شکل رویت امام در تشرفات.mp3
215.5K
⁉️ امام عصر در تشرفاتی که رخ میدهد شکل رویت شان چگونه میباشد ؟
🎙#ابراهیم_افشاری
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
آیا ۳۱۳ از رجعت کنندگان میباشد؟.mp3
634K
⁉️آیا ۳۱۳ نفر از رجعت کنندگان میباشدیا از عصر ظهور هستند؟
🎙#ابراهیم_افشاری
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
... آري قائم مهدي از #نسل_علي است و از حيث خلقت و اخلاق و قيافه و هيبت شبيه ترين مردم است به عيسي ،
خداوند آنچه را كه به همه انبيا عطا فرموده است به او عطا فرمايد و بيشتر و برتر،
همانا از براي قائم كه از فرزندان علي است غيبتي است مانند غيبت يوسف و بازگشتي است همچون بازگشت عيسي بن مريم
و پس از آنكه مدتي غايب شد ظاهر ميشود در وقتي كه ستاره سرخ طلوع كرده و زوراء ويران شده و مزورة كه بغداد است فرو رفته ...
📘غیبت نعمانی،باب 10 ،روايت 4، ص 165
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#علائم_ظهور
✨امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
📖 و کانَ ذلک الزمانُ ذئابًا ، و سلاطینهُ سباعًا ، وّ اَوْساطُهُ اُکّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْکَذِبُ وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّهُ بِاللِّسانِ، وَ تَشاجَرَ النّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفافُ عَجَباً، وَلُبِسَ الاِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً؛
⬅️ زمانی می آید که مردم گرگ می شوند و زمامداران و حکومتداران درندگان،
طبقه متوسط خرد و له شده، و فقیران مرده.
صداقت در چنین مناسباتی رخ بر می بندد و دروغ می جوشد.
به زبان، همه اظهار دوستی به هم می کنند و در دل ها همه با هم کینه و دعوا دارند.
قانون شکنی و خلاف کاری نسب انسان ها می شود و پاکدامنی مایه شگفتی می شود و اسلام مانند پوستین وارونه می گردد...
📚 خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
♨️شريک اعمال...
💠 حاج اسماعيل دولابی ميفرمايد:
آيا نميدانی امام زمان با ما در تمام اعمال نيک، شريک است⁉️
🔸زيرا اين اعمال نيّت های اوست. هر کس دو رکعت نماز می خواند... او در آن شريک است و شريک خوبی هم است.
اگر شريک نباشد چيزی از شما پذيرفته نميشود، قبولی کار شما به خاطر شرکت اوست.
🔸روح عالَم است. شما تصور ميکنيد که زيبايى و شادابی روح شما مال خودت است⁉️
مال اوست.👌
السلام عليک يا روح العالم.
امام زمان شريک انبياء است، شريک قرآن است.
📚 طوبای محبت، ج3 ص48
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
عبادت همه موجودات جهان.mp3
789.6K
اینکه گفته میشود همه موجودات جهان خدا را عبادت میکنند بفرمایید این عبادت چگونه صورت میگیرد⁉️
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ اعتماد به نفس انجام هیچ کاری رو ندارم!
