eitaa logo
کلام عرفا 💚
665 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
21 فایل
🌹ناب ترین نکات زندگی عرفا ❣فضایی صمیمی و دور از گرایشات دنیا❣ 🍃بخوانید بعدا قضاوت با خودتان 👌 #کوتاه_کاربردی_جذاب_خاص 💌دوستانتان را به این بزم زیبا دعوت کنید. 📣خادم کانال : @H_R_35866 کانالهای ما در ایتا @TEBE_ESLAMI_IR @SALE_FARAJ
مشاهده در ایتا
دانلود
25.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🍃🌸﷽🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃                         🌸🍃 🍃 حضور غیر مسلمانها در اربعین امام حسین The presence of non-Muslims in the forties of Imam Hussein مناسب برای انتشار در رسانه های بین المللی با هشتک 👇👇 #⃣ 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹حضور زن تازه مسلمان شده هلندی درپیاده روی اربعین و حال و هوای عجیبش ➕داستان جالب مسلمان شدنش ... The presence of a newly converted Dutch Muslim woman on the Arbaeen walk and her strange atmosphere The story of his conversion to Islam ... #⃣
🌸اولین سالیست که نیستی گره به کار اربعینمان افتاد...🌼 @SALE_FARAJ
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🍃🌸﷽🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃                         🌸🍃 🍃 انیمیشن عشق یعنی به تو رسیدن https://app.razavi.ir/aqr/content?id=62135 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝 "مسافر اربعین" «تولید جدید واحد مهدویت مصاف» 🏴 «« ویژه حسینی »» ✍ یا صاحب الزمان! تک تک اعمالم را نذر ظهورت می‌کنم... 📥 دانلود با کیفیت بالا 💢 ☑️ کانال مهدویت مهدیاران eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
🔴حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ... ✍یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت : بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم ، از او سوال کردم در چه حالی ؟گفت : فلانی من ضرر کردم با تعجب گفتم : تو ضرر کردی، چرا !؟ فرمود : زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع میکردم ، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند ، در اینجا چه پاداشی می دهند ! 📚منبع : کرامات معنوی : ص۷۲ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @KALAME_ORAFA 📚✾•
☢ شهید پور جعفری می‌گفت: روزی در منطقه ای در ، حاجی خواست بادوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه. همین‌که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر وصورت ما!!! حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار، گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار... خلاصه شناسایی بخیر گذشت.... بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست!!! به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم.... هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد وحدود هفده تن شدند. بعد از این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف... 📚 @KALAME_ORAFA 📚
👇
📸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت! 🔸اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! 🔹وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... 📚 @KALAME_ORAFA 📚
گاهی اوقات یک عصبانیت.... مرحوم علامه طباطبایی🌱 @KALAME_ORAFA
✅چرا از مرگ می‌ترسیم؟ ✍استاد عالی: گاهی اوقات سبب ترس از مرگ، جهل است و گاهی نیز تعلقات شدید به دنیا است. اگر شما روی کف دست خود چسبی بزنید که مویی ندارد، می‌توانید به‌راحتی و بدون درد آن را بکنید. اما اگر آن را در جای پرمویی، مثلاً روی پا یا پشت دست خود بزنید که با صدها مو گره خورده، وقتی آن را می‌کنید، درد دارد. چه بسا انسان نسبت به امورات مختلف دنیا تعلقات شدید پیدا کرده و مانند هزاران زنجیر به جان او وابسته شده است. طبیعتاً [برای او] دل کندن از آن‌ها و به سمت مرگ رفتن یعنی دوری کردن از محبوب! @SALE_FARAJ
🔆 🔴 چرخه‌ی کم فروشی 🔸مرد فقیری بود که همسرش کَرِه می‌ساخت، آن زن کَرِه‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت، مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید. 🔹روزی مرد بقال به اندازه کَرِه‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هرکَرِه ۹۰۰ گرم بود. 🔸 او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کَرِه نمی‌خرم، تو کَرِه را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است. 🔹مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @SALE_FARAJ 📚✾•