1_1324272638.mp3
3.16M
زیارتامینالله۩
🎙علیفانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان ❤️
#امام_زمان_عج
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
@kanalemahdavi
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 این هم باز کردن قرآن کریم توسط شهید رئیسی عزیز هنگام ورود و تحویل دفتر ریاست جمهوری
🔴 به چهره ی این شهید عزیز و اظهار خرسندی و رضایت از آیه ای که آمده دقت بفرمائید.
#رئیسی
#رئیسی_عزیز
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لذت بودن با ولی خدا
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
#استاد_عالی
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💪🏻 دلم میخواد شخصیت بچهم قوی بار بیاد
#کلیپ #استاد_شجاعی
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
گریه امام زمان برای اسارت حضرت زینب (س).mp3
1.67M
🏴 گریه امام زمان (عج) برای اسارت حضرت زینب (س)
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
61f7c972a4367ee9e0c9bc5f_636854249281497925.mp3
9.13M
شهریارم سن آقا دارم وندارم سن آقا
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
سلام علیکم
بحمدالله محضر یکی از اولیا الهی رسیدیم
دو سفارش فرمودند:
یکی اینکه به مؤمنین بگویید امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنند و رها نکنند.
جامعه مملو از آلودگی شده است
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
میفرمود : از جناب (کمال جنی) رهبر شیعیان جن و فرزند جناب زعفر جنی رحمه الله علیه شنیدم که ایشان شکوه کردند که چرا شیعیان ناس برای امر فرج دعا نمیکنند چون دعا شما (ناس) تاثیرش در فرج بیشتر از دعای ما اجنه می باشد
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
جناب کمال فرموده بود ،اما ما بسیار بیشتر از شما غربت و رنج و اندوه امام عصر علیه السلام را احساس میکنیم و حضرت علیه السلام واقعا در عسر و حرج هستند
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
و توصیه دوم این مرد خدا ،خواندن کتاب بسیار بسیار مهم 《 الغارات 》 بود
فرموند در این زمانه پر از بلوا و فریب و مکر خواندن این کتاب بسیار ضروری است
🌴 گوهر معرفت🌴
🔴توجه بفرمایید
👇👇👇
کتاب الغارات جمعبندی نهایی و رازگشایی از تمام اسرار تاریخ صدر اسلام، در نیمهٔ دوم حکومت امام علی (علیه السلام ) است؛
🕋🌺🕋🌺🕋🌺🕋
زمانی که دیگر کسی از فرمان امیرالمؤمنین (علیه السلام ) اطاعت نمیکرد و غارتهای متعدد در مناطق مختلف مملکت اسلامی توسط سربازان شوم معاویه، امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام ) را به ستوه آورده بود.
🕋🌺🕋🌺🕋
این دوران که دو سال منتهی به شهادت امام علی (علیه السلام ) را تشکیل میدهد، به دوران غارات مشهور شده است که نه تنها اسرار گذشتهٔ تاریخ اسلام را در خود دارد، بلکه رازهای سر به مهر حوادث پس از شهادت امام علی (علیه السلام) تا امروز را برملا کرده است؛
🕋🌺🕋🌺🌺🌺🕋
به گونهای که اگر ما بخواهیم مقدمهساز ظهور باشیم، باید بتوانیم از مشکلاتی که امت اسلام در دوران غارات به آن مبتلا بودهاند به سلامت عبور کنیم.
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
🌴گوهر معرفت 🌴
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 یادمان نرود که مهمترین، بالاترین و باارزشترین عمل در این شب ،خواندن دعای فرج و توجه به حضرت بقیه الله الاعظم می باشد
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ .
♦️اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم🌸🍃🌸🍃
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد .
#امام_زمان_عج
╭─┅🍃🖤🍃┅─╮
@kanalemahdavi
╰─┅🍃🖤🍃┅─╯
📚#تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_هجدهم
1⃣8⃣
اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته تر میشد.
می دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم:
»دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!« و می دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون غیرت در نگاهش پاشید، نفس هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :
»قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!« ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین (ع) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :
»مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (ع) امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود...«
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :
»زخمی بود، داعشی ها داشتن فرار می کردن و نمی خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!«
و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد:
»دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین (ع) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!«
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :
»حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!«
و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که عاشقانه نجوا کردم :
»عباس برامون یه نارنجک آورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی ذاشتم دستش بهم برسه...«
که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد:
»هیچی نگو نرجس!«
می دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله های دلتنگی را در نگاهش می دیدم و فرصت
عاشقانه مان فراخ نبود که یکی از رزمنده ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرمانده هان بودند که همه با عجله به سمتشان
می رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک هایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرمانده ها را در آغوش کشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از
حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه ای دور گردنش و بی دریغ
همه رزمندگان را در آغوش می گرفت و می بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان
نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :
»معبر اصلی به سمت شهر باز شده!«
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق سربازی این چنین فرمانده ای سینه سپر کرد :
»حاج قاسم بود!«
با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده ها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش می خندد. حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده ها بود و دل او هم پیش حاج قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد:
»عاشق سیدعلی خامنه ای و حاج قاسمم!« سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :
»نرجس! به خدا اگه ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!« و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان کشید :
»مگه شیعه مرده باشه که حرف سید علی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربال و نجف برسه!«
تازه می فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن شهادت سرشان روی بدن سنگینی می کرد و حیدر هنوز از همه غم هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد:
»عباس برات از حاج قاسم چیزی نگفته بود؟«
👇