eitaa logo
انجمن ادبی کلمات
147 دنبال‌کننده
90 عکس
15 ویدیو
2 فایل
محفل شعر گروهی از بانوان شاعر اصفهانی عصرهای چهارشنبه نشانی و زمان دقیق جلسات را از ادمین کانال بپرسید: @Sepidar213
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رستا
آبگینه به مهمانی می‌رود "آبگینه به مهمانی می‌رود"، کتاب اول از مجموعه "آزاده در سرزمین رویان" است. این مجموعه با هدف معرفی دستاوردهای علمی رویان اصفهان به نگارش درآمده است که برگرفته از مصاحبه‌های تاریخ شفاهی دکتر محمدحسین نصر، پدر علم شبیه‌سازی در ایران است و به همت واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر اصفهان انجام شده است. برای تصاویر این کتاب، از طراحی کاراکتر (شخصیت) بهره گرفته شده و استفاده از موقعیت برای نمایش تصویری، وجه بصری کتاب را متمایز کرده است. کتاب مخصوص رده سنی ۹ تا ۱۲ سال هست. شخصیت اول آن یک دختر روستایی است و در آستانه هفته کرامت و روز دختر می‌تواند هدیه دخترانه مناسبی باشد. نویسنده: هاجر صفائیه ویراستار: سجاد محمدی طراح کاراکتر: مژده عبدالحسینی طراح جلد و صفحه‌آرا: زینب ربانی‌خواه ناشر: راه‌یار رستا، روایت سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isf_1401
🔹 توجه انجمن کلمات این هفته به دعوت نهاد کتابخانه‌های عمومی اصفهان در کتابخانه‌ی ابن‌مسکویه برگزار می‌گردد. @kalemaat
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در خانه‌ی خویش زن‌ذلیلیم... 🌺 دهه کرامت مبارک شعرخوانی طنز دیده‌نشده از مرحوم محمدرضا آقاسی بمناسبت سوم خرداد، سالگرد درگذشت این شاعر حماسی‌سرا روحش شاد @kalemaat
💢 هفدهمین جلسه‌ی انجمن ادبی کلمات (ویژه بانوان) 🔰 با حضور آقایان مدعو 💡 شعرخوانی و نقد شعر 📝 همراه با ارائه‌ی مباحثی پیرامون شعر کهن و معاصر 🔆 پنج‌شنبه چهارم خرداد 1402 ⏰ از ساعت 5 تا 7 عصر 🏛 چهارباغ خواجو، کتابخانه ابن‌مسکویه @kalemaat
🔹 انجمن کلمات در ادامه‌ی فعالیت‌های خود، 5شنبه‌های یک‌هفته‌درمیان در کتابخانه‌ی ابن‌مسکویه و 3شنبه‌های یک‌هفته‌درمیان در حسینیه‌ی هنر برگزار خواهد شد. جلسه‌ی بعدی سه‌شنبه 9 خرداد حسینیه‌ی هنر و جلسه‌ی بعد از آن پنج‌شنبه 18 خرداد کتابخانه‌ی ابن‌مسکویه... @kalemaat
🌿 ترانه ی آبی اسفند... -آسمان را...! ناگهان آبی است! (از قضا یک روز صبح زود می بینی) دوست داری زود برخیزی پیش از آنکه دیگران چشم خواب آلود خود را وا کنند پیش از آنکه در صف طولانی نان بازهم غوغا کنند درهوای پشت بام صبح با نسیم نازک اسفند دست و رویت را بشویی حوله ی نمدار و نرم بامدادان را روی هرم گونه هایت حس کنی وسلامی سبز توی حوض کوچک خانه به ماهیها بگویی سفره ات را وا کنی -نان و پنیرو نورـ تا دوباره فوج گنجشکان بازیگوش بر سر صبحانه ات دعوا کنند دوست داری بی محابا مهربان باشی تازه میفهمی مهربان بودن چه آسان است با تمام چیزها از سنگ تا انسان دوست داری راه رفتن زیر باران را درخیابانهای بی پایان تنهایی دست خالی بازگشتن از صف طولانی نان لای کاغذپاره ها نامه های بی سرانجام گپ زدن از هر دری باهر درو دیوار بعد هم احوالپرسی با دوچرخه با درخت و گاری و گربه با همه..باهرکس و هرچیز هر کتابی را به قصد فال واکردن ازکتاب حافظ شیراز تا تقویم روی میز آب پاشی کردن کوچه غرق در ابهام بوی خاک در طنین بی سرانجام تداعیها... بافرود قطره قطره قطره های آب روی خاک! سنگفرش کوچه ای باریک را از نو شمردن درمیان کوچه ای خلوت روبروی یک در آبی پابه پا کردن نامه ای با پاکت آبی -پاکت پست هوایی- بر دم یک بادبادک بستن و آن را هوا کردن یادگاری روی دیوارو درخت و سنگ روی آجرهای خانه خط نوشتن با نوک ناخن روی سیب و هندوانه قفل صندوق قدیم عکسهای کودکی را باز کردن ناگهان با کشف یک لحظه ازپس گردو غبار سالهای دور بازهم از کودکی آغاز کردن روی تخت بی خیالی روی قالی..