مُحاسِبه نَفس:
فقط یه چیزی میگم جون هر کی دوست داری از حرفام بد برداشت نکن...
من قبلا گفته بودم بهتره دوست شهیدت جنس مخالف نباشه...ولی خیلی ها گفتن داداش رضا چه اشکالی داره و فلان بیسار...
ببین..
خواهشا از حرفام بد برداشت نکن...ولی من یه سری چیزا دیدم...بخاطر همین میگم بهتره دوست شهیدت همجنست باشه...حالا امام ها و پیامبر ها و اینا به کنار...
اونا فرق دارن...
ولی دوست شهید بهتره جنس موافقت باشه تا روحیاتت رو درک کنه...
من که پسرم بهتره دوست شهیدم پسر باشه...
خب من اگه دوست شهیدم دختر باشه...یه جوریه...قبول داری ؟
جون هر کی دوست دارید در مورد حرفم بد برداشت نکنید...
من دارم یه چی دیگه میگم ولی بعضی ها الان از حرفای من یه برداشت دیگه دارن !
لطفا به حرفم فکر کنید...
الان خیلی ها میگن رضا خب حاج قاسم مرد بود...من که دخترم اگه دوست شهیدم حاج قاسم باشه یعنی عیبی داره ؟
ببین...
من نمیگم عیب داره...اصلا دوست شهیدت بذار باشه حاج قاسم.
خیلی هم عالی...
اصلا برو سمت شهید های دیگه که جنس مخالفتن...
موردی نداره...
ولی اگه حس میکنی توهم داری میزنی...خب نرو دیگه...
من دیدم که دارم میگم...
بعضی دخترا توهم میزنن باور کن.
جاش نیست وگرنه میگفتم توهماتشون چیاست !
در کل حرفمو شفاف گفتم...
من خودم اگه دوست شهیدم دختر باشه ممکنه توهم بزنم...
بابا توهم زدن دست خود آدم نیست...
تو اگه دوست شهیدت پسر باشه کم کم توهم میزنی ...خدایی نکرده ممکنه کم کم نگاهت غریزی بشه و بزنی کارو خراب کنی...
بازم خودت میدونی...
از ما گفتن بود.
اونی که دنبال حقیقت باشه فهمید منظور داداش رضا چیه...
ولی در کل اگه توهم نمیزنی...خا باشه...بذار دوست شهیدت جنس مخالف باشه.
موردی نداره....
نمیخواستم بگم ...ولی میگم...
بعضی ها با دوست شهیدشون صیغه میکنن یا ازدواج میکنن...
چون میگن شهدا زنده ان و ...
حتی مورد داشتیم تو ازدواج خواستگارهاشو با دوست شهیدش مقایسه میکرد...
اگه قراره اینجوری توهم بزنی بیخیال ...
در کل از من میشنوی دوست شهیدت همجنس خودت باشه.
اگه پسری دوست شهیدت پسر باشه و اگه دختری دوست شهیدت دختر...
ولی اگه مطمئنی از این توهمات مسخره نمیزنی...خب موردی نداره.
میتونی دوست شهید خودت رو جنس مخالف انتخاب کنی.
باور کن الان روح جهاد مغنیه و احمد مشلب و چند تای دیگه شاد شدن و میگن رضا خدا پدرتو بیامرزه مارو از دست بعضی ها نجات دادی خخخ.
در ضمن ؟
اگه میخوای دنبال دوست شهید بگردی نرو دنبال شهدای خوشگل...
برو دنبال کسی که روحیاتش مثل خودته.
ببین...
یه پیشنهاد جالب برات دارم...
اگه میتونی و دوست داری برو سمت شهدایی که ناشناخته ترن...
دلیلشو بعدا میفهمی...
راستشو بخوای من خودم قبلا شیفته شهیدای خوشگل بودم...ولی بعدش تصمیم گرفتم نگاهمو تغییر بدم...
بگذریم...
در کل یه دوست شهید پیدا کن و در طول روز باهاش انس داشته باش.
