رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت)
📖 داستان زندگی #واقعی
طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی
✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی
نردبان بهشت
#بدون_تو_هرگز #قسمت48 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و هشتم: کیش و مات 🍃دست هاش شل و من رو
#بدون_تو_هرگز
#قسمت49
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت چهل و نهم: خداحافظ زینب
🍃تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
🍃دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ ...
🍃برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
🍃سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
🍃التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
🍃پرده اشک جلویدیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
🍃و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ...
🍃تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
🍃پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
🍃بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن ...
🎯 ادامه دارد...
#بدون_تو_هرگز
#قسمت50
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت پنجاه: سرزمین غریب
🍃نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
🍃سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
🍃زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
🍃نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
🍃من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب ...
🍃فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
🍃هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
🎯 ادامه دارد...
میدونی چرا بعضی ها زیر بار نماز و حجاب نمیرن ؟
دلیلش به صورت ساده اینه :
چون پذیرش این قضیه یه تعهدی میاره که خب طرف براش سخته ...
بخاطر همین اصلشو زیر سوال میبره...
وگرنه خیلی ها خودشونم میدونن کارشون اشتباست ..
هدایت شده از نردبان بهشت
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت)
📖 داستان زندگی #واقعی
طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی
✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی
نردبان بهشت
#بدون_تو_هرگز #قسمت50 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت پنجاه: سرزمین غریب 🍃نماینده دانشگاه برای اس
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕
#بدون_تو_هرگز
#قسمت51
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت پنجاه و یک: اتاق عمل
🍃دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ...
🍃اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد ...
🍃جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ... همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ...
🍃از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد ...
🍃حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ...
🍃هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ...
- چرا بابا؟ ... چرا؟ ...
🍃توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم ... بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان ...
🍃همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما ...
🎯 ادامه دارد...
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت52
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت پنجاه و دوم: شعله های جنگ
🍃آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی ...
🍃چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ...
🍃حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ... مرد بود ...
🍃برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ...
- اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواست خدا این بوده که بیای اینجا ... اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده ...
🍃شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ...
- بابا ... من رو کجا فرستادی؟ ... تو ... یه مسلمان شهید... دختر مسلمان محجبه ات رو ...
🍃آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یازهرا ... دستم رو بگیر ...
🍃از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم ...
🍃پرستار از داخل گوشی رو برداشت ... از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم ... شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ...
🍃از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ... اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست ... از راه غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ...
🎯 ادامه دارد...
🌸🌾🍃🌸🌾🍃🌸
بسم رب الزهرا سلام الله
سلام علیکم
امشب میخواهیم در مورد
نماز شب براتون بگم.
( کلا 11 رکعت است. )
📕 نماز شب شامل 4 تا نماز دو رکعتی
مثل نماز صبح میباشد فقط نیتش نماز
شب میباشد 🌸
که شما میتونید در هر رکعتی فقط حمد
را بخونید و دیگه لازم نیست سوره
توحید را بخونید.
( قنوت هم لازم نیست در این 8 رکعت بخونید )
📕و دو رکعت نماز شفع ( در رکعت اول
بعد از حمد سوره ناس و در رکعت دوم
بعد از حمد سوره فلق ) را بخواند ( قنوت در نماز شفع لازم نیست )
📕و یک رکعت هم نماز وتر ( که بعد از
حمد سه بار سوره توحید و یک بار
سوره ناس و یک بار سوره فلق )
🔺و بعد قنوت میگیریم و در قنوت برای 40
مومن دعا میکنیم و 70 استغفار و 7 بار ذکر( هذا مقام العائذ بک من النار) و
300 بار العفو بگوید
( اگه خسته میشید حتما لازم نیست 40
تا مومن را دعا کنید و یا 70 باراستغفار
کنید و یا 300 تا العفو بگید هر چقدر
که تونستید بگید .خدا سخت نمیگیرد
فقط هر چقدر که میگید با اخلاص باشه )🌹
بعد هم که رکوع و سجود و تشهد
وسلام نماز . و تمام.🙏👌♥️
این کل مراحل نماز شب است 👆👆
_______________________
🔺اگر کسی خسته بود یا به هر طریقی.