تکیه بر بالش درکنار مادرو غوغای یکریز سماور انار آبداری را توی یک بشقاب آبی دانه کردن امتداد نقشهای روی قالی را با نگاهی بی هدف دنبال کردن جوجه ی زرد و ضعیفی را که خشکیده توی خاک باغچه باخواندن یک حمد و سوره چال کردن فکر کردن..فکر کردن در میان چارچوب قاب بارانخورده ی اسفند خیرگی از دیدن یک اتفاق ساده در جاده دیدن هر روزه ی یک عابر عادی مثل یک یادآوری در سراشیب فراموشی مثل خاموشی ناگهانی مثل حس جاری رگبرگهای یک گل گمنام در عبور روزهای آخر این ماه حس سبزی..حس سبزینه! مثل یک رفتار معمولی در آیینه! عشق هم شاید اتفاقی ساده و عادی ست! @kalemaat
انجمن ادبی کلمات
🌿 ترانه ی آبی اسفند... -آسمان را...! ناگهان آبی است! (از قضا یک روز صبح زود می بینی) دوست داری زود
...غم او غم نان نبود. "ترانه آبی اسفند" را اینگونه شروع می کند: "-آسمان را...!/ ناگهان آبی است!/ (از قضا یک روز صبح زود می بینی)/ دوست داری زود برخیزی/ پیش از آنکه دیگران/ چشم خواب آلود خود را وا کنند/ پیش از آنکه در صف طولانی نان باز هم غوغا کنند" اما در ادامه شعر متوجه می شویم که انگیزه شاعر از زود برخاستن از خواب، ندیدن غوغا و دعوای هر روزه چشم های خواب آلود دیگران در صف طولانی نان در خیابان هایی است که میخواهد در آنها قدم بزند نه اینکه بخواهد نفر نخست این صف باشد چرا که او که زودتر از همه از خواب برخاسته باز هم از صف طولانی نان دست خالی به خانه بر می گردد و این اتفاق را که اتفاقی نبوده دوست می دارد. یعنی او اصلا کاری به کار این صف نداشته که اگر می داشت دست کم جزو متهمان ردیف اول آن می بود و دست خالی به خانه برنمی گشت: "دوست داری/ راه رفتن زیر باران را/ در خیابان های بی پایان تنهایی/ دست خالی بازگشتن/ از صف طولانی نان را"...* *قسمتی از یادداشت مبین اردستانی با نام "غم و شادی در شعر " 👇 https://www.farsnews.ir/news/13910201000330/%D8%BA%D9%85-%D9%88-%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%82%DB%8C%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1 @kalemaat
🌺 میلاد امام رئوف مبارک فراخوان سلسله مسابقات کتابخوانی برای اولین بار در کشور ویژه‌ی شاعران اصفهانی به پیشنهاد انجمن کلمات و با همکاری نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور بزودی منتشر خواهد شد. برای آمادگی بیشتر شاعران جوان در این مسابقات، جلسه‌ی سه‌شنبه‌های انجمن کلمات به دورهم‌خوانی کتاب‌های به مسابقه گذاشته شده اختصاص می‌یابد. @kalemaat
💢 هجدهمین جلسه‌ی انجمن ادبی کلمات (ویژه بانوان) 📝 مباحثه‌ی کتاب آموزش شعر جوان "روزنه" 💡 شعرخوانی و نقد شعر 🔆 سه‌شنبه نهم خرداد 1402 ⏰ از ساعت 5 تا 7 عصر 🏛 طبقه‌ی دوم حسینیه‌ی هنر اصفهان @kalemaat
🌹 آقای خروش، امروز مهمان انجمن هستند. ضمناً جلسه در طبقه‌ی دوم برگزار می‌گردد. @kalemaat
🔹 لیلی وا لیلی جای شما هم خالی بود دو سه روزی مشهد ماندم جای خودم هم خالی بود دو سه روزی خوش گذراندم هم کودکی‌ام را دیدم در حوض حرم پا می‌شست هم پیری من آنجا بود همراهش قرآن خواندم لا تأخذهُ خوابم برد اما با پَر خادم‌ها یکباره پریدم از خواب شرمنده‌ی رؤیا ماندم تابوتم را صبحی زود با صلوات و با تهلیل بر شانه گرفتم بردم در صحن حرم چرخاندم قبلش دل خود را باری دادم به امانتداری بعد، گذشتم از خویش قبضش را هم سوزاندم از مجتهدی در صحنی پرسیدم حکم جنون چیست؟ من جای زیارتنامه لیلی وا لیلی خواندم! دیرم شد سر ساعت باز جا ماندم باز از پرواز خندیدم و گفتم خیر است دو سه روزی مشهد ماندم @kalemaat
🌴 تنفس صبح لبخند تو خلاصه‌ی خوبی‌هاست لختی بخند، خند‌ه‌ی گل زیباست پیشانی‌ات تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست رنگین کمان عشق اهورایی از پشت شیشه‌ی دل تو پیداست فریاد تو تلاطم یک طوفان آرامشت تلاوت یک دریاست با ما بدون فاصله صحبت کن ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست @mehdi_jahandar