برو عکساشو چاپ کن و بزن به دیوار اتاقت.
مُحاسِبه نَفس:
تو دفتر محاسبه نفست بعضی وقتا یهو یه قلب بکش و اسم دوست شهیدت رو وسطش بنویس...
یا میتونی آخر شبا که میخوای بخوابی به رفیق شهیدتم گزارش کار بدی....
وقتایی که میری زیارت برای دوست شهیدتم دعا کن.
حتی میتونی دو رکعت نماز براش بخونی...
وای...
اگه بتونی از این عشق بازی ها با دوست شهیدت بکنی فوق العادست...
میشید دو تا دوست واقعی...
مطمئن باش این دوستی برکات زیادی داره...
اون دنیا هم باهاش محشور میشی و به همدیگه میرسید...شایدم تو هم عین دوست شهیدت شهید بشی ...وای...عالیه...من که خیلی الان ذوق کردم.
شاید بگی داداش رضا ؟
من میخوام رفیق شهید پیدا کنما...ولی نمیدونم کدوم شهید رو انتخاب کنم...
ببین...
من پیشنهاد میکنم بری کتابای شهیدارو ببینی...بعد ببینی کدوم شهید بهت چشمک میزنه...
اگرم دسترسی به کتابای شهیدا نداری...برو گلزار شهدای شهرتون و از کنار سنگ ها که میگذری ببین کدوم شهید نظرتو جلب میکنه...
اون شهیدی که چشمتو میگیره همونو انتخاب کن ...
برو هر پنجشنبه پیشش و سنگشو ببوس و با گلاب بشور.
ولی کار زیاد سختی نیست باور کن...
سخت نگیر...
اگه به درونت رجوع کنی میفهمی کدوم شهید بهت چشمک میزنه...
ولی اگه بتونی یه شهیدی رو انتخاب کنی که اهل شهر خودتون باشه خیلی خوبه...
میدونی چرا ؟
چون پنجشنبه ها میتونی بری سر خاکش...
مُحاسِبه نَفس:
ولی اینایی که میگم همش در حد پیشنهاده...
شاید بخوای به شهید ابراهیم هادی وصل بشی...خب شهید ابراهیم هادی گمنام هستش...
میدونی ..فرقی نداره...
اینایی که میگم همش در حد پیشنهاده.
با هر شهیدی که بهت نظر کرده دوست بشو.
اگرم تو شهر خودت باشه که چه عالی.
ولی اگه نظر منو بخوای میگم بیا سمت شهید برونسی...
خیلی رفیق خوبیه...
اگه رفیق شهیدت رو شهید برونسی انتخاب کردی یه کتاب معرفی میکنم حتما بخون ...
اسم کتاب اینه :
خاک های نرم کوشک.
ولی شاید بخوای سمت یه شهید دیگه بری...
اصلا ایرادی نداره...
من فقط پیشنهاد دادم.
همین...
شاید بخوای بری سمت حاج ابراهیم همت.
هیچ فرقی نداره.
شهید زیاد داریم.
برو بگرد و با شهیدی دوست بشو که حس میکنی سیمت وصل میشه.
چند تا شهید بهت معرفی میکنم اگه دوست داری باهاشون دوست بشو :
اگه قم زندگی میکنی : شهید زین الدین.
اگه قزوین هستی : شهید حمید سیاهکالی
اگه تهران هستی : شهید چمران
اگه نجف آباد هستی : شهید حججی
اگه مشهد هستی : شهید برونسی
اگه کرمان هستی : حاج قاسم
و...
بگرد پیدا کن ...
من فعلا اینا به ذهنم اومد.
همین...
فصل دو هم تموم شد...
تمرین این فصل همینه که برید دوست شهید پیدا کنید...
بچه ها ؟
حتما پیدا کنید و تا پیدا نکردید وارد فصل سوم نشید...چون تو فصل سوم قراره با دوست شهیدمون هم عهد و پیمون ببندیم و هم دوستیمونو با رفیق شهیدمون آغاز کنیم...