#استوری | #استاد_شجاعی
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
کانال مهدوی
" تأثير کلام "
چند ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که یکی از دوستان به من گفت: فردا با ابراهیم برید دفتر ریاست سازمان تربیت بدنی، آقای داودی(مسئول سازمان) با شما کار دارن. ابراهیم قبل از آن دو ماه در حفاظت زندان قصر مشغول بود. فردا صبح آدرس گرفتیم و رفتیم سازمان، آقای داودی که معلم دوران دبیرستان ابراهیم بود ما را حسابی تحویل گرفت و بعد به همراه چند نفر دیگرکه آنها هم دعوت شده بودند برای ما صحبت کرد و گفت:" شما که افرادی ورزشکار و انقلابی هستید، بیائید در سازمان و مسئولیت قبول کنید و..." بعد از جلسه جداگانه با من و ابراهیم صحبت کرد و گفت : مسئولیت بازرسی سازمان رو برا شما گذاشتیم، ما هم پس از کمی صحبت قبول کردیم و از فردای آن روز ،کار ما شروع شد. در هر جائی هم که به مشکل برخورد میکردیم با خود آقای داودی هماهنگ میکردیم. یادم نمیره، یک روز ابراهیم وارد دفتر بازرسی شد و سؤال کرد: "مهدی چیکار میکنی"، گفتم: "هیچی، دارم حکم انفصال از خدمت میزنم". پرسيد: "برای کی ؟" گفتم: "گزارش رسیده رئیس یکی از فدراسیون ها با تیپ و قیافه خیلی زننده به محل كارش مییاد. حتی برخوردهای خیلی نامناسبی با کارمندهای زن ، توي مجموعه خودش داره . حتی شنيده شده مواضعی مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم بی حجابه". داشتم گزارش رو مینوشتم و گفتم حتماً یه رونوشت هم برای شورای انقلاب ميفرستيم. ابراهيم پرسید: "میتونم گزارش رو بخوونم؟" گفتم: "بیا این گزارش ، این هم حكم انفصال از خدمت". وقتی گزارش رو نگاه کرد پرسید: تا حالا خودت با این آقا صحبت کردی؟ گفتم: "نه ،لازم نیست همه میدونن اون چه جور آدمیه."گفت: "نشد دیگه، مگه نشنیدی: (( برای دروغگو بودن انسان همین بس که هر چه که میشنود ،تأیید میکند))". گفتم: "آخه بچههای همون فدراسیون خبر دادن". پرید تو حرفم و گفت: "بیا آدرس خونه این بابا رو پیدا کن، عصری بریم در خونهاش تا ببینیم این آقا كيه وحرفش چیه". من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم باشه. عصر بعد از اتمام کار آدرس را گرفتم و با موتورم رفتیم سراغ منزل این آقا یه جائی بالاتر از پل سید خندان توی کوچهها، دنبال آدرس میگشتیم که یکدفعه دیدیم، اون آقا خودش از راه رسيد. از روی عکسی که به گزارش چسبیده بود شناختمش. یک ماشین بنز جلوی خانهاي ایستاد و خانمي که تقریباً بیحجاب بود پیاده شد و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشین وارد شد.گفتم:"دیدی آقا ابرام ! دیدی این بابا مشکل داره". گفت: "صبرکن باهاش حرف بزنیم. بعد قضاوت کن" موتور را بردم جلوی خانه و گذاشتم روی جک و ابراهیم زنگ خانه را زد. اون آقا که انگار هنوز توی حیاط بود اومد دم در.مردی درشت هیکل با ریش و سبیل تراشیده شده و کت و شلوار شیک که با دیدن چهره ما، اون هم توی اون محل خیلی تعجب کرده بود گفت: "بفرمائید؟!" با خودم گفتم :اگر من جای ابراهیم بودم حالش رو میگرفتم ولی ابراهیم با متانت خاصی در حالی که لبخند میزد سلام کرد و گفت: "ابراهیم هادی هستم و چند تا سوال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم" اون شخص گفت: "اسم شما خیلی آشناس! همین چند روزه شنیدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته ؟" ابراهیم خندید و گفت: "بله". اون بنده خدا که خیلی دست پاچه شده بود مرتب اصرار میکرد بفرمائید داخل و ابراهیم گفت: "خيلي ممنون، فقط چند دقیقه با شما کار داریم ومرخص ميشيم". ابراهیم شروع به صحبت کرد و حدود یک ساعت مشغول صحبت بود، هر چند گذشت زمان را اصلاًحس نميکردیم. از همه چی برایش گفت و از هر موردی برایش مثال زد. میگفت: "ببین دوست عزيز، همسر تو برای خودته، نباید اون رو جلوی دیگرون به نمایش بزاری. میدونی چقدر جَوونای مردم هستن که باديدن همسر بدحجاب شما به گناه ميافتن. یا اینکه وقتی شما مسئول کارمندا توی اداره هستی نباید حرفهای زشت یا شوخیهای نامربوط اون هم با کارمندای زن داشته باشی . درستهِکه شما قبلاً تو رشته خودت قهرمان بودی ولی قهرمان واقعی کسیه که جلوی کار غلط رو بگیره". بعد هم از انقلاب گفت،از خون شهدا،از امام و از دشمنان مملکت و اون آقا همینطور این حرفا رو تأیید میکرد. ابراهیم آخرِ حرفهاش گفت: "ببین عزیز من، این نامه انفصال از خدمت شماست" اون آقا یکدفعه جا خورد. آب دهانش رو قورت داد و با تعجب به ما نگاه کرد. ابراهیم لبخندی زد و نامه را پاره کرد و ریخت توی جوی آب، بعدگفت: "دوست عزيز به حرفام یه خورده فکر کن". بعد هم خداحافظی کردیم و سوار موتور شدیم و راه افتادیم. از سر خیابان که میخواستیم رد بشیم دیدم اون آقا هنوز داخل خانه نرفته و داره به ما نگاه میکنه. گفتم: "آقا ابرام، چقدر قشنگ حرف زدی رو منم تأثیر داشت. خندید و گفت:"ای بابا ما چیکارهایم فقط خدا، همه این حرفا رو خدا به زبونم آورد . انشاءالله كه تأثیر داشته باشه".
