eitaa logo
کانال مهدوی
4.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
49 فایل
『﷽』 کانال مهدویت ۳۱۳ تا ظهور موضوع کانال : مهدویت شامل آخرالزمان (سخنرانی ،کلیپ ، عکس نوشته، مطلب ،حدیث)حجاب ، شهدا ، رهبری ، مدافعان حرم و سیاسی مهدوی .. اللهم عجل لولیک الفرج 💫 «« یکنفر مانده از این قوم که برمی‌گردد @Yamahdi1392i ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اولین جمله حضرت زهرا سلام الله علیها در بین درب و دیوار و آتش 🔵 علامه امینی رحمه الله علیه: 🌕 بعد از تحقیق های بسیار یافتم اولین جمله ای که حضرت زهرا سلام الله علیها از میان درب و دیوار و آتش فرمودند: ⚫️ ولدی مهدی بود ... 🌷 الهی به حق مادر سادات الساعه عجل لولیک الفرج الساعه ‌ ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
‍  💢 و چه ارتباطی با مبحث مهـدویت دارد؟! 🔰🔰🔰🔰🔰 👈"رکن" در لغت به معنای جانب و ناحیه قوی یک چیز است و "مقام" به جایگاهی که قدم در آن قرار می گیرد یا جایگاهی که شخص در آنجا می ایستد، گفته می شود. 👈 هر یکی از چهار زاویه کعبه را یک ارکن، می نامند. هر گاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود آن رکنی است که حجر الاسوده در آن هست و مقصود از مقام نیز در اینجا مقام ابراهيم عليه السلام است. 👈👈 اما آنچه در بحث مهدویت مورد نظر بوده و از آن به بزرگی یاد شده، این رکن و مقام است. شکی نیست که این مکان دارای ارزشی بسیار والا نزد خداوند است. 🔹 ابو حمزه ثمالی می گوید: «امام سجاد عليه السلام به ما فرمود: آیا می دانید کدامین قسمت از زمین است؟ عرض کردیم: خداوند و پیامبر و فرزند پیامبر بهتر می داند. سپس فرمود: «اما افضل البقاء ما بين التركي و المقام، (... من لا يحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۴۵، ح ۲۳۱۳) "یعنی بهترین مکانها بین رکن و مقام است" 💠 در ، وقتی سخن از بین رکن و مقام به میان می آید، معمولا مربوط به یکی از موارد ذیل است: 👇👇👇 1⃣. با حضرت مهدي(عج) 🔹 پیامبر اکرم (ص) می فرماید: فيهم مهدى أنتي محمد الذي يملأ الأرض ق طا وعدلا كما مث ظلم و جور و الله إني لأغرق من يبايعة بين الر کن والمقام و آغرف أسماء آبانهم و قبالهم (كمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، باب ۲۴، ص ۲۸۴، ح ۳۷.) (مهدی امتم در میان ایشان ائمه محمدی است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. به خدا سوگند من کسانی را که در میان و با او بیعت می کنند، می شناسم و اسامی پدران و قبایلشان را نیز می دانم.» 2⃣. محل کشته شدن 👈این رخداد یکی از نشانه های حتمی ظهور است! 🔹امام باقر عليه السلام پس از بیان پاره ای از نشانه های ظهور، در ادامه فرمود ... اول غلام من آل محمد صلی الله عليه و آله بين التركي و المقام، إنه محمد الخس - النقش التركيه (... - كمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۳۰، باب ۳۲، ح ۱۶.) "و جوانی از آل محمد که نامش محمد بن حسن - يا نفس زکیه - است، بین رکن و مقام شود..." ظهور بسیار نزدیک است 🌹 ‌ ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