خب...
حرفام تموم شد.
تا فصل بعدی فعلا خدا نگهدار ❤️
یا حضرت یوسف علیه السلام
#تلنگر
#غر_زدن
اعتراض کردن و دایم غر زدن یکی از بدترین عادت های انسانی است.
👈بسیاری از کارشناسان پزشکی اعتقاد دارند این عادت بر سلامت جسم و روح #تاثیر_منفی دارد و مسیر زندگی او را تغییر می دهد.
😕اعتراض کردن موجب #ناامیدی می شود زیرا شما دایم به نداشته ها و کمبودها و ایرادها نگاه می کنید و این موجب می شود تا #عصبی، پرخاشگر و بیحوصله بشوید.
😢حتی به افسردگی نیز منجر می شود زیرا هیچ چیز از نظر شما زیبا نیست.
منبع:سایت بیتوته
❤️ @kanale_behesht
⚠️
#اثرات_بی_محلی_به_دیگران😞
گروه علمي و فناوري: مطالعات صورت گرفته توسط پژوهشگران آمریکایی نشان میدهد، کم محلی یا بیمحلی به دیگران اثرات مشابه روانی و دردهای فیزیکی روی هر دو طرف برجای میگذارد.
👈هنگامی که با کم محلی یکی از اطرافیان مواجه میشویم، دچار احساس سرزنش و گناه میشویم، اما حس آزرده خاطر شدن یک احساس متقابل محسوب میشود
#به_اطرافیان_احترام_بگذاریم
⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
نردبان بهشت
همین... فصل دو هم تموم شد... تمرین این فصل همینه که برید دوست شهید پیدا کنید... بچه ها ؟ حتما پیدا ک
شروع فصل سه
نام این فصل : ضررهای گناه رو به طور ملموس برای خودت مرور کن
dadashreza.com
( تو این فصل میخوام در مورد این بگم که چطوری ضرر های گناه برامون ملموس باشه ...)
سلام دوستان خوبم...
حالتون چطوره ؟
خب..
رسیدیم به فصل سه.
بگو ببینم...
دوست شهید پیدا کردی یا نه ؟
اگه پیدا کردی که این فصل رو بخون...
ببین...
این فصل درمورد اینه که میخوام یادت بدم چجوری ضرر های گناه رو به صورت ملموس برای خودت مرور کنی که سمتش نری...
چون معتقدم تا کسی ضرر های گناه رو به صورت ملموس مرور نکنه نمیتونه ترکش کنه...
ملموس یعنی قابل لمس...
همونطور که تو فصل های قبلی گفتم ما تا از گناهی لذت ببریم عمرا بتونیم ترکش کنیم...
مثلا کسی که میخواد شهوت رانی رو ترک کنه و سمت خودارضایی و پورن و دختر بازی و پسر بازی نره...نباید تو ذهنش زنای ذهنی داشته باشه و از گناه لذت ببره...وگرنه عمرا بتونه ترکش کنه...شاید بگه میخوام ترکش کنم...اما یه پاش رو گازه و یه پاش رو ترمز !
بخاطر همین ماشین وجودش راه نمیره !
ببین ؟
شرط اول ترک گناه شهوت اینه که از شهوت رانی تو ذهنت لذت نبری...
نه فقط شهوت...بلکه تموم گناه ها همینه...
تو تا زمانی که از خشم لذت ببری نمیتونی ترکش کنی..باید مدام ضرر های خشم رو مرور کنی...چون به هر حال وقتی عصبی میشی و داد میکشی شاید بهت گوش بدن و همین باعث میشه از خشم پاداش بگیری و لذت ببری...ولی مطمئن باش خشمت بیشتر میشه...
چون داری از خشم پاداش میگیری !
یا تو اگه از وسواست لذت ببری...وسواست بیشتر میشه...چون وقتی وسواسی هستی و ریز میشی شاید کاراتو درست انجام بدی ...اما از درون خودتو عصبی میکنی و وسواست روز به روز بیشتر میشه....