کانال مهدوی
بعد ادامه داد: "مطمئن باش هیچی مثل برخورد خوب روی آدما تأثیر نمیذاره، مگه در قرآن خدا به پیغمبر نمیفرماید که: « اگر اخلاقت تند بود ،همه از دور و برت می رفتند »". پس باید لااقل این رفتار پیغمبر را یاد بگیریم. یکی دو ماه بعد ، ازهمان فدراسیون گزارش رسید که : جناب رئیس بسیار تغییر کرده و اخلاق و رفتارش داخل اداره خیلی عوض شده. حتی خانم این آقا با حجاب به محل کار مراجعه میکنه. وقتی ابراهیم وارد اداره شد گزارش را دادم دستش و منتظرعکس العمل ابراهیم بودم. او هم بعد از خواندن گزارش گفت: "خدا رو شکر" وسريع بحث رو عوض کرد. اما من شک نداشتم که اخلاص ابراهیم تأثیر خودش رو گذاشته و آن آقا رو متحول کرده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 یادمان نرود که مهمترین، بالاترین و باارزشترین عمل در این شب ،خواندن دعای فرج و توجه به حضرت بقیه الله الاعظم می باشد
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ .
♦️اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم🌸🍃🌸🍃
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد .
#امام_زمان_عج
╭─┅🍃🖤🍃┅─╮
@kanalemahdavi
╰─┅🍃🖤🍃┅─╯
﷽
#سلام_اقای_خوبم
🌸آید آن روز که خاک سر کویش باشم
🍃ترک جان کرده و آشفته رویش باشم
🌸یوسفم گر نزند برسر بالینم سر
🍃همچو یعقوب، دل آشفته بویش باشم
❤️السلام علیک یا بقیه الله❤️
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج اَلــــــسٰاعة
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💐عهد و پیمانی روزانه با امام زمان عج با خواندن دعای عهد 🌸
🎙دعای "عهــــد" با نوای استاد فرهمند
#امام_زمان_عج
╭─┅🍃🌸🍃┅─╮
@kanalemahdavi
╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃برای یاری کردن امام زمان (عج) پاکدامن باش
از گناه دوری کن و چیزی رو که میدونی تو رو تحریک میکنه
نگاه نکن...