‍ 🔰حضرت محمد (ص) فرمودند: 🔹«اسلام، آغاز شد و به زودی غریب خواهد شد؛ پس خوشا به حال غریبان.» 🔹یکی از اصحاب پرسید: «ای رسول خدا! کیستند؟» 🌸رسول الله فرمودند: «کسانی که وقتی مردم می شوند، نیکوکار و صالح باقی می مانند.» 📚کنزالعمال ، روایت ۱۱۹۲ 🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ: ظهور بسیار نزدیک است 🌹 ‌ ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ✅️ منتظران ظهور امام مهدی عج : ✅نگران این تمسخر ها نباشید . ✅صبر پیشه کنید ، صبور باشید . ✅با دعا و مناجات به امام زمان قدرت بدین . ✅قطعاً وعده الهی حق است . ✅خداوند در وعده هایش تخلف نمی کند . ✅امر به معروف را فراموش نکنید . ✅پیرو امام حال حاضر باشید . ✅نبرد بر سر حق و باطل است . ✅بیداری اسلامی شکل گرفته است . ✅فلسطین کلید رمز آلود فرج است . ✅غربال شکل گرفته ولی ادامه دارد . ✅به قله ها نزدیک شدیم . ✅ظهور بسیار نزدیک است . ✅اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
الهم عجل لولیک الفرج: دعای_فرج بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ 🏴الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🏴اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی 🏴السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🏴الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🏴یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ 🏴مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین. اللهم عجل لولیک الفرج🖤🏴 قرار عاشقی هر شب ساعت ۲۲ ❄️ « یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دینک 》 ‌ ╭─┅🍃🏴🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🏴🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم دوستان😊✋ شهید دفاع مقدس حمید رضا ملا حسنی هستم ، سپاسگزارم از دعوتتون به محفل های شهدایی تون در تاریخ 1344/5/5 دریکی از مناطق جنوب غرب تهران در یک خانواده مذهبی متولدشدم ۵ فرزند بودیم، ۴ برادر و ۱خواهر دوران کودکی روپشت سرگذاشتم و وارد مدرسه شدم، مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی رو گذروندم ومقطع دبیرستان بودم و ۱۵ سالگی که جنگ تحمیلی شروع شد
دوسال بعداز شهادتم، برادردیگرم متولد میشن که خانواده ام اسم شون رو برای زنده نگه داشتن نام من حمید رضا می گذارند در لشگر 27 محمد رسول الله ودر گردان عمار سازماندهی شدم و خودم را آماده عملیات کردم ،در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق بودم مفقود الاثرشدم سالها بود خانوادم منتظر وچشم انتظار بودند.2 سال پیش برادرانم می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برایم بر پا کنند که به خواب برادرم اومدم و گفتم دست نگه دارید. یک شب خواهرم در خواب می بینه که در منطقه پونک خیابان سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و من هم حضور دارم ونگاه می کنم به خواهرم گفتم من حتی کسانی که در پیاده رو راه می ورند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم. به روایت از خواهر بزرگوارم: همیشه سر مزار شهید احمد پلارک  که ایشون هم از شهدای گردان عمّار بودند می رفتم.شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود.در یکی از روزها در قاب بالای سر مزار دریک عکس برادرم را کنار شهید پلارک دیدم که بالای سرش علامت ضربدری وجود داره پس از بررسی ،از خانواده شهید پلارک جویا شدم ،خانواده شون گفتند که شهید  پلارک هر کدام از دوستانشان که شهید می شدند بالای سرشان یک ضربدر میزد معلوم شد که برادرم از دوستان و همرزمان شهید پلارک بودند
