eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
741 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
داوی‌مادر‌شهید؛ یک‌رو‌زشوهرم‌سرکار‌نرفته‌بود و‌پول‌نداشتیم‌پسرم‌کفششوفروخت‌ وپولشوداد‌به‌پدرش‌ورفت‌جنگ‌وشهید‌شد دیروز‌سالگردشهادت‌شهیدعزیز‌بود😭💔 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
اللهم عجل لولیک الفرج
چونه ام رو به دست گرفت و صورتم رو چرخوند وبه اجبار نگاهم قفل شد به نگاهش که عجیب دلم رو لرزوند و قلبم رو از جا کند ! چیزی توی نی نی چشمهاش موج میزد که برام تازگی داشت...انگار مهرو محبتی بود که مستقیم از قلبش به چشمهاش ریخته بود! _حرفهای تازه میشنوم نگفته بودی! بیشتر خجالت کشیدم از این لحن آرومش که کمی هم انگار امشب دلش شیطنت می خواست لب پایینم رو گزیدم_ دیگه چی ؟ همین یک بی حیایی هم کمم مونده بود که بیام بهت بگم! خندید کمی بلند ولی ازته دل !_یعنی اینقدر خوش شانس بودم که یک خوشگل خانومی مثل تو به من فکرهم بکنه؟ عجیب دلم آروم شد ازاین لحن گرم و صمیمیش و تعریف غیر مستقیمش و من هم گل کرد شیطنتم_واقعا خوشگلم؟ خندیدبه لحن شیطون و بچگانه ام ولی همونطور که نگاهش میخ چشمهام بود خنده اش جمع شدو یکباره نگاهش غمگین لب چیدم _خب زشتم بگو زشتی دیگه ! چرا این شکلی شدی یکباره؟! نگاه دزدید از چشمهام و نفس بلندی کشید که خیلی عمیق بود و نشون از یک حرف نزده پر از درد _بازم میترسم محیا دلخور گفتم: این یعنی شک داشتن به من سریع گفت: نه نه ...نه محیا جان زندگی مشترک یعنی داشتن بچه! بچه هایی که نمی خوام توی آینده باشم مایه سرافکندگیشون! برای همین روزاول بهت گفتم نه تو نه هیچ کس دیگه! از تصور بچه هامون و فکر امیرعلی اول خجالت کشیدم ولی زود گفتم:دیدگاه بچه هاهم به مادر و پدرو تربیت اونا بستگی داره ! _می خوای بگی بابا توی تربیت امیرمحمد کم گذاشته؟ لب گزیدم _نه نه منظورم اصال این نبود 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
پوفی کردو دست کشید بین موهاش_میدونم ولی قبول کن جامعه هم بی نقش نیست توی تغییر دیدگاه ها _قبول دارم حرفت رو ولی نمیشه که از واقعیت فرار کرد! باید قبولش کرد مهم اینه که تو دیدگاه درست رو به عنوان پدر نشون بچه ات بدی ! یادش بدی برای آدم ها به خاطر خودشون احترام قائل بشه حاال می خواد اون فرد یک زحمت کش باشه مثل یک رفته گر شهرداری یا یک غساله مثل عمواکبرتو یا رئیس یک شرکت بزرگ ! مهم اینه باید بدونه هرکسی که زحمتی میکشه باید ازش تشکر کردو هرشغلی جای خودش پر از احترامه به خصوص شغلهایی که با این همه سختی هر کسی حاظر نیست به عهده بگیره و قبول مسئولیت کنه! به نظر من این آدمها بیشتر قابل احترام وستودنین! باید همه ما این و یاد بگیریم و یاد بدیم! بازم خیره شد به چشمهام _قشنگ حرف میزنی خانومی بازم دلم رفت برای خانومی گفتنش! دستهاش جلو اومدو برای اولین بار روی موهام نشست ...موهایی رو که باز از روی حرص و عصبانیت بهم ریخته بودم رو مرتب کردو برد زیر شال و من به جای بیقراری انگار بازم به آرامش رسیده بودم! دنباله شال روی شونه ام انداخت و من باهمه عشق نگاهش کردم و بچگانه گفتم: ممنون لبخندی زد گرم گرم مثل گرمی آفتاب اول بهار که کنار نسیم سردو خنک لذت داشت وجودم و گرم کرد! _بریم توی خونه هوا سرده بلندشد و من خاک پشت شلوارش رو تکوندم... نزاشت ادامه بدم و دستم رو گرفت و کشید تا بلند بشم و قفل کرد انگشتهاش رو بین انگشتهام... امشب انگاری شب برآورده شدن آرزوهای من بود! _خلوت کردین ؟ هم زمان با هم به در ورودی نگاه کردیم و امیرمحمدی که با امیرسام بغلش و نفیسه کنارش آماده رفتن بودن 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
41.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دِلتَنگےدَردِسَخت‌وعجیبۍ‌ست! دَردےڪہ‌نِمیتوانےآن‌رابراےِهیچڪَس؛ تعریف‌ڪُنے..!(:🔗💔'! ‌ 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
➣♥
مهدۍ‌جان هرچہ‌کردم‌بنویسـم‌زتومدح‌وسخنۍ یابگـویم‌‌زمقام‌توکه‌یابن‌الحسنۍ این‌قلم‌یارنبودوفقط‌این‌جملہ‌نوشت:↯ پسرحیدرکرارتوارباب‌منۍ🔗📿 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
..‌•• «یـٰاقاضۍ‌الحـٰاجات'🦋🗞'» ‹اۍ‌بَرآورَنـدِه‌حـٰاجات‌ھا..'🔗🌚'› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
زینب‌ خودسازی میکرد و روی خودش کارکرده بود اینکه پنج شنبه ها روزه بگیره هرروز قرآن بخونه... و و و توی تک تک کتابای درسیش نوشته بود«اومی بیند!»🍃 میگفت:نمیخوام حتی یک لحظه هم غافل بشم واینجوری گناه نمیکنم😇 این عقیده رو داشت که همه ی آدما پاکن‌،خدافطرت اوناروپاک آفریده واگه اخلاقشون بده بخاطرتاثیرگذاری شرایط محیطه... «شهیده-زینب-کمایی» راوی:خواهرشهید 🌷 سالروز ولادت❤️🎂 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』