eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊 ارتباط با ادمین 👇 @Labkhand1337
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺اعمال شب جمعه در یک نگاه 👇 صلوات ..ذکر سبحان الله .استغفار eitaa.com/kanale_behesht/309 نماز در شب جمعه eitaa.com/kanale_behesht/380 سوره های مخصوص شب جمعه eitaa.com/kanale_behesht/388 چگونگی قرائت نماز در شب جمعه eitaa.com/kanale_behesht/1142 روایت ترک شعر در شب جمعه eitaa.com/kanale_behesht/1150 دعا در حق مومنین، دعای اللهم من تعباء و تهیاء eitaa.com/kanale_behesht/1151 متن دعای اللهم یا شاهد کل نجوی ، و یا دائم الفضل علی البریه eitaa.com/kanale_behesht/1153 متن دعای کمیل eitaa.com/kanale_behesht/1156 صوتی دعای کمیل eitaa.com/kanale_behesht/1161 آداب انار خوردن،ذکر ما بین دو رکعت نافله eitaa.com/kanale_behesht/1164 دعای سحر شب جمعه،ذکر پیش از نماز صبح eitaa.com/kanale_behesht/1165 🖤 التماس دعا ⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
رمان (77قسمت) 📖 داستان زندگی طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی ✍ به قلم شهید
نردبان بهشت
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #بدون_تو_هرگز #قسمت14 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهاردهم: عشق کتاب 🍃زینب، شش
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت پانزدهم: من شوهرش هستم 🍃ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ... 🍃بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ... - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... 🍃از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ... 🍃علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ... 🍃قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... 🍃علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ... - این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ... - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟... 🍃همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ... 🍃- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... 🍃از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ... 🎯 ادامه دارد...
📔 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت شانزدهم: ایمان 🍃علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ... 🍃دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ... - اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ... 🍃تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ... - ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ... 🍃این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ... 🍃پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ... - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ... در رو محکم بهم کوبید و رفت ... 🍃پی نوشت : راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ... 🎯 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه درازی باریک بود و نه کوتاهی خرد. بل‌که میانه‌ی این هر دو بود: راست‌اندامِ تمام‌پشت. رویی داشت نه گرد و برآمده چون روي فربهان و نه خشک و نِزار چون روي نحيفان، بل‌که روی‌گردِ به قاعده بود: سپید و روشن و لطيف. چشمی داشت سپیده‌ها سپید و سیاهه سیاه، مژگانی راست به هم دررُسته دراز و بسیار. انگشتانش، هم از آنِ دست و هم از آنِ پای، درشت و بزرگ. کف‌هاي وی نرم چون حریر بود و چون از جاي خود برخاستی و می‌رفتی، از چستى همانا که مرغ بود که می‌پرید. و در میان دو کتفش، مهر نبوت بودی. و او خود خاتم پیغامبران و مهتر عالمیان بود و در سخا از همه بهتر بود و در شجاعت از همه بیشتر بود و در فصاحت از همه نیکوتر و تمام‌تر و در عهد و پیمان از همه درست‌تر بود و در خوی و خلق از همه نیکوتر بود و در تَعيُّش با مردم از همه بزرگتر بر بديهه. چون وی را بدیدندی، از وی هیبت داشتند و چون با وی مخالطت کردندی، وی را چون جان و دل دوست گرفتند. نه پیش از وی، مثل وی کسی توانستندی دیدن و نه بعد از وی، کسی مثل وی تواند یافتن. سیرت رسول‌الله ترجمۀ سیرت ابن اسحاق از روایت عبدالملک ابن هشام
نردبان بهشت
نه درازی باریک بود و نه کوتاهی خرد. بل‌که میانه‌ی این هر دو بود: راست‌اندامِ تمام‌پشت. رویی داشت نه
✅ اسنادی كه نشان دهنده شهادت پیامبر به وسيله سمّ است: 📚اعلام الوری، ج1ص80 📚بحارالأنوار، ج17ص406 📚اثبات الهداة، ج1ص604 📚بصائرالدرجات، ص503 📚محاسن برقی، ج 2ص262 📚جامع الاصول، ج11ص38 📚مستدرك‌سفينةالبحار، ج6ص295 📚الطبقات الكبري، ج 2ص154‌ 🔹 همچنين امام مجتبی علیه السلام فرمودند: انّي اموتُ بِالسّم كما ماتَ رسول الله «علت وفات من مانند رسول الله سمّ می‌باشد.» 📚بحارالأنوار، ج43ص327وج44ص153 📚مناقب ابن شهرآشوب، ج4ص8
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسن! (ع) مهربونی و کریم ... من گدای روضه هاتم از قدیم ... 🎙محمد حسین پویانفر ┈┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
doa_payambar_581931209198666576.mp3
746.2K
◾️ صوت گزیده| دعاهای رهبرمعظم انقلاب در رابطه با پیامبر اکرم(ص) ▪️پروردگارا! جامعه ما را شبیه جامعه او کن! ۸۰/۲/۲۸