#امام_زمان ♥️
#استاد_رائفی_پور 🎤
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تاظهور_زمانی_نمانده🦋
فضیلت منتظران واقعی در زمان غیبت
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
تعداد رجعت کنندگان بانوان.mp3
906.7K
⁉️ بانوان رجعت کننده چه تعدادی میباشد ؟واینکه آیا ماشطه (آرایشگر زن فرعون )هم از رجعت کنندگان میباشد؟
🎙#ابراهیم_افشاری
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏 یازده نفر از فرماندهان لشکر امام مهدی علیهالسلام از اروپا هستند!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
#امام_زمان_عج
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@kanalemahdavi
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
کانال مهدوی
" رسیدگی به مردم "
در زمینه رسیدگی به مشکلات مردم، حضرت سیدالشهداء حدیث زیبائی دارند، ایشان میفرمایند: « حاجات مردم به سوی شما از نعمتهای خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است » بحار ج 78 ص 121. اين حديث نوراني چراغ راه زندگي ابراهيم بود و هميشه تمام تلاش خود را در جهت حل مشكلات مردم به كار ميبست.در همان دوران دبیرستان که ابراهیم، در بازار مشغول به کار بود و برای خودش درآمد داشت، متوجه شد که یکی از خانوادههای همسایه مشکل مالی شدیدی دارند و علیرغم از دست دادنِ مرد خانواده کسی را برای تأمین هزینهها ندارند. برای همین ابراهیم بدون اینکه کسی را مطلع کند هر ماه وقتی حقوق خود را میگرفت بیشترِ هزینه آن خانواده را تأمین میکرد. هر وقت هم در خانه زیاد غذا پخته میشد حتماً برای آن خانواده میفرستاد. این ماجرا تا سالها و تا زمان شهادت ابراهیم ادامه داشت و تقریباً کسی به جز مادرش از آن اطلاعی نداشت. از طرفی برای حل مشکل مردم هر کاری که میتونست انجام میداد . اگر هم خودش نمیتونست کاری كنه به سراغ دوستانش میرفت و از آنها کمک میگرفت. اما در اینکار یک موضوع را رعایت میکرد و آن اینکه، با کمک کردن به افراد محتاج گداپروری نکند. مثلاً شخصی به سراغ او آمده بود که قبلاً آبدارچی بوده و حالا بیکار شده بود و تقاضای کمک مالی داشت. ابراهیم به جای کمک مالی، با مراجعه به چند نفر از دوستان، شغل مناسبی رو برای آن شخص مهیا کرد و از این قبیل کارها زیاد انجام میداد. ابراهیم همیشه به دوستانش می گفت: « قبل از اینکه آدم محتاج به شما رو بياندازه ودستش رو دراز كنه ، شما مشكلش رو بر طرف کنین » ابراهيم به هر یک از رفقاش که گرفتاری داشت یا هر کسی را که حدس میزد مشکل مالی داشته باشه کمک میکرد. اون هم مخفیانه، و قبل از اینکه طرف مقابل حرفی بزنه. بعد هم میگفت: "من فعلاً احتیاجی ندارم این رو هم به شما قرض میدم تا هر وقت داشتی برگردونی. این پول قرض الحسنه است". هر چند همه میدانستند که این پولها بر نمیگردد و ابراهیم هم هیچ حسابی روی این پولها نمیکرد. ابراهيم در این کمکها به آبروی مردم خیلی توجه میکرد و همیشه طوری برخورد میکرد که طرف مقابل شرمنده نباشد.همراه ابراهیم با موتور از مسیری تقریباً دور به سمت خونه بر میگشتیم، پیرمردی که به همراه خانوادهاش در سر یک خیابان ایستاده بود، جلوی ما دست تکان داد و من ایستادم. آدرس جائی رو سؤال کرد و بعد از شنیدن جواب شروع کرد از مشکلات خودش گفتن، به قیافهاش نمیآمد که معتاد یا گدا باشد. ابراهیم هم پیاده شد و مرتب جیبهای شلوارش رو گشت ولی چیزی نداشت. به من گفت: "امیر چیزی همرات داری؟"