بر سر مزار شهید پلارک رفتم و شهید رو به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم دادم که به برادرم بگو یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد.😭😭 دل شکسته و چشم انتظاربودم برادر شهید مفقود الاثر خودرا در خواب دیدم ، بهم گفت نمی خواهی مرا ببینی،من که برای دیدار شما آمده ام گفتم کی؟،شهید بهم گفت: در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند.قبر وسطی مربوط به من هست از خواب بلند شدم و تعجب کردم که این چه خوابیه که بعد از 27 سال برادر شهیدم به خوابم اومده در شب بعد مجددا شهید به خوابم اومد و گفتند نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را بهم داد😭 صبح اقدام به پرس وجو کردم ومطلب را با سپاه پاسداران درمیان گذاشتم و پس از بررسی  ویافتن همرزمان وجویای نحوه شهادت برادرم ،قبر شهید مورد تایید واقع شد ومشخص شد که ایشون برادرم شهید  حمید رضا ملاحسنی هستند
به روایت از داداش حمیدرضا که دوسال بعداز شهادتم متولد شدند: در سالروز شهادت امام جعفرصادق (ع) و 12 مهر،موفق به حضور در مراسم تشییع پیكر 3 شهید گمنام در بوستان نهج‌البلاغه نشدم. ساعت 5 بعدازظهر به تنهایی به زیارت مزار شهدای گمنام كه به تازگی میزبان آنها شده بودیم،رفتم. سرمزار شهید گمنام اول حاضر شدم فاتحه‌ای خواندم؛سرمزار شهید گمنام وسط ایستادم؛یكدفعه از خود بیخود شدم و بدون اینكه متوجه باشم حدود 7 تا 8 دقیقه فقط گریه کردم علت این حالت را نیز نمی‌دانستم.گل‌های روی سنگ مزار را كنار زدم؛روی سنگ مزار نوشته شده بود:شهید 18ساله،محل شهادت منطقه پنجوین در عملیات والفجر 4 یكی از اقوام ما كه از این جریانات اطلاعی نداشت،در خوابی صادقانه مشاهده كرده بود كه شهید حمیدرضا ‌گفته بود:من همان شهید قبر وسطی بوستان نهج البلاغه هستم
به روایت از برادر بزرگترم : برادر شهیدم ،نخستین بار در مهر سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی از لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) در منطقه عمومی فكه حضور یافت؛بنده نیز از تیپ سیدالشهدا (ع) به منطقه اعزام شده بودم. بعد از عملیات،به دوكوهه برگشتیم،برادرم را در آنجا ملاقات كردم؛نگاهم به نگاهش بود، با قدی نسبتاً كوتاه‌تر از بنده و كلاهی كه روی سرش داشت،با حالت غبطه و حسرت از اینكه به شهادت نرسیده بود،به من نگاه می‌كرد دست چپش رو به من نشان دادو با حسرت گفت:داداش.تركش به سمت من آمد و از كنار دستم رد شد.قسمتی از آستینش بر اثر اصابت تركش پاره شده بود و در ادامه با حسرت گفت:داداش.اگر تركش یك ذره به طرف قلبم اصابت می‌كرد،در دفعه اول حضور در عملیات،به شهادت می‌رسیدم. دل بریدن از خانواده و دوستان از سوی شهید برای ما مشهود بود نزدیك غروب آفتاب به مسجد می‌رفت و حدود 2 تا 3 ساعت به عبادت و راز و نیاز می‌پرداخت؛برای حمیدرضا مسلم بود كه به شهادت می‌رسد
پدرم فرد خوشرویی بود و رزمندگان در منطقه ایشون رو خوب می‌شناختند،من هم با پدرم درجبهه بودم .پدرم شهید همت و شهید رضا چراغی را در معراج شهدا كفن كردندودرجبهه همرزم شون بودند ملاك و معیار پدر و مادرم شخص امام خمینی(ره) بودند و اگر آنها احساس می‌كردند حتی من كه پسرشان بودم از حضرت امام (ره) فاصله گرفتم، یقیناً دور ما را خط می‌كشیدند. در جبهه شهید همت پدر را می‌بیند،آغوشش را باز كرده و می‌گوید:از حمید هیچ خبری نیست.پدر از شهید همت می‌پرسد:چی شده؟و شهید همت پاسخ می‌دهد:گم شده.شهید همت در ادامه به پدر می‌گوید:یقیناً حمیدرضا شهید شده چون حالات و روحیه‌ خاصی پیدا كرده بود.
