eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
82 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
نردبان بهشت
. رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله : روز قيامت فردى را می‌آورند و او را در پيشگاه خدا نگه مى‌دارند و ك
. روز پنجم امیرالمومنین علیه‌السلام: دروغگویی عیبی رسـوا کننده است چون معمولا دروغ بعد از مدتی آشکار می‌شود و انسان دروغـگو در بین مردم رسـوا می‌گردد. 📚 | بحارالانوار ج۶۶ ص۳۱۳ @kanale_behesht
نردبان بهشت
. #چله_خودکنترلی روز پنجم #کنترل_زبان امیرالمومنین علیه‌السلام: دروغگویی عیبی رسـوا کننده است چون
این رسوایی برای اونایی که کاسب و مغازه‌دارن زودتر اتفاق میفته ! هی دروغ میگه که جنس ما مرگ نداره! تو که میدونی جنست مرگ داره... نگو خب! دروغ که میگی همون چنتا مشتری رو هم از دست میدی ...😐 رفیق رضای خدا اولویته 👌 خدا بهت رزق میده نه بنده ش... بنده ها فقط وسیله خدان، باور کن!
- ناشناس.mp3
زمان: حجم: 2.47M
با دروغ ایمانت رو نفروش ... | حاج آقا مجتبی تهرانی ☘@kanale_behesht
اَسئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّک از تو خواهم دوستیِ تو و دوستی هرکه دوستت دارد 🤲
رمز موفقیت اینه : تلاش + توکل : موفقیت باید بری تو دل ترسات. باید زحمت بکشی. باید سخت کوشی داشته باشی‌. اینجوری‌ موفق میشی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
. #چله_خودکنترلی روز پنجم #کنترل_زبان امیرالمومنین علیه‌السلام: دروغگویی عیبی رسـوا کننده است چون
. روز ششم مردى به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله عرض كرد: به من اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو. | بحارالأنوار ج۶۸ ، ص۲۶۲ @kanale_behesht
سوگند به روز وقتی نور می‌گیرد و به شب وقتی آرام می‌گیرد که من، نه تو را رها کرده‌ام و نه ، با تو دشمنی کرده‌ام سوره محترم ضحی @kanale_behesht
به یکی گفتن چرا دروغ میگی؟ گفت آخه نمیتونم راستشو بگم .. گفتن خب راستشو نگو ولی دروغم نگو !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
. #من_میترا_نیستم 🍓 #قسمت_پنجاه_و_هشت روز سوم مهران از آبادان آمد شهلا به باباش زنگ زده و او هم ب
. 🍓 با جعفر و مهران می‌خواستیم به آگاهی برویم آقای روستا قبل از رفتن ما آمد و گفت دیشب منافقین یک نامه تهدیدآمیز توی خونه ما انداختن. خانه ما خیابان سعدی، فرعی ۷ و خانه آقای روستا فرعی ۵ بود. مثل اینکه منافقین خانه ما را تحت نظر داشتند و از رفت و آمد افراد و پیگیری‌ های ما با خبر بودند. در نامه‌ای که در حیاط آقای روستا انداخته بودند اینطور نوشته شده بود: اگر شما بخواهید با خانواده کمایی برای پیدا کردن دخترشان همکاری کنید از ما در امان نیستید. خانواده آقای روستا نگران شده بودند بعد از رفتن آقای روستا خانم کچویی به خانه ما آمد. ترسیده بود و مثل بید میلرزید. او گفت :منافقین به خونم تلفن زدند و گفتند که ما زینب کمایی را کشتیم اگه صدات در بیاد همین بلا رو سر تو هم میاریم. آنها به خانم کچویی فحاشی کرده و حرف‌های زشت و نامربوطی زده بودند توهین‌های منافقین روحیه خانم کچویی را خراب کرده بود. وقتی شنیدم که منافقین تلفنی و به صراحت گفته‌اند زینب کمایی را کشتیم ذره‌ای امید که در دلم مانده بود به یاءس تبدیل شد. حرف های خانم کچویی حکم خبر مرگ زینب را داشتند من و شهلا با دل شکسته گریه میکردیم. مهران و بابای بچه ها به حیاط رفتند آنها می‌خواستند دور از چشم ما گریه کنند. شهرام خانه نبود نمی‌دانستم کجا دنبال زینب می گشت. مادرم و خانم کچویی کنار هم نشسته بودند و اشک می ریختند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا