حس نمیکنی مرگ تو خیلی وقت پیش رقم خورده بود و الان که زنده ای فقط لطف خدا بوده ؟
باور کن اگه خدا دستتو نمیگرفت الان هزار تا بلا سرت میومد...ولی خدا کمکت کرده و از بدترین شرایط نجاتت داده...
این درست نیست که اون روزارو فراموش کردی و داری کاری میکنی که درونت میگه نکن...
میخوای بهت یه معجزه نشون بدم ؟
معجزه یعنی همین که زنده ای و داری حرفامو میخونی...
باور کن زنده بودن تو کم از معجزه نداره...
اگه میدونستی چه اتفاقات بدی ازت دور شده...بعدش میفهمیدی جواب لطفای خدا این نیست که...
نگم برات !
مُحاسِبه نَفس:
تو هیچی از خودت نداری...هر چی داری از خدا داری...
نمیدونم چی ته دلت بود که خدا و اهل بیت و دوست شهیدت دستتو گرفت...ولی یه چیزو میدونم..اونم اینه که حقیقتا لایق نبودی...
به نظرم دلیل اصلی اینکه خدا دستتو گرفت قلب درستی بود که داشتی...وگرنه اعمالت اصلا شبیه آدمیزاد نیست !
داری چکار میکنی با خودت ...
میدونستی برای بدنت کلی ضرر داره ؟
نمیترسی آسیب ببینی ؟
این نفس نفس زدن ها و این تپش قلب ها آخرش کاری میکنه سکته کنی...
مگه آدم چقدر میتونه استرس رو تحمل کنه...
اینکه دست و پات دیگه دست خودت نیست و از درون خودتو بخاطر گناهت میخوری ولی در عمل شیطانی عمل میکنی...آخرش عین یک بمب تورو منفجر میکنه...
میدونی چرا مطمئنم منفجر میشی ؟
چون از سر درد هات معلومه...
سرت داره میترکه...ولی بازم ادامه میدی...
خودمونیما....
چقدر ترسناک میشی بعضی وقتا...باور کن قاط میزنی...
اگه لطف خدا شامل حالت نمیشد ...تو همون وضعیت میمردی....
فکرشو بکن ...تو حالتی از دنیا میری که داری گناه میکنی...
ببین...
هیچی بهتر از آرامش نیست...
آرامشتو با دستای خودت به آتیش نکش !
تو خیلی برای زندگیت زحمت کشیدی...تو حقت این نیست که آیندت این باشه...تو باید یه زندگی زیبا و با آرامش داشته باشی...نه اینکه خودت از خودت حالت بهم بخوره...
واقعا چی ارزش اینو داره که بخاطر یه لذت آنی تا مدت ها استرس داشته باشی و خودتو از درون بخوری ؟
یکم به درونت توجه کن...
همش داری از درون خودتو میخوری و به خودت فحش و بد و بیراه میگی...
سوالم از تو اینه : چرا اینکارو میکنی با خودت ...چرا کاری میکنی که از خود معنویت دور بشی...
شاید بگی ...دست خودم نیست...
ولی اینکه میگی دست خودت نیست توجیه درستی برای کار زشتت نیست...خدایی نکرده اگه بلایی سرت بیاد چجوری میخوای جبران کنی ؟
میدونستی زندگیت میشه پر از حسرت ؟
مُحاسِبه نَفس:
حقم داری به خودت فحش بدی...چون چیزی که میخوای باشی...با چیزی که هستی واقعا فاصلش زیاده...
دلت برای کسی نمیسوزه...حداقل دلت برای خودت بسوزه...
داری به همه چیت ضربه میزنی...
به خصوص به نمازت..
شاید از زندگیت راضی نیستی که داری اینکارو میکنی...ولی باور کن زندگیت از این هم بد تر میشه اگه جلو کاراتو نگیری...
ببین...
نذار خراب بشه...
چون ساختن خیلی زحمت میخواد...ولی خراب کردن یه لحظست...
نکن این کارو...
تو حیفی...
تو خیلی زحمت کشیدی...
لطفا خرابش نکن...
تو آدم بدی نیستی...پس مثل آدم بدا نباش...
نذار پشتت همش آه و نفرین باشه..
مُحاسِبه نَفس:
هنوز چیزی رو از دست ندادی ..پس از خودت و زندگیت و آبروت محافظت کن...
نذار صبر خدا تموم بشه....نذار...
از دوست داشتن خدا نسبت به خودت سوءاستفاده نکن !
از خدا و اهل بیت و دوست شهیدت کمک بخواه و همیشه ضرر های کار غلطت رو مرور کن...
توبه کن و اینبار پای حرفت بمون...
مُحاسِبه نَفس:
ببین...
بعضی چیزا اگه خراب بشه دیگه درست نمیشه...
پس بترس از اینکه خدایی نکرده این اتفاق تو زندگیت بیوفته...
چون بعدش دیگه نمیتونی خودتو ببخشی !
مُحاسِبه نَفس:
سر خودت...با دستای خودت...بلا نیار !
این چیزارو با زبون خوش از من بشنو...وگرنه اگه روزگار بخواد حالیت کنه ...مطمئن باش یه بلای بد سرت میاد !
چرا توقع داری وضع مالیت خوب بشه...وقتی با همین پولی که تو جیبته گناه میکنی...
به نظرت این ته نامردی نیست که خدا بهت پول بده بعد تو بری با این پولا گناه کنی ؟
داری نامردی میکنی...
قبول کن کارت زشته !
داری دستی دستی همه چیو خراب میکنی...
اگه اون لحظه آخر توبه نمیکردی الان معلوم نبود وضعیتت چی میخواست بشه...
ببین...
اگه الان زنده ای و چیزیت نشده بخاطر اینه که لحظه آخر توبه کردی...
وگرنه قرار بود و مقرر شده بود که یه بلای بد سرت بیاد !
میخوام یه چیزی بهت بگم...
ببین...
اگه یه بلا سرت بیاد...صرفا فقط یه بلا نیست...
بلکه مصیبت پشت مصیبت وارد زندگیت میشه...
رگباری از زمین و آسمون برات میباره و جوری میشه زندگیت که هر چیو میخوای درست کنی اونطرفش خراب میشه...
آره..
الکی الکی زندگیتو آتیش نزن...
خدا از دروغگو ها متنفره !
خدا از آدمایی که بقیه رو سرکار میذارن و ظلم میکنن متنفره !
چیه ؟ الان چه وضعیتی داری ؟
ها ؟
همش میترسی یه بلا سرت بیاد...آره ؟
طبیعیه..اینه تاوان اون لذت لحظه ایت که داره برات زهر مار میشه...
هه...
ای کاش اون لحظه که داشتی بر طبل شادانه میکوبیدی فکر اینجاشم میکردی ...
داری از نگرانی میمیری آره ؟
چه زندگی پر استرسی داری...
ولی فکر اینجاشم باید میکردی...
میدونی چی خیلی دردناکه ؟
این دردناک هستش که بعضی لذتا از بیرون لذته...ولی وقتی تجربش میکنی یهو پر از رنج و بدبختی میشه...
هیچوقت خودتو از مکر خدا ایمن ندون !
خدا بخواد بزنه خوب میزنه....
چوب خدا صدا نداره...
راستی ؟ میدونستی اگه آبروت بره چی میشه ؟
میخوای بهت بگم ؟
ببین...اگه آبروت بره دیگه هیچکس بهت اعتماد نداره...حتی اگه خودتو جررر هم بدی که کسی باورت داشته باشه...بازم کسی بهت اعتماد نداره !