در کل همه کارهای بد و همه گناه ها و همه عادت های زشت برای اینکه ترک بشن باید به رنجش فکر کنیم نه به لذتش...
من تو این فصل میخوام با مثال حرف بزنم...
بخاطر همین میخوام از گناه شهوت حرف بزنم.
ولی در کل فرقی نداره...
اگه گرگ زندگیت تنبلی هم هستش میتونی لذت های کاذب تنبلی رو بنویسی و بعد رنج هاشو مرور کنی...
من میخوام تو این فصل یاتون بدم که چجوری ضرر ها و رنج های گناه هاتونو به صورت ملموس مرور کنید...
چون به شدت اعتقاد دارم تا ضرر های گناه رو به صورت ملموس برای خودت ننویسی و هر روز مرور نکنی عمرا بتونی گناهاتو ترک کنی..
ملموس یعنی یه جوری ضرر های گناه رو برای خودت مرور کنی که رنگ از رخسارت بپره و حالت بد بشه و جوری بشی که استفراغ روحی کنی !
اینکه یکی بتونه ضرر های گناه هاشو ملموسانه مرور کنه واقعا کار هر کسی نیست و به نظر من یه هنره...
ولی باور کن هر کی بتونه این کارو بکنه دیگه سمت اون گناه نمیره...
چون همونطور که گفتم ما زمانی سمت گناه میریم که ضرر هاشو یادمون رفته باشه....
باید ضرر های گناهاتو به صورت کاملا ملموسانه مرور کنی...
در کل واژه ملموس رو اصلا فراموش نکن...
برای مثال من از گناه شهوت شروع میکنم...
میخوام بهت یاد بدم چجوری رنج ها و ضرر های گناه شهوت رو به صورت ملموس مرور کنی تا سمتش نری...
میخوام تو این فصل یه جوری ضرر های گناه شهوت رو برات مرور کنم که کرک و پرت بریزه...
میخوام یه کاری کنم حالت از خودت بهم بخوره اگه درگیر این گناه هستی...
من اگه بتونم تو این فصل به این هدف برسم که تو حالت بهم بخوره...تونستم ضرر های گناه رو برات به صورت ملموسانه مرور کنم...
وگرنه اگه با خوندن این فصل حالت از خودت بهم نخورد...یعنی من نتونستم ضرر های گناه رو برات به صورت ملموس مرور کنم که تو حالت بد بشه که بعدش نتونی سمتش بری...
خیلی بی وجدانی...چون نعمت هایی که خدا بهت داده رو به جای اینکه صرف چیزای خوب کنی داری ازشون در مسیر غلط استفاده میکنی...
خجالت نمیکشی وقتی میری جلو آینه خودتو میبینی ؟ میدونستی همین چشمی که میری باهاش گناه میکنی آرزوی یکیه که فقط بتونه دنیارو پنج دقیقه ببینه ؟
میدونستی خیلی ها از نعمت همین چشم محروم هستن...بعدش تو میری با این چشم تو خیابون چشم چرونی میکنی ؟
آیا این کار تو ناسپاسی نیست ؟
خدا بهت سلامتی داده که از این کارا کنی ؟
اینهمه خدا بهت لطف کرده ...اینهمه دستتو گرفته...اینهمه از بدترین شرایط نجاتت داده ...بعدش تو میری از این کارا میکنی...
نمیترسی از خدا ؟
میدونستی اگه اون روز خدا نجاتت نمیداد الان تو چه وضعیتی بودی...
ازت میخوام قدر روزهاتو بدونی...چون خدا خیلی بیشتر از چیزی که لایقشی بهت نعمت داده...
وگرنه باور کن با این کارایی که تو میکنی اصلا جات اینجا نیست...ولی خدا خیلی داره بهت حال میده....خیلی !
حس نمیکنی مرگ تو خیلی وقت پیش رقم خورده بود و الان که زنده ای فقط لطف خدا بوده ؟
باور کن اگه خدا دستتو نمیگرفت الان هزار تا بلا سرت میومد...ولی خدا کمکت کرده و از بدترین شرایط نجاتت داده...