، من هم جیبهایم رو گشتم ولی به طور اتفاقی هیچ پولی همراهمان نبود. ابراهیم گفت:"تو رو خدا یه بار دیگه بگرد ببین چیزی نداری؟" باز هم گشتم ولی چیزی همرام نبود. از آن پیرمرد عذرخواهی کردیم و به راهمان ادامه دادیم. بین راه از آینه موتور دیدم ابراهیم دارد اشک میریزه. هوا هم سرد نبود که به این خاطر آب از چشماش جاری بشه، برای همین اومدم کنار خیابون و با تعجب گفتم:" ابرام جون، داری گریه میکنی؟" صورتش رو پاک کرد و گفت: "ما نتونستیم به یه آدم که محتاج بود کمک کنیم". گفتم: "خُب پول نداشتیم، این که گناه نداره". گفت:"میدونم ولی دلم خیلی براش سوخت، توفیق نداشتیم کمکش کنیم". کمی مکث کردم و چیزی نگفتم و به راهمان ادامه دادیم. بین راه خیلی به حال و روز ابراهیم غبطه میخوردم. فردای آن روز وقتی ابراهیم را دیدم گفت:"دیگه هیچوقت بدون پول از خونه بیرون نمیام تا شبیه ماجرای دیروز تکرار نشه". بعدها وقتی به کارها و اخلاق ابراهیم فکر میکردم یاد سخن امام صادق (ع) افتادم که میفرماید: « سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قیامت می شود » بحار ج 74 ص 318
اواخر مجروحیت ابراهیم بود که یک روز ظهر زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: "سید، ماشینت رو امروز استفاده میکنی؟" گفتم:"نه، همینطور جلوی خونه افتاده"، بعد هم اومد و ماشین رو گرفت و گفت: "تا عصر بر میگردونم". عصر بود که ماشین رو آورد. پرسیدم: "کجا میخواستی بری؟" گفت: "هیچی، مسافرکشی میکردم" با خنده گفتم: "شوخی میکنی ؟" گفت: "نه ،حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم یکی دو جا کار داریم".میخواستم برم داخل خونه که آماده بشم، گفت:"اگر چیزی هم تو خونه داری که استفاده نمیکنی مثل برنج و روغن بیار که برای چند نفر احتیاج داریم". رفتم مقداری برنج و روغن آوردم، بعد هم رفتیم جلوی یک فروشگاه، ابراهیم مقداري گوشت و مرغ و... خرید و آمد سوار شد. از پول خُردهائی که به فروشنده میداد فهمیدم همان پولهای مسافرکشی باید باشد. بعد با هم رفتیم جنوب شهر و به خانه چند نفر سر زدیم. من اونها را نمیشناختم.
کانال مهدوی
وقتی درِ خونهای میرفت و وسائل رو تحویل میداد میگفت: "ما از جبهه اومدیم و اینها هم سهمیه شماست!"، ابراهیم طوری حرف میزد که طرف مقابل اصلاً احساس شرمندگی نکنه و اصلاً خودش رو هم مطرح نمیکرد. بعدها فهمیدم خانههائی که رفتیم منزل چند تا از بچههای رزمنده بود که مرد خانواده در جبهه حضور داشته و برای همین به آنها رسیدگی میکرد. بيست وشش سال از شهادت ابراهيم گذشته بود كه در عالم رويا ابراهيم را ديدم كه سوار بر يك خودرو نظامي به تهران آمده بود. از شوق نميدونستم چه كار كنم. چهره ابراهيم بسيار نوراني بود. به سويش رفتم وهمديگر را در آغوش گرفتيم. از خوشحالي فرياد ميزدم و ميگفتم: "بچهها بيائيد، آقا ابرام برگشته! "و همينطور داد ميزدم. ابراهيم گفت: "بيا سوار شو كه خيلي كار داريم. " به همراه هم به كنار يك ساختمان مرتفع رفتيم. مهندسين وصاحب ساختمان همگي جلو آمدن و با آقا ابرام سلام واحوالپرسيكردن. همه اون رو خوب ميشناختن. ابراهيم هم رو به صاحب ساختمان كرد وگفت: "من اومدم سفارش اين آقا سيد رو بكنم تا يكي از اين واحدا رو به نامش بكني "و بعد شخصي كه دورتر از ما ايستاده بود رو نشان داد. صاحب ساختمان گفت: " آخه آقا ابرام اين بابا نه پول داره نه ميتونه وام بگيره. من چه جوري يه واحد بهش بدم. " من هم حرفش رو ادامه دادم وگفتم: " ابرام جون دوران اين كارا تموم شده، ديگه همه اسكناس رو ميشناسن. " ابراهيم نگاه معني داري به من كرد وگفت: "من اگه برگشتم به خاطر اين بود كه مشكل چند تا مثل ايشون رو حل كنم. وگرنه من اينجاكاري ندارم. " بعد به سمت ماشين حركت كرد. من هم به دنبالش راه افتادم كه يكدفعه تلفن همراه من به صدا درآمد و از خواب پريدم.