ضارب یک روحانی در ساوه دستگیر شد
رئیس دادگستری شهرستان ساوه:
🔹شب گذشته یک روحانی جوان در روستای احمدآباد واقع در بخش مرکزی ساوه با اصابت چاقوی فردی مضروب و به بیمارستان شهید مدرس منتقلشده و با تلاش پزشکان از ناحیه گردن و کشاله ران مورد عمل جراحی قرار میگیرد که بنا بر اعلام کادر درمان خطر رفع شده و حال عمومی او رضایت بخش است.
🔹بنا به دستور رئیس کل دادگستری و با توجه به دستگیری ضارب، مراجع انتظامی مکلف هستند تا با بررسی کامل کلیه ابعاد این موضوع پرونده را تکمیل و به مرجع قضائی ارسال کنند تا در سریعترین زمان ممکن با عامل یا عوامل این حادثه برابر قانون رفتار شود.
🚨دستگیری عاملان تیراندازی در خرمشهر توسط سازمان اطلاعات فراجا
🔹سرهنگ نجم الدین سهرابی فرمانده انتظامی شهرستان خرمشهر گفت: در پی دریافت گزارشهای مردمی در خصوص قدرتنمایی و ایجاد مزاحمت برای مردم با سلاح گرم در این شهرستان، ماموران پلیس اطلاعات ۶ متهم را شناسایی و با هماهنگی مرجع قضائی در چند عملیات غافلگیرانه دستگیر کرد.
🔹 از مخفیگاههای متهمان ۳ قبضه سلاح کلاشینکف و ۳۸ عدد فشنگ جنگی کشف شد.
🔹یادآور میشود متهمان پس از تشکیل پرونده و تحویل به مراجع قضائی روانه زندان شدند.
🔰سازمان اطلاعات فراجا
تنها چیزی که از سیمای دلربا
و آن چشمهای زیبای عبدالحسین
در میان میدان نبرد باقی ماند
فقط یک کلاه متلاشی شده
و نیم سوخته بود...!
مگر گلولهی تانک وقتی
به یک نوجوان ۱۸ ساله میخورد
چه چیزی از اون باقی میماند؟
از ۱۶ اردیبهشت سال ۶۱ تاکنون
پیکر عبدالحسین مهمان جبهههاست
و هنوز هم میل جاویدالاثر بودن دارد..!
#ماه_پاره
#شهید_جاویدالاثر
#عبدالحسین_نوروزینژاد
#شهادت_عملیات_بیتالمقدس
#روحش_شاد_با_ذکر_صلوات
#معرفی_کتاب
ماه پاره، خاطرات یوسف جبهههای دفاعمقدس
روایتزندگی شهید عبدالحسین نوروزینژاد است.
ماه پاره، توصیف پارهپاره بدنی است که گلوله تانک در فضا افشاند تا عبدالحسین را به گستره آسمان ببخشد و خضوع و سجود دوباره فرشتگان در مقابل وجاهت و کرامت انسان را سبب شود.
۱۷ اردیبهشت سالروز شهادت
یارِ جهان آرا ؛ معمار سپاه خرمشهر
#شهید_سیدعبدالرضا_موسوی
.
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه ...
بعد از ظهر روز جمعه هفدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ مصادف با سيزده رجب ۱۴۰۲، پيکر غرقه به خون و قطعه قطعه شده اي به ستاد معراج شهداي «اهواز» انتقال پيدا کرد. قبل از قرار دادن آن جسم متلاشي شده، مسوول ستاد معراج با قطعه اي کاغذ سفيد، يک سنجاق و يک ماژک سرخ رنگ رسيد تا مثل هميشه هويت شهيد را روي کاغذ بنويسد و به آن سنجاق کند، نگاهي به سر تا پاي جنازه کرد. قسمت يايين صورت به کلي از ميان رفته و دست و پايش قطع شده بود. شکم و سينه اش را هم موج انفجار له و متلاشي کرده بود.
دستش را جلو برد و لباس هاي شهيد را براي يافتن کارت شناسايي جستجو کرد، آرم مخملين سپاه در زير لايه هاي ضخيمي از خون لخته شده نشان مي داد که پاسدار است. با لاخره کيف بغلي اش را از ميان گوشت هاي سوخته و لهيده بيرون کشيد که در آن چند توماني پول و عکس زني جوان و دختري حدودا يک ساله به چشم مي خورد، به اضافه بريده يک روز نامه که تصوير جواني جذاب روي آن نقش بسته بود، صاحب آن عکس را مي شناخت ،«سيد محمد علي جهان آرا »، فرمانده سپاه «خرمشهر» بود که هفت ماه پيش به شهادت رسيده بود، پس به احتمال قوی شهيد از پاسداران سپاه «خرمشهر» است.
کيف را با دقت بيشتري جستجو کرد و کارت کوچکي را از آن بيرون کشيد که آرم دانشگاه جندي شاپور اهواز روي آن به چشم مي خورد وقتي مقابل عبارت نام و نام خانوادگي را نگاه کرد، خشکش زد بغض راه نفسش را سد کرد، باورش نمی شد؛ همين چند ساعت پيش سوار بر موتور آمده بود عقب، تا براي انتقال مجروحين، آمبولانس تهيه کند و خودش شخصا پشت فرمان آمبولانس نشست و رفت به خط، يکبار ديگر به آن کارت دانشجويي که حالا به خون و قطرات اشک آغشته شده بود نگاه کرد، با زحمت و بغض آلود زير لب زمزمه کرد: «سيد عبد الرضا موسوي رشته پزشکي ...»
#فرمانده_سپاه_خرمشهر
#شهید_سیدعبدالرضا_موسوی
#روحش_شاد_با_صلوات
توی کوچه پیرمردی رو دیدم
که روی زمینِ سرد خوابیده بود
سن و سالم کم بود
و چیزی برای کمک بهش نداشتم
اون شب رختخواب آزارم میداد
و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد؛
رختخوابم رو جمع کردم
و روی زمین سرد خوابیدم
می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم
اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد
و مریض شدم
اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی لذت بخشی!
- شهید دکتر مصطفی چمران🕊