eitaa logo
کانال مهدوی
5.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
50 فایل
『﷽』 کانال مهدویت ۳۱۳ تا ظهور موضوع کانال : مهدویت شامل آخرالزمان (سخنرانی ،کلیپ ، عکس نوشته، مطلب ،حدیث)حجاب ، شهدا ، رهبری ، مدافعان حرم و سیاسی مهدوی .. اللهم عجل لولیک الفرج 💫 «« یکنفر مانده از این قوم که برمی‌گردد @Yamahdi1392i ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ 《بذر زیتون》 بااجرای شاعر آیینی حمید محمدی <برای غزه> ‌‌ ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
الهم عجل لولیک الفرج: دعای_فرج بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ 🏴الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🏴اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی 🏴السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🏴الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🏴یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ 🏴مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین. اللهم عجل لولیک الفرج🖤🏴 قرار عاشقی هر شب ساعت ۲۲ ❄️ « یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دینک 》 ‌ ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 ظهور را نزدیک می بینیم ان شاالله جالبه ! 🔅 همزمانی تحرکات اردن 🚩 با یـمـن 🏳 ⚙️ آیا ممکنه اقدامات پی در پی اسرائیل باعث تحرکات نظامی مستقیم ایران 🇮🇷 شود؟ سفیانی 🚩 سیدیمانی🏳 سیدخراسانی🇮🇷 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟🌟 🌺🌺🌺🌺🌺 🚨 چرا اردن سعی دارد با ایران و یمن درگیر شود ؟ جواب :🚩 ⚙️ یکی از دو سفیانی روایات ، ملک عبدالله ثانی می باشد که : مخالف سیدیمانی 🏳 و سیدخراسانی است 🇮🇷 محل خروج سفیانی وادی یابس مرز اردن سوریه است پادشاه اردن نقش اساسی در روی کار آوردن سفیانی خواهد داشت .. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🌷🕊 حاجی وقتی بودی ما خواب بودیم و ناشکر و قدرتو ندونستیم،  بعد ِرفتنت حس ِنبودت بیدارمون کرد . . ولی حاجی خیالت قرص، بچه مذهبیامون مخلصانه و سرحال دارن میجنگن برای رسیدن به هدف ِوالا، پشت ِرهبر رو ابدا خالی نمیکنن . . حضرت آقا هم مژده دادن نزدیکیم به قله و لبخند عظیمی در راهه . ۱۵ روزتا آسمانی شدن حاجی ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم بزرگواران ما دوتا پدر و پسر شهید دفاع مقدس هستیم امیدعلی و ایرج آموخت شهیدعلی آموخت هستم دوم آبان ۱۳۲۰، در روستای کله‌بهرام از توابع شهر کرج به دنیا آمدم. پدرم علی و مادرم جیران نام داشتند در حد خواندن و نوشتن سواد داشتم. فروشنده بودم. سال ۱۳۴۵ ازدواج کردم وصاحب سه پسر و سه دختر شدم بصورت بسیجی به جبهه رفتم ،بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسیدم. مزارم در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد . فرزندم ایرج نیز به شهادت رسیده
ایرج آموخت هستم😊✋ بیست و هشتم شهریور ۱۳۴۷، در شهر تهران به دنیا آمدم. پدرم امیدعلی (شهادت ۱۳۶۴) و مادرم شاه‌صنم نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواندم بصورت بسیجی به جبهه رفتم . بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به قلبم به شهادت رسیدممزارم در گلزار شهدای شهر آبیک قرار داره من و پدرم ، پدر و پسری هستیم که در منطقه فاو در سال 64 در آغوش هم به شهادت رسیدیم✋ حالا ادامه معرفی به روایت از مادر بزرگوارم
در روستای کله‌بهرام که از روستاهای همجوار شهرستان آبیک ساکن بودیم. امیدعلی همسایه ما بود و در زمین کشاورزی ما کار می‌کرد و مادرش هم برای نان پختن به منزل ما می‌آمد و با کمک دیگر همسایگان نان می‌پختیم.   ساله بودم که امیدعلی به همراه برادر بزرگش به دلیل نداشتن پدر، به خواستگاری‌ام آمد و پس از یکسال عقد ازدواج کردیم. به دلیل کار در مهمات‌سازی ارتش شمیران تهران، دو سال در این شهرستان زندگی کردیم و ایرج فرزند اولم به دنیا آمد، اما به دلیل اصرار برادر شوهرم که تنها هستیم، به آبیک بازگشتیم. سه فرزند دختر دارم و سه فرزند پسر که ایرج فرزند شهیدم نخستین فرزند خانواده بود، همسرم صبح تا ظهر به کار بنایی مشغول بود و بعدازظهرها به همراه فرزندم ایرج به پایگاه ثارالله حوزه مقاومت بسیج ثارالله فعلی می‌رفت، وقتی گلایه می‌کردم که ما شبانه‌روز شما را نمی‌بینیم، اظهار می‌کرد که بچه‌ها مرا کمتر ببینند بهتر است و اگر شهید شوم ناراحت نمی‌شوند. با حرف‌هایش همیشه مرا راضی می‌کرد به عنوان نمونه می‌گفت، من نوکر خدا هستم و روزی شما را نمی‌دهم و خدا روزی‌رسان است، غصه نخورید من جبهه بروم خدا روزی شما را می‌دهد.