بازگشت شهدا بعد از سال‌ها انجام مأموریت آنهاست؛برادر ما نیز بعد از 27 سال برای مأموریت به بوستان نهج‌البلاغه آمده‌ است و این موضوع كه برادرم در این بوستان با سنگ مزار شهید گمنام به خاك سپرده شده است،عجیب نیست. حمیدرضا همیشه از پوشیدن لباس‌های نو پرهیز می‌كرد، در ابتدا كفش‌های نو را خاك‌آلود ‌كرده،سپس می‌پوشید و دلیل این كار جلوگیری از حسرت خوردن بچه‌های محله بود روز قبل از شهادت، درآخرین نامه‌ ای که به مادر ‌نوشته و در بالای نامه نوشته بود:مادر من را ببخشید كه لباس‌های داخل ساك كه از منطقه برای شما می‌آیدتمیز نیست،من وقت نكردم آنها را بشویم؛ حمیدرضا 3 تا 4 سال از ما كوچک‌تر بود ولی بسیار بزرگ بود و به ما آبرو داد. در طول این سال ها،هر موقعی كه شهیدی را به معراج شهدا می‌آوردند، به آنجا مراجعه می‌كردم.بر طبق شواهد شهید حمیدرضا و شهید اسفندیاری در عملیات والفجر 4 مجروح شده بودند؛بعد از مدتی پیكر شهید اسفندیاری را آوردند ولی از شهید حمیدرضا نشد
خب دوستان بزرگوارم سرانجام من هم در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق در تاریخ 12 /08 / 1362 مفقود الاثرمیشمودر روز 1389/7/12 مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) به عنوان شهید گمنام تشییع ودر بوستان نهج البلاغه تهران به خاک سپرده شدم این جا هم مزارمه 😊 تهران ، بوستان نهج البلاغه، تهران تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید شهدا رو یاد کنید ماهم هواتونوداریم و شفاعت تون می کنیم شادی ارواح طیبه ی شهدا، امام شهدا، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و علی الخصوص👇👇👇 🌼 شهید حمیدرضا ملاحسنی 🌼 ☘ صلوات بر محمد و آل محمد ☘ التماس دعای فرج و شهادت تکاوران جنگ نرم تیپ سید الشهدا قرارگاه عملیاتی لشکر ۲۷محمد رسول الله ص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم دوستان😊 مداح اهل بیت سلام الله علیها،قاری قرآن ، فرمانده و غواص شهید دفاع مقدس🌟 حاج رضا داروئیان🌟 هستم سپاسگزارم از دعوتتون به محفل های شهدایی تون در سومين روز رمضان ،برابر 24 آذرماه 1345 در شهر تبریز در خانواده اي مذهبي و متدین متولدشدم
بعداز گذروندن دوران کودکی،وارد مدرسه شدم، تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در مدرسه فيوضات و دبيرستان را تا سال اول نظري در دبيرستان صفا گذروندم در بين همسالان خودم ، چه در برنامه هاي رزمي ، نظامي و چه در مسائل اعتقادي وفرهنگي و حتي درسي و مدرسه اي يک سر و گردن بالاتر و بلندتر بودم تا جائيکه با سن کم ، در بين همه بچه هاي محل و پايگاه انگشت نما بودم و کوچک و بزرگ ، پير و جوان دوستم داشتند از کودکي علاقه زیادی به قرآن کريم و حفظ سوره هاي آن داشتم بطوری که زير بناي اعتقادي ام وسنگ زرين ايمانم با کتاب زندگی بخش قرآن کریم مستحکم شد مداح با صفاي اهلبيت سلام الله علیها هم بودم‌علاوه بر نوحه خواني درمجالس عزاداري اباعبدالله الحسين ( ع ) قاری قرآن هم بودم هر وقت كه به مرخصي مي آمدم شب ها در پايگاه حاضر شده و يك جلد قرآن برداشته و شروع به تلاوت قرآن مي كردم و از آقاي حاج حسن اصغري مي خواستم كه به تلاوتم گوش داده و اشكالاتم را برطرف كند با اين كارم ساير حاضرين قراني برداشته و خود به خود جلسه قرآن تشكيل مي شد