حداقل کار اینه که دو رکعت شفع و یک
رکعت وتر را بجا بیاورید. تتبلی نکنیدا
.
خداوند اینقدر آسان این نماز را برای
بندگانش کرده تا همگی از فضیلت
نماز بهره ببرند.
🔺اینقدر نگید اینطوری به دلمون
نمیچسبه اینها حرفهای شیطان است😢
دوستان ما ابد ( آخرت ) در پیش داریم.
خیلی نماز شب #تاکید شده.
پس این شبها را از دست ندهید.
🔺اگه حال نداری نصف شب بلند
بشی ( 20 دقیقه قبل از اذان صبح )
همین الان هم میشه خوند.😊
پس بهانه های شیطانی را بزارید کنار😡
پس همگی یک یا علی بگین
و همت کنید برای نماز شب
ولو سه رکعت آخری باشد.
تا سبک شوید .♥️🌴♥️
🕊🕊🌹🌹🕊🕊🌹🌹🕊🕊
✨خدایا در این شب پر فضیلت
بهترینها را که به بندگان مقرب خود
عطا میکنی به همه ما هم عطا فرما
و آرامشی از جنس خودت عنایت فرما
✨بارالها شفاعت رسول الله را
روزی همه ما مقدر فرما
در این شب میلاد مبارک
از خدا میخواهم
هر آنچه از خوبیهاست
نصیبتان گردد
و تقدیرتان جز خوشبختی
چیز دیگری نباشد
✨شبتون زیبا و در پناه خدا✨
🎊🎉 عیـدتـون مبـارک 🎉🎊
#من_محمد_را_دوست_دارم
#لبیک_یا_رسول_الله
#پیامبر_رحمت
#حدیث
#عوامل_بدحجابی
💐 امام رضا علیهالسلام :
"زنان بنیاسرائیل به بیعفتی افتادند، فقط بخاطر کمتوجهیِ شوهرانشان ... »
#قابل_توجــه_آقایون👆👆
📚مکارم الاخلاق/ص۸۰
💖 @Clad_girls
#story
کودکآنِ شهر به سمتش
کـلوخ هایِ خاردار پرت مےکردنند...
ایستاد ، بچهها را صدا زد
کـلوخ ها را به آرامی در دامنش جمـع کرد و گفت :
اگر خواستید باز هم بزنید ،
همین ها را بزنید...
مبادا دستـتان دوباره زخمـی شود....
[ محمد(ص) ]🌸🍃
#عیدکممبروک
#حدیث_عاشقی 🍂
مداحی آنلاین - سرم گرم چشمِ نگاره - سید رضا نریمانی.mp3
18.63M
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
🌸 #میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
🎉سرم گرم چشمِ نگاره
🎉خبر دادن فصلِ بهاره
#سید_رضا_نریمانی
『💕』 @kanale_behesht
🔶 رد مظالم در ماه ربیع الاول
⬅️ با کسب اجازه از مراجع معظم تقلید، جهت پرداخت مظالم تا سقف ۵۰۰ هزار تومان به فقرایی که میشناسیم.
#اعمال
💠 @samtekhoda3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شاهکار سامی یوسف
ولادت با سعادت پیامبراکرم و امام جعفر صادق مبارک باد🌸
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
『💕』 @kanale_behesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سرود 👏👏👏
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
🎉تب کرده خورشید این شبا
🎉داره تو دل هول و ولا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
『💕』 @kanale_behesht
✊ *بزرگترین راهپیمایی مجازی(۱۳آبان)*
🇮🇷همه شرکت خواهیم کرد...
لطفا به آدرس زیر مراجعه و با کلیک بر شعار مرگ بر آمریکا در راهپیمایی ۱۳ آبان شرکت نمایید.
👇🏼👇🏼👇🏼
b2n.ir/13abn