eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
78.3هزار عکس
14.8هزار ویدیو
198 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
در عملیات کربلای ۴ غافلگیر شدیم و طی ۲ روز ۸۰۰۰ شهید دادیم تلویزیون صدام فیلم می گرفت و سربازانش از شادی هلهله می کردند. ۱۵ روز بعد با اینکه بدنه رزمنده مان لطمه شدیدی خورده بود، چند کیلومتر بالاتر با عملیات کربلای ۵ سرنوشت جنگ را عوض کردیم. ۳۰ سال گذشته و زن و بچه مان در عراق قدم می زنند و فلافل و کباب ترکی می خورند. معنی ﴿اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید﴾ همین است... ✍ شهید جهان آرا :« بچه ها مواظب باشيد شهر اگر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهيم کرد، مواظب باشيد ايمانتان سقوط نکند.»
ماجرای سیلی زدن آیت الله مدنی به صورت یک پاسدار یک روز خانم بارداری را آوردند که مشکل اخلاقی داشت. قرار شد تا به دنیا آمدن فرزندش در زندان باشد و بعد از آن محاکمه شود. هنوز چند دقیقه از بردن زن نگذشته بود که پسر نوجوانی آمد که خون از بینی‌اش جاری بود و گفت: پاسداری که خواهرش را به زندان می‌برد او را زده. او را پیش آقا فرستادم و آقا پنجره را باز کرد و گفت: «پاسدار را برگردانید». آقا از او پرسید تو این پسر را زدی؟ گفت: «بله! بی‌غیرت شرم نمی‌کند به من می‌گوید خواهرم را کجا می‌بری؟» آقا گفت: «خب! می‌گفتی می‌برم زندان. این از کجا باید بداند که تو خواهرش را کجا می‌بری؟» سپس رو به من کرد و گفت: «اسلحه این آقا را بگیر». به پسر هم گفت: «برو یک آبی به دست و صورتت بزن، بیا کارت دارم». اسلحه را از پاسدار گرفتم و پسر هم رفت صورتش را شست و آمد. آقا به پسر گفت: «هر طوری که تو را زده همان‌طور بزن توی گوشش». پسر کمی جا خورد. آقا گفت: «نترس! بزن توی گوشش». پسر مِن و مِنی کرد و گفت من می بخشم. آقا خودش بلند شد خواباند زیر گوش پاسدار. بعد هم گفت: «در هر مقامی هستی و در هر ارگانی حق نداری با مردم این گونه برخورد کنی». به من هم گفت: «زنگ بزن زندان و بگو این پاسدار دیگر حق ندارد آنجا باشد». پسر بلند شد برود، پرسیدم: کجا می‌روی؟ گفت: «اگر قرار باشد همچین آقایی خواهرم را محاکمه کند، من هیچ اعتراضی ندارم؛ حتی اگر خواهرم را اعدام کنند». منبع: کتاب سیداسدالله، علی‌اکبری، صفحه ۱۱۷.
2.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشدار صریح دکتر سارا فلاحی درباره اتباع غیر مجاز فلاحی: مهاجران غیرقانونی؛ بمب‌های ساعتی
«عباسی» مدیرکل روابط عمومی دفتر ریاست جمهوری شد 🔹محسن حاجی‌میرزایی، رئیس دفتر رئیس جمهور با صدور حکمی، حبیب عباسی را به عنوان مدیرکل روابط عمومی دفتر ریاست جمهوری منصوب کرد.
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرط بن‌سلمان برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل 🔹«بن سلمان» ولیعهد عربستان سعودی: تا زمانی که خواسته‌ها برای تشکیل دولت فلسطین به پایتختی قدس شرقی محقق نشود، روابطی با اسرائیل برقرار نخواهیم کرد.
🌸چقدر بابام گفت نرو! ✫__یکبار از سر بیکاری روی چهار تكه كاغذ، كلمات اسیر، مجروح، شهید، سالم را نوشتند، هر كس یكی را برداشت. فردی که کلمه «سالم» را برداشته بود، گفت: «بله، اگر قرار باشد ما هم شهید شویم، چه كسی از كیان اسلامی محافظت كند؟ معلوم است ما برای خدا مهم هستیم، شاید هم باید در خلیج‌ فارس، آمریكا را سرجایش بنشانیم.»😂 ✫__شخصی كه كلمه «اسیر» به او افتاده بود مرتب می‌گفت: «به جون شما، من چاه‌كن بودم، نمی‌دونستم اونا كه كندم سنگره و برادران مظلوم بعثی را از آنجا می‌زنند.»😂 ✫__شخصی كه قرار بود زخمی باشد در حالی كه با دست روی پایش می‌زد، گفت: «غیر ممكن است، ننه‌ام قبول نمی‌كنه! می‌گوید بچه‌ام را صحیح و سالم تحویل دادم، همان‌طور هم تحویل می‌گیرم.»😂 ✫__نفر آخر كه كلمه‌ «شهید» را برداشته بود، سرش را روی دیوار گذاشته بود و با حالتی شبیه به گریه می‌گفت: «چقدر بابام گفت جبهه نرو، من گوش نكردم، حالا اگر شهید بشوم، بابام مرا می‌كشد.»😂
وقتی که ورقه های امتحانی شهید شدند مقطع سوم راهنمایی که آن موقع می‌گفتند درس می‌خواندم. قرار شد همراه تعداد دیگری از رزمندگان امتحان بدهیم به اصطلاح امروز به صورت «اُپِن بُوک» به معنی اجرای آزمون جزوه باز بود. البته معلم نداشت و بچه های قدیمی و کلاس بالایی در سنگرها برای سال پائینی ها کلاس درس می‌گذاشتند خلاصه با این سلیقه های مختلف و معلم های جورواجور ، امتحان را دادیم و ورقه ها را جمع کردند و بردند . موقعی که می خواستند ورقه ها را به پشت جبهه به مدرسه ای در منتقل نمایند، یک خمپاره روی ماشین حامل ورقه ها اصابت می‌کند و ورقه ها آتش می گیرند . وقتی برای گرفتن نتیجه به مدرسه مراجعه کردیم ، گفتند ورقه های شما همگی شهید شده اند و همانجا امتحان دیگری از ما گرفته شد.