خداحافظ استقبالهایِ چشمگیر مردمی
خداحافظ ماشینهایِ بدون شیشهدودی
خداحافظ مخاطبِ تخریب و کنایهها نامردها
خداحافظ دعای کارگرهای کارخانههایِ احیایی
خداحافظ شهادت حینِ خدمت؛ نه پشتِ میز
خداحافظ «برای این طلبهٔ خدمتگزار دعا کنید»
خداحافظ عبا و قبایِ خاکی بین سیل و زلزلهها
خداحافظ سیبْلِ تمسخرِ ششکلاسیهایِ نامرد
خداحافظ سیبْلِ توهینها، طعنهها و تهمتها
خداحافظ سکوتِ مردانهٔ مقابل تخریبهای رقیب
خداحافظ مخاطب پیرمردی که گفت «خدا پدرت رو بیامرزه»
خداحافظ «ماشین رو نگه دارید، مگه نمیبینید مردم وایستادن»
خداحافظ شجاعتِ قدمهای اقای وزیر و مواضعِ صریحِ شیعهگری
خداحافظ «من تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفرهای استانی خواهم آمد»
🌹 خداحافظ آقاسید ابراهیم!
🕊روحش شاد و راهش پر روهرو باد.
صلوات
بعضیها وقتی میروند
آن قدر سبکبارند
که آدم بهشان غبطه میخورد.
شهید مسعود گنجی آبادی
در وصیتنامهاش نوشته بود:
فقط هَفت تا نماز غفیلهام قضا شده ؛
لطفا برایم بخوانید.
#شهید_مسعود_گنجیآبادی