با شنيدن زمزمه هاي عملياتي ديگر که با کربلاي 4 بيش از 16 روز فاصله زماني نداشت در حال نقاهت و جراحت ، گچ پايم را که مانعي برام بود با سرنيزه تکه تکه کردم وبه جبهه رفتم در عمليات کربلاي 4 مجروح و در بيمارستان پايم گچ گرفته شد، چند ساعتي از جراحي و گچ گيري نگذشته بود که طاقت نياوردم و بيمارستان رو که زياد هم از منطقه دور نبود، به مقصد موقعيت لشکر ترک کردم با شنيدن زمزمه هاي عملياتي ديگر که با کربلاي 4 بيش از 16 روز فاصله زماني نداشت در حال نقاهت و جراحت ، گچ پايم را که مانعي برام بود با سرنيزه تکه تکه کردم وبه جبهه رفتم در عمليات کربلاي 4 مجروح و در بيمارستان پايم گچ گرفته شد، چند ساعتي از جراحي و گچ گيري نگذشته بود که طاقت نياوردم و بيمارستان رو که زياد هم از منطقه دور نبود، به مقصد موقعيت لشکر ترک کردم
به روایت از پدر بزرگوارم: پسرم آقا رضا آیت ا... مدنی را بسیار دوست داشت و از کوچکی چندین بار با ایشان عکس انداخته بود و چندین بار که خواسته بود به جبهه اعزام بشه چون سنش کم بود به ایشان می گفتم که برو و از آیت ا... مدنی اجازه بگیر و اگر ایشان صلاح دانستند من حرفی ندارم. دیگه سکوت می کرد و بالاخره حدود پانزده سال داشتند که کپی شناسنامه اش را دستکاری کرده و به جبهه اعزام شد ، حاج رضا چندین بار از ناحیه چشم و گوش و شکم و دست و پا مجروح شد در عملیات بدر از ناحیه چشم مجروح شده بود ، در مکه به حاجی گفتم شفای چشمت را از خدا طلب کن گفت من چیزی را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم
در خاطراتش در مکه نوشته است هزار حیف و صد هزار حیف که امشب نماز شب از من فوت شد 😭و یکبار هم نوشته است هزار حیف و صد هزار حیف که من امروز نتوانستم جهت زیارت قبر رسول ا... مشرف شوم 😭 به روایت از یکی از همرزمانم: نگاه حاج رضا بزرگ بود، خیلی بزرگ... حاج رضا هم سن و سال ما بود و حتی یک سال هم از من کوچک تر بود، ولی خیلی نگاه بزرگی داشت، بزرگ منش بود و در مرام و رفتار بیشتر از سنش نشان می داد. حق پدری و حالت دایه ای برای بیشتر رزمنده ها داشت و پای درد و دل همه شان نشسته بود. یادم می آید دسته عزاداری برپا کرده بودیم، گوشه ای نشسته بود به رزمنده ها خیره شده و نگاهشان می کرد
این بزرگی و در دل بچه های رزمنده جای گرفتن خصلت شهدایی همچون رضا داروئیان و احد مقیمی ها بود. وقتی مرخصی هم می آمد، وقتش برای خانه و خانواده نبود، وقتش در اختیار رزمنده و خانواده هایشان بود، وقف آنها کرده بود.😭 فرازی از وصیت نامه ام: آرزویم این است که در لحظات آخر عمر خود را کِشان کِشان بر روی صورت به قدم های ابا عبد الله الحسین(ع) بیاندازم و بر خاک پای مبارک حضرت بوسه زنم، خاک پایش را توتیایِ چشم بکنم. مرا در وادی رحمت کنار قبر احد مقیمی اگر مکان بود دفن کنید. پارچه سبز در کتابخانه ام هست آن را بر قبر حضرت رسول به بیت خداوند مالیده و در آب زمزم شسته ام حتماً و حتماً بر روی کفنم بیاندازید و با آن دفن کنید. رضا داروئیان
راوی دوست شهید: به من می گفت، ببین ابوالفضل این ها را می بینی، دیگر فردا نخواهند بود، تا می توانی این ها را به تصویر بکش! شروع کرده بود به درد و دل بامن می گفت این رزمنده را می بینی، همسرش تا چند وقت دیگر فارغ می شود، آن یکی را می بینی این مشکل را دارد، این یکی.... معلوم بود پای درد و دل همه شان که شاید سن و سالشان هم بیشتر از خودش بودند نشسته بود و این نشانگر بزرگ منشی حاج رضا داروئیان بود😭