این درست نیست که اون روزارو فراموش کردی و داری کاری میکنی که درونت میگه نکن...
میخوای بهت یه معجزه نشون بدم ؟
معجزه یعنی همین که زنده ای و داری حرفامو میخونی...
باور کن زنده بودن تو کم از معجزه نداره...
اگه میدونستی چه اتفاقات بدی ازت دور شده...بعدش میفهمیدی جواب لطفای خدا این نیست که...
نگم برات !
مُحاسِبه نَفس:
تو هیچی از خودت نداری...هر چی داری از خدا داری...
نمیدونم چی ته دلت بود که خدا و اهل بیت و دوست شهیدت دستتو گرفت...ولی یه چیزو میدونم..اونم اینه که حقیقتا لایق نبودی...
به نظرم دلیل اصلی اینکه خدا دستتو گرفت قلب درستی بود که داشتی...وگرنه اعمالت اصلا شبیه آدمیزاد نیست !
داری چکار میکنی با خودت ...
میدونستی برای بدنت کلی ضرر داره ؟
نمیترسی آسیب ببینی ؟
این نفس نفس زدن ها و این تپش قلب ها آخرش کاری میکنه سکته کنی...
مگه آدم چقدر میتونه استرس رو تحمل کنه...
اینکه دست و پات دیگه دست خودت نیست و از درون خودتو بخاطر گناهت میخوری ولی در عمل شیطانی عمل میکنی...آخرش عین یک بمب تورو منفجر میکنه...
میدونی چرا مطمئنم منفجر میشی ؟
چون از سر درد هات معلومه...
سرت داره میترکه...ولی بازم ادامه میدی...
خودمونیما....
چقدر ترسناک میشی بعضی وقتا...باور کن قاط میزنی...
اگه لطف خدا شامل حالت نمیشد ...تو همون وضعیت میمردی....
فکرشو بکن ...تو حالتی از دنیا میری که داری گناه میکنی...
ببین...
هیچی بهتر از آرامش نیست...
آرامشتو با دستای خودت به آتیش نکش !
تو خیلی برای زندگیت زحمت کشیدی...تو حقت این نیست که آیندت این باشه...تو باید یه زندگی زیبا و با آرامش داشته باشی...نه اینکه خودت از خودت حالت بهم بخوره...
واقعا چی ارزش اینو داره که بخاطر یه لذت آنی تا مدت ها استرس داشته باشی و خودتو از درون بخوری ؟
یکم به درونت توجه کن...
همش داری از درون خودتو میخوری و به خودت فحش و بد و بیراه میگی...
سوالم از تو اینه : چرا اینکارو میکنی با خودت ...چرا کاری میکنی که از خود معنویت دور بشی...
شاید بگی ...دست خودم نیست...
ولی اینکه میگی دست خودت نیست توجیه درستی برای کار زشتت نیست...خدایی نکرده اگه بلایی سرت بیاد چجوری میخوای جبران کنی ؟
میدونستی زندگیت میشه پر از حسرت ؟
مُحاسِبه نَفس:
حقم داری به خودت فحش بدی...چون چیزی که میخوای باشی...با چیزی که هستی واقعا فاصلش زیاده...
دلت برای کسی نمیسوزه...حداقل دلت برای خودت بسوزه...
داری به همه چیت ضربه میزنی...
به خصوص به نمازت..
شاید از زندگیت راضی نیستی که داری اینکارو میکنی...ولی باور کن زندگیت از این هم بد تر میشه اگه جلو کاراتو نگیری...
ببین...
نذار خراب بشه...
چون ساختن خیلی زحمت میخواد...ولی خراب کردن یه لحظست...
نکن این کارو...
تو حیفی...
تو خیلی زحمت کشیدی...
لطفا خرابش نکن...
تو آدم بدی نیستی...پس مثل آدم بدا نباش...
نذار پشتت همش آه و نفرین باشه..