هدایت شده از نردبان بهشت
✌️✌️✌️
🔟👈 روز مبارزه با نفس
1⃣👈هر شب قبل خواب وضو گرفتن
2⃣👈اگه روغن زیتون دارین یه قاشق غذاخوری روغن زیتون خوردن (برای آرامش اعصاب خوبه..اخلاق رو نیکو میکنه )
3⃣👈دست راست بزارین رو سینه سمت چپ و با دست چپ ۱۰۰ باز ذکر یا ممیت بگین
4⃣👈و بعد از بیداری از خواب دست راست رو بزارین رو سینه سمت چپ و با دست چپ ۷۰ باز ذکر یا فتاح بگین اگه یادتون رفت بعد از نماز صبح بگین
و من الله توفیق
هدایت شده از نردبان بهشت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ثواب روزه تمام عمر👇
ببینید بچه ها❤️ رسول خدا(ﷺ) فرمودند؛هرکسی در هر ماه 👈سه روز👉 رو روزه بگیره بمنزله اینست که تمام عمرش را روزه بوده .
🎀 اون سه روز 👇
⚜پنجشنبه اول ماه(دهه اول)
⚜چهارشنبه وسط ماه (دهه دوم)
⚜ پنجشنبه آخر ماه(دهه سوم)
✅ فردا 👈 #پنجشنبه 👉هست و وارد دهه اول ماه 💟 #ربیعالاول💟 ( #اولماه) شدیم ... عزیزانی که میتونن روزه بگیرند میتونن فردا ان شاءالله به نیت #روزهقضا ، روزه بگیرند.
عزیزانی که روزه قضا به گردنشونه و شرایط روزه گرفتن رو دارند #فردا رو روزه باشن، یادتون نره☺️✌️
خداخیرتون بده🌹
@Aterkhoda
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
کسی که چهارشنبه دارد در واقع در ذهن خود نظام ملائکه دارد.
توجه به اسم، رکن و عین، حفظ آفرین و سِتر آفرین هستند
دعای روز *چهارشنبه دارای واحرسنا، واحفظنا واستر است*
با سورههای قرآن میشود ملائکه را زیاد کرد.
بعضی سورهها به صورت اختصاصی ملائکهآور هستند مثل انعام(اگر با توجه خوانده شود)
آری درست است همیشه فرشته ها دور و برت را احاطه کرده اند..
می توانی در ساده ترین کارهایت، از آنها استمداد و الهام بگیری.
💡
فقط کافیست حضورشان را در زندگیات حس کنی و راه ارتباط گرفتنشان را یاد بگیری. به همین سادگی...
#چهارشنبه
#صحیفه_فاطمیه
https://eitaa.com/hamnafasbamadar
گذشته ها را با استغفار و صلوات بر محمد و آل محمد جبران کنید😊
هر کسی هم که تو را آزار و اذیت کرده است، برای او استغفار کن.
خدا این را میخواهد☝️
برای او استغفار کن...
همانطور که برای خودت استغفار میکنی👌
چه فرقی می کند؟!
اگر به تو آزاری رسانده است ،
غضبی کرده است ، تندی کرده است ،
او را ببخش ؛ چون خدا عفو را دوست دارد🌸
هر روز هفتاد مرتبه برای خودتان
و کسانی که شما را اذیت کرده اند "استغفار" کنید❗️
کسی که برای اذیت کنندگانش استغفار کند ،
قلبش راحت و بزرگ میشود❤️
🔲 استغفار بدون محاسبه نفس خندهدار است!
🔲 ببخشید شما الآن داری از چه چیزی استغفار میکنی؟
➖ خیلی از مؤمنین عادت به محاسبۀ نفس ندارند، خیلی جالب و کمی خندهدار است که بدون محاسبۀ نفس، استغفار میکنند! ببخشید شما الآن داری برای چه استغفار میکنی؟ میگوید: «همینطوری، کلاً خدایا ما را ببخشید» به احتمال زیاد چنین استغفاری پذیرفته نیست، چراکه فرمودند: «به خدا قسم نجات پیدا نمیکند از گناه مگر کسی که اقرار بکند؛ (کافی، ج۲، ص۴۲۶) آنوقت اقرار هم که ساده نیست. شما میخواهی بگویی من فلان فحش را دادم، خب خدا میفرماید: «تو چرا چنین حرف زشتی زدی؟ در اثر حسادت بود؟ در اثر تکبر بود؟ در اثر حرص بود؟ در اثر چه بدیای بود؟ آنهم باید بگویی، از آنهم باید از آن استغفارکنی! بلکه استغفار از آن مهمتر است!»
➖ دعا و مناجات بدون محاسبۀ نفس حتی شدنی نیست. شما مناجاتهای ائمۀ هدی را بخوانید میبینید اصلاً معلوم است دعا بعد از یک مدتی تفکر در خویشتن است که این تضرّع در بارگاه پروردگار عالم دارد تحقق پیدا میکند ولی ما محاسبۀ نفسش را برداشتیم، بقیه را داریم اجرا میکنیم.
➖ همانطوری که قبل از هر ورزشی، نیاز به گرم کردن بدن داریم، برای هر عملی مثل مناجات و استغفار و مبارزه با نفس، نیاز به محاسبه نفس داریم.
👤 علیرضا پناهیان
#محاسبه_نفس
@Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استغفار_به_چه_معناست؟
بسیار زیبا و تاثیر گذار✨
💫استغفرالله ربی و اتوب الیه💫
خدایا من حالم خوب نیست...
منو ببخش تا حالم خوب بشه
#استاد_پناهیان
♡اللهم عجل لولیک الفرج♡
🌴💎🍁🌹🍁💎🌴
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت)
📖 داستان زندگی #واقعی
طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی
✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی
نردبان بهشت
#بدون_تو_هرگز #قسمت24 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیست و چهارم:روزهای التهاب 🍃روزهای التهاب ب
#بدون_تو_هرگز
#قسمت25
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و پنجم:بدون تو هرگز
🍃با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ... می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ... نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ...
🍃هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش نسبت به من بود ...
🍃توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ... کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
🍃سریع رفتم دنبال کارهای درسیم ... تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم ... اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد ...
🎯 ادامه دارد...
#بدون_تو_هرگز
#قسمت26
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و ششم: رگ یاب
🍃اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
🍃حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ...
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...
🍃صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن ...
🍃صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ...
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته ...
🍃رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
🍃با چایی رفتم کنارش نشستم ...
- راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ...
- جدی؟
🍃لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ...
🍃و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی ...
🍃و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم .
🎯 ادامه دارد...
حضرت سکینه (س) میفرماید :
قَالَتْ سَكِينَةُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ (سلام الله علیه) اعْتَنَقْتُهُ فَأُغْمِيَ عَلَيَّ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ
شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي
أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي
چون پدرم کشته شد آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم حالت اغما و بی هوشی برای من روی داد در آن حال شنیدم پدرم می فرمود:
شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي
أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي
(اى پیروان من! هرگاه آب گوارا نوشیدید؛ مرا یاد کنید و هرگاه داستان غربت غریبى یا شهادت شهیدى را شنیدید؛ بر من بگریید)
بو نه سفارشیدی ای شهریار دلجو
نازلی سکینه دن سن فرمایشون اولوب بو
عطشان اولوب ایچنده ای شیعه لر سرین سو
سالسون بو تشنه کام کرب و بلانی یاده
📚منتهی الآمال
📚مصباح كفعمي، ص: 741
📚مستدرك الوسائل، ج17، ص: 26
@gole_yase_bahesht_18
♡♥️✧❥꧁ یازهرا ꧂❥✧♥️♡