نردبان بهشت
+یا رَجاءَ المُذنِبین ای امید گنهکاران
چله #توکل_و_امید
☑️ روز دهم
سلام دوست خوبم. طاعاتت قبول
میگن هیچکس از لحظه بعدش خبر نداره.
شاید باورش سخت باشه، اما خیلیا توی سن و سال من و تو بودن که کاملا بی دلیل و یک دفعه از دنیا رفتن.. نهایت تشخیص دکترشونم مُردن به مرگ طبیعی بوده!
خدا برای گرفتن جون بنده هاش نیاز به دلیل نداره
ولی ما برای جواب دادن به خدا بابت تک تک نعمتهاش به کلی دلیل نیاز داریم..
همیشه اینو برا خودمون یادآوری کنیم:
{شاید فردایی نباشه}
خدا کنار تک تک نفس های ماست
و از تموم فکرها و کارهامون باخبره!
امروز حواسمون به این صاحبخونه باشه..♥️
نماز اول وقت بخونیم 📿
فکرای منفی و ناشکری نکنیم 🥰
غیبت و فحش رو هم تعطیل کنیم 🙃
مراقب حرفها و ارتباطامونم باشیم 😎
خدا به همراهت🌹
@kanale_behesht
نردبان بهشت
#من_میترا_نیستم 🎊 #قسمت_چهاردهم من در آن سال به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم. مدتی که
🎀#من_میترا_نیستم 🎀
🌸#قسمت_پانزدهم🌸
انگار کربلا برپا شده بود من و بچه هایم کنار اهل بیت بودیم. زینب فعالیت های انقلابی اش را در مدرسه راهنمایی شهرزادِ آبادان شروع کرد.
روزنامه دیواری مینوشت سر صف قرآن می خواند با کمونیست ها و مجاهدین خلق جر و بحث میکرد و سر صف شعرهای انقلابی و دکلمه می خواند.
چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه درگیر شد و حتی یکی دو بار زینب را کتک زدند.
مینا و مهری در دبیرستان سپهر درس می خواندند بعد از انقلاب اسم دبیرستان شان به صدیقه رضایی تغییر کرد.
آنها دبیرستانی و چند سال بزرگتر از زینب بودند .به همین خاطر آزادی بیشتری داشتند.
من تا قبل از انقلاب اجازه نمیدادم دختر ها تنها جایی بروند زمستانها برای مینا و مهری سرویس می گرفتم که مدرسه بروند شهلا و زینب را هم خودم یا پسرها میبردیم و میآوردیم.
قبل از انقلاب به جامعه و به محیط اطراف اعتماد نداشتم همیشه به دخترها سفارش میکردم که مراقب خودشان باشند و با نامحرم حرف نزنند امام که آمد همه چیز عوض شد.
از بابت جامع خیالم راحت شد دیگر جلوی بچهها را نمی گرفتم دلم می خواست بچه ها به راه خدا بروند و خدمت کنند.
چندتا از دانشجوهای دانشکده نفت آبادان به اسم علی زارع و علی غریبی و آقای مطهر در دبیرستان سپهر کلاس تفسیر قران سیاسی و اخلاق گذاشتند.
مینا و مهری به این کلاس ها می رفتند آنها به کلاس اخلاق آقای مطهر علاقه بیشتری داشتند.
آقای مطهر برای آنها حرف های قشنگی میزد و کاری کرده بود که بچهها دنبال برنامههای خود سازی بروند.
زینب آن زمان در دوره راهنمایی درس میخواند از مینا خواست که همه درس ها و حرف های آقای مطهر را کلمه به کلمه برایش بگوید.
🍒#من_میترا_نیستم 🍒
#قسمت_شانزدهم🍓
زینب بعد از انقلاب بنا به سفارش حضرت امام به جوان ها، دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه می گرفت. خودش خیلی مقید به انجام برنامههای خود سازی بود ولی دوست داشت توصیه های اخلاقی آقای مطهر را هم بداند و به آنها عمل کند.
آقای مطهر به شاگرد هایش برنامه خودسازی داده بود و از آنها خواسته بود که نماز شب بخوانند زیاد به مرگ فکر کنند پرخوری نکنند روزه بگیرند و برای خدا نامه بنویسند و حواسشان به اخلاق و رفتار شان باشد.
وقتی مینا و مهری به خانه می آمدند زینب رو به رویشان می نشست و به حرفهای آنها گوش میکرد زینب بعد از انجام برنامه های خودسازی آقای مطهر به خودش نمره میداد و نموداری می کشید تا ببیند در انجام برنامههای خود سازی پیشرفت داشته یا نه.
بعضی مواقع مهری و مینا زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی میبردند خانواده کریمی هم بعد از انقلاب بیشتر فعالیت میکردند زهرا خانم مرتب به بچهها کتابهای دکتر شریعتی و استاد مطهری را میداد زینب با علاقه کتابها را میخواند.
من که میدیدم بچههایم هر روز بیشتر به خدا نزدیک میشوند شکر میکردم به خاطر عشقی که به امام و انقلاب داشتند و همیشه از فعالیتهای دخترها حمایت میکردم
بعضی وقت ها بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی میشد ولی من جلویش می ایستادم.
یادم هست که یک سال بعد از انقلاب سیل آمد مهری و مینا برای کمک به سیل زده ها رفتند بابای مهران صدایش در آمد که دخترای من چی کار هستند که واسه کمک به سیل زده ها میرن؟
او با مهری دعوای سختی کرد، ولی من ایستادم و گفتم :دخترام واسه خدا کار می کنن تو حق نداری ناراحتشون کنی. کمک به روستا های سیل زده ثواب داره.
نباید جلوی اونا رو بگیری
بعد از انقلاب در مدارس آبادان معلم ها دو دسته شدند. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب، و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند. زینب روسری و چادر می زد و بعضی از معلم های مدرسه راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نداشتند و با انقلاب همراه نشده بودند به امثال زینب نمره نمیدادند و آن ها را اذیت می کردند....
ادامه دارد...
مداحی آنلاین - مادرم در گوش من خوانده است یا ام البنین - حمید علیمی.mp3
3.55M
◾️#وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🌴مادرم در گوش من خوانده است یا ام البنین
🌴ذکر من تا روز محشر هست یا ام البنین
🎧مداح #حمید_علیمی
『💕』 @kanale_behesht
ام البنین در واقعه کربلا حضور نداشت. هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد مدینه شد، شخصی خبر شهادت فرزندانش را به او داد؛ اما او از سرنوشت امام حسین(علیه السلام) پرسید.
ام البنین وقتی خبر شهادت چهار فرزندش و امام حسین(علیه السلام) را شنید، گفت:
«ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدای حسین میشد و او زنده میماند.
ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس علیه السلام) به قبرستان_بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست.
اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند،
فرج امام زمان را از خدا بخواهید از امام زمان نقل می کنند که فرمود هر جا روضه عموم عباس خوانده شود من سراسیمه می آیم
#روضه
عباس برای سكینه ی من آب بیارعباس اهل حرم تشنه اندیه ذره آب بیار دلشون خوش بشه
عباس آماده ی رزم شد، اومد میدان شروع كرد موعظه كردن پسر امیرالمؤمنین ولی اثری نکرداومد خدمت امام حسین آقا این مردم حرف گوش نمیدن اینجای روایت جانسوزه😭😭😭
صدا از خیمه ها بلند شده عمو آب،عمو آب عباس سواربراسب شد نیزه رو برداشت،مشك رو برداشت رفت سمت فرات