#خاکریزخاطرات ۶۵
🔸 احترام به پدر و مادر یعنی این...
#متن_خاطره| نوجوان که بود؛ یه روز اومد نشست کنارِ مادر. آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگیِ شلوارم خیلی زیاد شده ، تویِ مدرسه ... لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابا فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره...
پدرش میگفت: محمدجواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه...
👤خاطرهای از نوجوانی طلبهی شهید محمدجواد باهنر
📚منبع: کتاب هنرِ آسمان ، صفحه ۱۱
●واژهیاب:
#حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر #خاکریز_خاطرات #شهدای_طلبه
تبعیض در میدان جنگ ممنوع
🔹برخی رزمنده ها به نماز کمی بیتوجه بودند، شهید مهدى ميرزایی صفی آبادی با شوخی به آنها میگفت: «اگر حواستان به همین پشتک ملقهایتان باشد، درست است؛ ولی امان از وقتی که حواستان نیست! »
🔹عملیات رمضان آزمون دشوار دیگری را در مقابل شهید مهدى ميرزایی قرار داد. در این عملیات که در محور شلمچه انجام شد برادرش رضا به شهادت رسید و مهدی در حالی که می توانست جنازه او را به پشت خط خودی منتقل کند ترجیح داد جنازه رزمنده دیگری را بیاورد و در حالی که نیروهایش اصرار داشتند که جنازه برادرش را بیاورند، با توجه به محدودیت وقت با قاطعیت دستور داد: «که اول دیگران، بعدا برادر من!».
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
تبعیض در میدان جنگ ممنوع
🔹برخی رزمنده ها به نماز کمی بیتوجه بودند، شهید مهدى ميرزایی صفی آبادی با شوخی به آنها میگفت: «اگر حواستان به همین پشتک ملقهایتان باشد، درست است؛ ولی امان از وقتی که حواستان نیست! »
🔹عملیات رمضان آزمون دشوار دیگری را در مقابل شهید مهدى ميرزایی قرار داد. در این عملیات که در محور شلمچه انجام شد برادرش رضا به شهادت رسید و مهدی در حالی که می توانست جنازه او را به پشت خط خودی منتقل کند ترجیح داد جنازه رزمنده دیگری را بیاورد و در حالی که نیروهایش اصرار داشتند که جنازه برادرش را بیاورند، با توجه به محدودیت وقت با قاطعیت دستور داد: «که اول دیگران، بعدا برادر من!».
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
شهیدی که در سوریه "نهضت سوادآموزی" برپا کرد
🔹شهید مهدی موحدنیا با وجود اینكه صاحب خانواده و دارای ۱ فرزند بود، با توکل به خدا پا به میادین نبرد حق علیه کفر گذاشت.
🔹این بار ماموریت موحد نیا در سپاه قدس بود و در آنجا بهعنوان مربی مسئولیت سواد آموزی و آموزش نیروهای فاطمیون را بر عهده داشت.
🔹همسر شهید با یادآوری خاطراتش از دلتنگیهای پدر و پسر میگوید: " مهدی زمانی که سوریه بود هر وقت تماس میگرفت از دلتنگیهایش برای پسرمون میگفت، زمانی که ابوالفضل ۶ ماهه شده بود آخرین دیدار پدر و پسر بود."
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم
نقش شهید در خنثی کردن توطئههای منافقین
🔹شهید سیدمحمود سبیلیان در اجرای مسئولیت خطیر مبارزه با گروهکهای الحادی و منافقین ، گامهای اساسی و اصولی بر داشت و در جبههی فکری و عملیاتی، به مبارزه با آنان پرداخت و نقش مدبرانهای در جهت کشف و خنثی سازی توطئههای منافقین ایفا نمود، به طوری که در طی روزهای بحرانی سالهای آغازین پیروزی انقلاب، حتی یک گلوله در کاشمر شلیک نشد و با تدبیر و درایت او، بساط همه گروهکها برچیده شد. به علاوه، برخی از مراکز سپاه در شهرستانهای استان با مدیریت و اعزام نیروهای سپاه کاشمر، تقویت و تاسیس گردید.
🔹قسمتی از دست نوشتههای شهید سید محمود سبیلیان: خدایا با کدامین دلیل دل بر دنیا بستهام، اما میدانم که من موجود ضعیف النفس ، فریب خورده و گنهکاری هستم که جز با لقلقه زبان به درگاهت نیامدهام . خدایا تو را میخواهم و خدایا من از تو نشانی میخواهم ، به حق شب جمعه یا الله عنایتم کن ، مجنونم کن ، عاشقم کن و آتشم زن.
یا الله حاشا که جوابم را ندهی.
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
شهید سید محمد جواد حسنزاده
🔹«فاطمه سادات» دختر خردسال شهید سید محمدجواد حسنزاده هنوز رفتن پدرش را باور نکرده و شکلاتهای زیادی را زیر تختش برای بابایش مخفی کرده است، او نقاشیهای زیادی را برای پدرش کشیده و برایش خیلی بی تابی میکند و میگوید کسی حق ندارد به این نقاشی و نامه من دست بزند، اینها را نگه داشتهام تا وقتی پدرم از خواب بلند شد به او بدهم. آخر «فاطمه سادات» صورت پدرش را در تابوت دیده و گمان کرده که خواب است.
🔹شهید حسنزاده قرار بود اوایل آبانماه برگردد و وعده خرید دوچرخه را به دخترش داده بود. دختر دومش نیز بعد از شهادت پدرش بدنیا آمد.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_حرم