ایرج به پدرش که مسؤولیت پایگاه بسیج ثارالله(ع) را به عهده داشت گفته بود که شما مسؤول پایگاه هستید و باید مرا به جبهه ببرید و در مسجد امام جعفر صادق(ع) شهر آبیک گریه می‌کرد. 13 ساله بود که رضایت پدرش سبب شد که رضایت من هم جلب شود.ایرج وقتی برای نخستین بار به استان کردستان اعزام می‌شد بسیار خوشحال بود و می‌گفت، غصه نخورید، زود باز می‌گردم و نامه می‌فرستم. می گفت درسته که سن من کمه، ولی می‌توانم به رزمندگان آب بدهم و زخم آنها را ببندم. زمانی که ایرج به کردستان اعزام شده بود به همراه یکی از همرزمانش به اسارت کردها درآمده بود که پس از 10 روز سؤال و جواب زمانی که پاسخی مناسب دریافت نکرده بودند، آزادشان کرده بودند.
همسرم امیدعلی پنج بار به جبهه رفت که شامل مناطق فتح‌المبین، جزیره مجنون، خرمشهر، جنوب فاو و عملیات والفجر 8 می‌شد. فرزندم ایرج دو بار از سن 13 سالگی وارد جبهه شد که نخستین‌بار به کردستان اعزام شد و آخرین بار به همراه پدرش در منطقه فاو و عملیات والفجر 8 حضور داشت. همسرم تا زمان شهادت نگفته بود که ایرج فرزندش است و هنگام غذا خوردن می‌گفت که برادرزاده من امانت است. همیشه از مظلومیت همسرم ناراحت هستم؛ وضعیت مالی خوبی نداشتند از 10 سالگی با پای برهنه در اراضی کشاورزی مردم کار می‌کرد و گوسفندان مردم را می‌چراند. هیچ وقت نمی‌گفت لباس‌هایم کهنه است و به کسب رزق حلال بسیار معتقد بود. آخرین بار امیدعلی همسرم و ایرج پسرم برای شرکت در عملیات والفجر 8 به منطقه فاو رفته بودند که پدر آرپیچی‌زن و پسرم کمک آرپیچی‌زن بودند و 300 تانک را منهدم کردند و فاو را به تصرف درآوردند.
به مسجد فاو که رسیده بودند فرزندم کف دستش را روی خون شهدایی که شهید شده بودند گذاشته بود و به دیوار مسجد زده و نوشته بود برادرتان شهید ایرج آموخت برای تهیه مهمات آرپیچی حرکت می‌کند. زمانی که مهمات آرپیچی روی دوشش بود خمپاره‌ای از سوی دشمن به سوی ایرج پرتاب می‌شود و مهمات منفجر می‌گردد و فرزندم اذعان می‌کند «بابا جان سوختم، به مادرم بگویید عروسی کردم، ناراحت نشود و گریه نکند»؛ اینجا بود که همرزمان این دو شهید متوجه می‌شوند آنها پدر و پسر هستند. همسرم با خاک شروع به خاموش کردن آتش‌پاره‌های روی تن ایرج می‌کند و او را در آغوش می‌گیرد، در همین زمان خمپاره دیگری از سوی دشمن به سمت همسرم اصابت می‌شود که به همراه فرزندم و در آغوش هم به شهادت می‌رسند😭